ستون‌های ناتوان تاسیان | ابوالفضل نجیب

ابوالفضل نجیب، روزنامه‌نگار، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

فیلمنامه تاسیان بر دو ستون بنا شده، ستون هایی در سطح که نه تنها توان و پتانسیل تحمل بنایی که قرار است بر آن ساخته شود ندارد، که حتی با مصالح بکار گرفته توان ایستادگی بر پایه های خود را نیز ندارد. این ستون ها یکی عشق امیر به شیرین است و دیگری رابطه و رفاقت دیرینه سعید با امیر که قرار است بنایی در اندازه های بسط یک درام عاشقانه و همزمان احتمالن یک تراژدی را روی خود تحمل می کند.

تعبیر تراژدی ارجاعی است احتمالن به اتفاقات بعد از تصادف ساختگی جمشید و عطف قبل از سکانس تصادف به نمای نزدیک به صورت خون آلود امیر بعد از کتک خوردن توسط کارگران کارخانه که می تواند دلالتی بر پیشگویی به اصطلاح پیامبرگونه باشد بر یک پایان تراژیک. اما پرسش کلیدی این است که منشا این عشق جنون آمیز چیست و کجاست.

می شود پایه های این عشق را با منطق عشق در یک نگاه توجیه کرد. اما مشکل این است که چنین عشق خلق الساعه و ناگهانی در عالمی و جهانی بسیار غریب با منطق و بستر جاری و زمینی روایت قابل دفاع و توجیه نیست. جنس آن گونه عشق نه زمینی است و نه تا این اندازه جنون آمیز که آلوده به تمنای جسم و وسوسه های شیطانی بشود. آن گونه عشق منطق و اصول و ستون های خود را بنا می کند. برای رسیدن به معشوق نه تنها قربانی نمی کند که خود به قربانگاه می رود. اما عشق امیر به شیرین نمی تواند از جنس چنین عشق هایی باشد، پس لاجرم تمام زمینی است و تابع ستون هایی محکم که باور کنیم.
این ستون های ضعیف و سست که قرار بوده چنان بنایی بر آن ساخته شود، از همان ابتدا منطق خود ساخته خود را بر پیش فرض هایی می گذارد که کلید و رمز و راز باورپذیری مخاطب برای دنبال کردن روایت است.

امیر کارگر چاپخانه بطور اتفاقی شیرین دختری که برای گرفتن سفارش طرح روی کتابش به چاپخانه می رود می بیند. آن هم نه در هم کلامی و نه حتی دیدن فیس تو فیس که از نیمرخ و با فاصله. شیرین طرح را نمی پسندد. امیر او را در حال چانه زدن با صاحب چاپخانه آن هم  از نیم رخ می بیند و یک دل نه صد دل شیفته او می شود. همان شب با کمی تغییر در رنگ آبی باعث رضایت شیرین می شود. شیرین به رسم خانه شاگردی به واسطه صاحب چاپخانه انعامی به او می رساند. و این نقطه آغاز تعقیب و جستجو و کنکاش امیر در زندگی شخصی شیرین می شود. تا جایی که با کنجکاوی از حضور شهرام نامی که فرزند یک درجه دار عالی رتبه ارتش و تحصیلکرده فرانسه و خواستگار شیرین است با خبر می شود. امیر در جریان برگزاری شب های شعر گوته دستگیر می شود. برخورد او با بازجوی عالی‌رتبه ساواک به گونه ای است که به کمک سعید دوست دوران کودکی که حالا کارمند ساواک است منجر به استخدام امیر در ساواک می شود. انگیزه امیر برای استخدام شدن در ساواک نزدیک شدن به شیرین است.

شیرین که دانشجو است به اتفاق دختر عمه اش و تعدادی از دانشجویان با وابستگی های متنوع سیاسی در دام از پیش طراحی شده ساواک می افتند. شیرین دستگیر می شود و امیر با اسم مستعار خسرو و بدون چشم بند از او بازجویی و ساعاتی بعد او را آزاد می کند. و رابطه امیر و شیرین با این زمینه چینی شروع و به وقایع و اتفاقات مهمی چون لو رفتن سرهنگ مقربی و افراد مرتبط با او و در ادامه دستگیری جمشید پدر شیرین که یک کارخانه دار است و خودکشی شوهر عمه شیرین که در ارتباط با مقربی بوده پیوند می خورد.

آنچه قرار است از قسمت ۱۳ تاسیان شاهد باشیم همان اندازه که تا این قسمت و با هر فرجام و سرانجامی همچنان حکم بنایی را دارد و خواهد داشت بر ستون هایی که تحمل چنین بنایی بر خود ندارند و نخواهند داشت. آن عشق خلق الساعه و آن دوستی و علقه بین سعید و امیر همان اندازه بی منطق و باورناپذیر که عشق امیر به شیرین. و شخصیت امیر همان اندازه باسمه ای است. به باسمه ای بودن ورود و استخدام امیر در ساواک و ساده انگاری های مناسبات ساواک در تنظیم رابطه و برخورد با دانشجویان دستگیر شده و ایضن ساده انگاری مقام بلندپایه ساواک با امیر در مطلب جداگانه ای با عنوان مصائب روایت بخشی از تاریخ معاصر در سایت سینما سینما به تفصیل و فکت های لازم پرداخته ام. اما ستون دوم این بنای لرزان به رابطه سعید و امیر مربوط است. رابطه ای خام که ظاهرن قرار است بر یک دوستی دیرینه بنا شود.

بدون نشان دادن کمترین پس زمینه و جنس رابطه عاطفی بین این دو. منطق این رفاقت و ریشه های آن چنانچه فیلمنامه برای باورپذیری آن ارجاع می دهد به همان هم پیالگی محدود می شود. شاید نوعی ارجاع و اشاره به حرمت این جنس روابط که لابد باید بپذیریم اصل و اساس همراهی سعید با امیر است در سفر مخاطره آمیزی که هر لحظه اش برای سعید توام با ریسک و نه تنها مخاطره شغلی که قرار گرفتن در معرض اتهام همسویی با مخالفان حکومت است. از این منظر رابطه سعید و امیر به نوعی رابطه مرید و مرادی تنه می زند. اما جای این مرید و مراد به تناوب عوض می شود.

این که فرجام این رابطه قرار است به کجا ختم شود، درست مثل فرجام رابطه امیر با شیرین هیچ تفاوتی در ناتوانی ستون هایی که قرار است این دو بنای اصلی تاسیان را بر خود تحمل کند، نخواهد داشت. بر این ستون ها هر بنایی افزوده شود جز سنگینی آواری که فرو خواهد ریخت نتیجه ای در بر نخواهد داشت.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا