جنگ تجاری جهانی: «دزد» با چراغ آمد

صلاحالدین خدیو، کارشناس مسائل بین الملل، در کانال تلگرامی خود نوشت: «دونالد ترامپ جهان را به تعرفه بست. آنچه که او امروز انجام داد، اعلام نوعی جنگ تجاری جهانی از طریق انداختن یک بمب اتمی نمادین روی اقتصاد جهان بود.
فهم ادراک ترامپ در این زمینه دشوار نیست. او به خواست رای دهندگانی عمل کرده که از اضطراب اقتصادی و ترس های جمعیت شناختی هراسانند.
دستکم دو دهه است که اقتصاد آمریکا و کشورهای لیبرال دمکراسی اروپا از قسمی رکود و ایستایی رنج می برد.
در فاصلەی سال های ۱۹۳۵ تا ۱۹۶۰ سطح زندگی خانواده های متوسط آمریکایی دو برابر شد.
در میانەی سال های ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۵ دوباره این میانگین دو برابر گردید. اما از آن زمان و طی ۴۰ سال گذشته، سطح زندگی متوسط آمریکایی ها تغییر چندانی نکرده است.
سکون و ایستایی مزبور زمانی رشک برانگیز می شود که مردمان اروپایی و آمریکایی آن را با رشد خیره کنندەی اقتصادهای آسیایی نظیر چین و هند و کره مقایسه کنند.
صد البته آنها از فقر مطلق آغازیدند و دورنمایی مشابه وضعیت امروز اقتصادهای غربی برای آنها نیز در آینده دور از انتظار نیست.
تودەی مردم اما آن را اینگونه نمی بینند. “مردم” از جهانی شدن، اتوماسیون واقتصاد دیجیتال شاکیند که بسیاری از مشاغل را محو کرده است.
برخی از فرصت های اقتصادی هم قربانی مزیت های برون سپاری و انتقال به اقتصادهای تازه نفس برخوردار از نیروی کار ارزان و جوان شده است.
پیش بینی پاسخی پوپولیستی به این دشواره، دشوار نیست: تجارت جهانی به فقیر شدن ” ما ” و ثروتمند شدن ” آنها ” انجامیده است.
جهانی شدن هم در کلیت خود مفهوم ملت را زائل و سیل مهاجران را به سوی کشورهای متروپل راه انداخته، در عین اینکه باعث شده اختیار بسیاری از تصمیم گیری های اساسی سیاسی و اقتصادی به نهادهای بین المللی سپرده شود.
ترامپ قول داده ناجی این بخش از جامعه شود و عظمت آمریکا را بازگرداند!
اما آیا می توان به عقب بازگشت و فرضا عمدەی فعالیت های اقتصادی را درون مرزهای ملی محصور ساخت و تن به رکود و پسرفت اقتصادی هم نداد؟
جواب قطعا نه است! آیا می توان مانع زوال بیشتر نظم بین المللی فعلی شد و فرضا از ظهور قدرت های تازه جلوگیری نمود؟
باز پاسخ خیر است!
ترامپ بهتر از هر کس می داند که نمی شود. وی برای اخلال در روندهای تا حدی ناگزیر کنونی رویکردی خاص انتخاب کرده است.
یک روزنامه نگار غربی وی را در نقش نامتعارف یک سارق ژئوپولتیکی تصویر کرده است.
دزدی یک مبادلەی اقتصادی حاصل جمع صفر است. ترامپ گویی نظام جهانی و اقتصاد آن را قفسه ها و اجناس یک فروشگاه می بیند.
کانادا را بر می دارد ولی پول نمی دهد. غزه و گرونلند و کانال پاناما و معادن کمیاب اوکراین را می خواهد، اما حاضر به پرداختن بهای آنها نیست.
همانگونه که گفته شد این رویکرد متناقض یک انزواگرا- امپریالیست در سدەی بیست و یکم است.
ترامپ مایل است که از مزایای سیاست امپریالیستی بدون کشیدن مخارج لشکر و قشون بهره مند گردد.
از جنگ های بی پایان بیزار است، اما می خواهد با سیاست قدرت، از مزایای جنگ و فتح کشورها برخوردار شود.
مردی لاقید را تصور نمایید که خواهان استفاده از تمامی مواهب زندگی مشترک است، اما نمی خواهد کوچک ترین مسئولیتی بپذیرد.
می توان گفت که در ۸۰ سال گذشته آمریکا در مقام قدرت برتر، قسمی قرارداد اجتماعی با جهان داشت که ستون نظم جهانی امروز بود: آقایی هزینه دارد!
به بیان بهتر در قبال مزایای ابرقدرتی و داشتن قدرت و ثروت بیشتر، از نوعی سخاوت ارباب منشانه بهره می گرفت.
این سیاست اکنون جای خود را به ارائەی صورتحساب حتی به نزدیک ترین متحدان و دوستان داده است.
قبلا غیر مستقیم و مودبانه حساب می شد، اکنون مستقیم و بدون تعارف.
همانگونه که اشاره شد بخشی از این واکنش، غریزی است و ناشی از حس ناخوش عقب افتادن و برخاستن دیگران و ناامن شدن جهانی که دهه ها قرن آمریکا نام داشت.
قرن آمریکایی البته پیش درآمدی بنام رویای آمریکایی داشت: اهل هر کجا هستی، بیا و اینجا با پشتکار و خلاقیت آیندەات را بساز!
این رویا تا حد زیادی برباد رفته است. اقتصاد بین المللی شده و تبعات آن نظیر ترکیب رکود و افزایش نابرابری همراه با پیچیدگی روزافزون واقعیت اجتماعی، به اندازەی گذشته به استعداد و پشتکار پاداش نمی دهد.»
انتهای پیام