قصه سازی و دروغ پردازی علیه دکتر یزدی

مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: در پی درگذشت دکتر ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه دولت موقت مهندس بازرگان و از همراهان امام خمینی در نوفل لوشاتو برخی از رسانه های وابسته به سلطنت طلبان یا کانال های تلگرامی که در هر خبری به دنبال جلب و جذب مخاطب هستند دروغ هایی را به سیاست مدار فقید ایرانی -که هنوز به خاک وطن سپرده نشده- نسبت می دهند.

از جمله این که با اشاره به خودداری آمریکا از صدور روادید برای او و اقامت اجباری در ازمیر ترکیه مدعی شده اند دکتر یزدی هم در سال ۱۳۵۸خود تلاش می کرده آمریکایی ها به شاه ویزا ندهند و حالا چرخ گردون گشته و گشته و پس از ۳۸ سال همان اتفاق برای خود دکتر یزدی تکرار شده است و از مکافات عمل غافل نشو و از این دست حرف ها!

آخر مگر شاه برای سفر به آمریکا به ویزا نیاز داشته است؟! بحث فراتر از این و درباره پذیرش او بوده است.

درباره این ادعاها یا دروغ ها چند نکته را می توان ذکر کرد:

۱- درهمان سال ۵۸ ایران به آمریکا هشدار داده بود که قبول محمد رضا پهلوی که تنها چند ماه قبل در پی پیروزی انقلابی مردمی سرنگون شده بود با ادعای مناسبات دوستانه سازگار نیست و این نکته هم بسیار طبیعی بود. زیرا به رغم سرنگونی رژیم پهلوی روابط دو کشور قطع نشد و سفارت آمریکا در تهران به فعالیت خود ادامه داد.

یک هفته بعد از پیروزی انقلاب البته عده ای درصدد اشغال سفارت برآمدند ولی با دخالت دکتر یزدی که آن موقع معاون نخست وزیر بود و اطلاع از گرایش مارکسیستی مهاجمان آنان به بیرون رانده شدند. یک ماه بعد هم کنسول گری تبریز در معرض اشغال قرار گرفت و در آنجا هم اجازه داده نشد.

این که ایران هشدار دهد اعطای پناهندگی به شاه مغایر مناسبات تازه با ایران پساسلطنت و انقلابی است امری کاملا بدیهی و اظهر من الشمس بود و هر وزیر خارجه ای این پیام را منتقل می کرد. کما این که اروپایی ها اوضاع را درک کردند و شاه را راه ندادند در حالی که در بهترین کشورهای اروپایی خانه و باغ داشت.

۲- هشدار و انذار دکتر یزدی به صورت کلی بوده و در مذاکرات الجزایر هم البته نگرانی ها ابراز می شود. اما این یک تلاش شخصی برای درمان نشدن شاه نبوده تا ۳۸ سال بعد تاوان دهد و گمان کنیم عرصه سیاست فیلم هندی با بازی آمیتاباچان و با قاعده” کارما”ست!

بلکه برای حفظ روابط دو کشور و جلوگیری از تبعات بعدی بوده و اتفاقا نشان می دهد پیش بینی دکتر یزدی تا چه اندازه دقیق و درست بوده است. کما این که شاه را با اسم مستعار پذیرفتند و اندک زمانی بعد سفارت امریکا در تهران اشغال شد و خود آمریکایی ها ناچار شدند او را اخراج کنند و وضعیت بسیار بدتری پیدا کرد و روابط ایران و امریکا هم به چنان ورطه ای افتاد که ۳۸ سال است از سر گرفته نشده است.

۳- گابریل کارسیا مارکز مشهورترین نویسنده تمام نیمه دوم قرن بیستم و برنده نوبل ادبیات در کتاب مشهور ” یادداشت های ۵ ساله” می نویسد سفر شاه به آمریکا پوست خربزه ای بوده که جمهوری خواهان و شخص دیوید راکفلر بانک دار سرشناس آمریکایی ودوست نزدیک شاه زیر پای جیمی کارتر می گذارند چون می دانستند او را گرفتار می کند و همین اتفاق هم افتاد و گرفتارتر از گرفتار شد.

برخی از نزدیکان رییس جمهوری وقت آمریکا البته عواقب این پذیرش را به کارتر یادآور می شوند ولی رییس جمهور آمریکاتحت فشار قبول می کند منتها قرار می شود شاه را با نام مستعار وارد آمریکا کنند تا رسانه ها باخبر نشوند و حتی او را در یک بیمارستان روانی بستری می کنند تا کسی بو نبرد. حال آن که دوستان راکفلر به طرفه العینی روزنامه ها را مطلع می کنند و یک رسوایی بزرگ پدید می آید.

در خاطرات فرح دیبا هم آمده که چون بیمارستان مخصوص بیماران روانی بوده پنجره ها با آهن مسدود شده و او را کلافه کرده بود. (البته خاطرات واقعی و نه کتاب های دیگری که به عنوان خاطرات منتشر شده).

ادعای مارکز را نه راکفلر و نه هیچ کس دیگر تکذیب نکرده و شهرت و آوازه نویسنده بزرگ -که روزنامه نگار قهاری هم بود- بر کسی پوشیده نیست.

با این اوصاف حتی اگر راست باشد که دکتر یزدی از آمریکایی ها خواسته به شاه ویزا ندهند صلاح او را خواسته چون با این سفر همه را گرفتار کرد و درمان هم نشد.

ضمن این که اساسا بیماری شاه به گونه ای نبوده که حتما در آمریکا درمان شود و در همان مکزیک هم قابل درمان بوده نهایت این که پزشک جراح اعزام می شد. پس اگر هم دکتر یزدی چنین چیزی خواسته باشد اتفاقا صلاح شاه و ایران و آمریکا را خواسته و دیدیم که چه سفر نکبت باری شد. هم رابطه قطع شد و هم شاه را بیرون انداختند تا در نهایت در مصر عمل شود و بمیرد.

۴- دروغ دیگر ادعای نقش دکتر یزدی در بازجویی های اول انقلاب است. هر کس بیش از ۴۵ سال داشته باشد به خاطر دارد که درشب ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ تلویزیون که به دست انقلابی ها افتاده بود سران دستگیر شده رژیم شاه را نشان داد که دور یک میز نشانده شده بودند و چهره هایی از نیروهای انقلابی و از جمله دکتر یزدی با آنها مصاحبه می کردند.

مشهور تر و منفورتر از همه نعمت الله نصیری جلاد ساواک بود که خود شاه او را از پاکستان فراخواند وبه عنوان سردسته جنایتکاران به زندان انداخت و بختیار هم می خواست محاکمه اش کند.

خاصه این که فرمان عزل دکتر مصدق را همین نصیری ۲۵ سال قبل به خانه نخست وزیر ملی برده بود. نفرت مردم از ساواک و نصیری به حدی بود که وقتی مقر نگه داری او را گرفتند تا نصیری را دیدند کتک زدند و با سر بانداژ شده مقابل دوربین نشست.

دکتر یزدی از رییس ساواک خواست درباره شکنجه ها توضیح دهد و او مدام انکار می کرد و می گفت شکنجه ای در کار نبوده است. در این هنگام آیت الله لاهوتی از روحانیون مبارز و محبوب رو به او می کند و می گوید مگر خودت به من سیلی نمی زدی؟

حالا اما انگار عده ای دل سوز جلاد ساواک شده اند! در خاطرات شیخ صادق خلخالی البته آمده که دکتر یزدی دخالت می کرده اما واقعیت این است که برای کنترل او بوده چون در میان اعضای دولت موقت هیچ کس به اندازه دکتر یزدی به امام نزدیک نبود و در واقع واسطه مهندس بازرگان بود برای جلوگیری از اعدام هویدا.

۵-سلطنت طلبان و مارکسیست ها دل خوشی از ابراهیم یزدی نداشته و ندارند. گروه اول به خاطر نقش ممتاز او در انقلاب و نزدیکی به رهبر فقید انقلاب و گروه دوم به سبب دوستی و نزدیکی با دکتر چمران که با چپ ها میانه ای نداشت.

از این رو از این دو دسته انتظار نمی رود در ستایش دکتر یزدی بنویسند اما از مدعیانی که خود را به این دو دسته مرتبط نمی دانند پراکندن این دروغ ها شگفت می نماید.

ضمن این که اگر هم بخواهیم این دو واقعه را شبیه بدانیم نمی توانیم. چون شاه در نهایت به آمریکا رفت ولی سر از مصر درآورد و در مسجد رفاعی قاهره دفن شد در حالی که دکتر یزدی ویزا نگرفت و به آمریکا نرفت و پیکر او را به ایران بازمی گردانند ودر این خاک آرام می گیرد و با این همه تبلیغ و بایکوت خبری رسمی رییس جمهوری کنونی ایران برای او توییت می گذارد و تلاش هایش را می ستاید.

۶- او تاوانی نپرداخت و به آمریکا هم می رفت باز همین سرطان لعنتی گریبان سیاست مدار کهنه کار را رها نمی کرد.

از منظری دیگر دکتر یزدی و همفکران او و سرآمد همه آنان مهندس بازرگان در ابندا نه سقوط که صلاح شاه را می خواستند و اگر به اندرزهای اینان گوش داده بود چه بساگرفتار نمی شد.

بازرگان حتی جایی گفته بود رهبر منفی انقلاب شخص اعلیحضرت است که با رفتارهای خود و بستن همه روزنه های اصلاح و تغییرات قانونی راهی جز انقلاب باقی نگذاشت.

آیا بهتر نیست سلطنت طلبان به جای متهم ساختن دکتر یزدی و دیگران که همچون میلیون ها ایرانی راهی جز برانداختن سلطنت ندیدند و به جای مویه کردن به خاطر بیماری شاه به این بیندیشند که چرا کسانی جدی بودن بیماری او را تا مدت ها از خود شاه مخفی کرده بودند؟

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا