تقدم صلح بر عدالت | عباس عبدی

عباس عبدی، تحلیلگر سیاسی اصلاح طلب در یادداشتی در روزنامه ی شهروند نوشت:

شاید بسیاری از خوانندگان این یادداشت چندان پیگیر اخبار کلمبیا و قرارداد صلح آن کشور با چریک‌های فارک نباشند. مسأله‌ای در یک کشور بسیار دور از ایران در آمریکای لاتین رخ داده که روابط اقتصادی و سیاسی مهمی هم با ما ندارد، و در ابتدا به نظر می‌رسد که برقراری صلح و یا ادامه جنگ در آنجا تأثیر چندانی بر وضع ما ندارد. ولی واقعیت قدری متفاوت با این برداشت است، زیرا هر اتفاقی که در یک نقطه جهان رخ دهد، حتی اگر تاثیر مستقیم نداشته باشد، می‌تواند به پایه‌ای تحلیلی و سیاسی برای سایر ملل تبدیل گردد، و از این حیث بسیار آموزنده است. همان طور که برنامه برچیدن نظام آپارتاید در آفریقای جنوبی به الگویی مهم تبدیل شد.

در کلمبیا چه اتفاقی رخ داده است؟ آنان که با وضعیت نیم قرن پیش آشنا هستند می‌دانند که در دهه ۱۹۶۰ قرن بیستم میلادی جنبش‌های مسلحانه بخش مهمی از جهان را به خود مشغول کرده بود. آغاز آن نیز از آمریکای لاتین و کوبا بود و در ادامه نیز آسیا و آفریقا و حتی اروپا نیز از این جنبش متأثر شدند، و جوانان تحصیل‌کرده زیادی را مفتون خود کرده بودند. در ایران نیز دو گروه چریکی اصلی و چندین گروه فرعی‌تر فعالیت می‌کردند. کلمبیا نیز یکی از اولین کشورهایی بود که جنبش چریکی در آن پا گرفت. فارک مخفف نام این گروه است که شاخه رادیکال کمونیست‌های کلمبیا بودند. جنبش چریکی فارک برخلاف سایر جنبش‌های مشابه که عموماً پس از چندی شکست خورده و از میان رفتند، به حیات خود ادامه داد، هرچند پیروزی نهایی نیز به دست نیاورد. این جنبش در مقاطعی تا ۷۰ درصد خاک کلمبیا را به تصرف خود در آورد ولی هیچگاه سیطره کامل نیافت و در مقاطعی مجبور به عقب‌نشینی‌های زیادی شد. علت ادامه حیات آن نیز وضعیت جغرافیایی خاص این کشور و ناتوانی قدرت مرکزی در تسلط کامل بر همه مناطق بود.

وضعیت نه پیروزی و نه شکست مشکلات مهمی را برای فارک بوجود آورد از جمله اینکه نیازمند منابع مالی بود. تامین منابعی که برای یک ارتش ۱۰ تا ۲۰ هزار نفری بسیار سخت بود. در نهایت این جنبش برای تامین این منابع به سوی تجارت مواد مخدر و گروگان‌گیری و آدم‌ربایی و… رفت و از یک جنبش انقلابی تبدیل به یک گروه فاسد شد. از آن زمان تاکنون نیم قرن می‌گذرد و طبیعی است که جنگ و جدل نیم‌قرنی میان یک حکومت و یک گروه این‌چنینی چقدر تلفات و عوارض داشته است. جمعیت کلمبیا، حدود ۴۵ میلیون نفر است، ولی تعداد کشته‌های این جنگ داخلی بیش از ۲۲۰ هزار نفر است، حدود ۵ میلیون آواره داشته و ۷ میلیون نفر نیز رسماً از جنگ آسیب دیده‌اند که حدود یک ششم جمعیت کشور را شامل می‌شوند و این رقم بسیار زیادی است.

مشکلی که در ادامه پیش آمد این بود که پیروزی فارک قطعاً منتفی بود، ولی دولت نیز ناتوان از شکست دادن آنها بود. بنابراین یا باید به همین وضع ادامه داده می‌شد، که جز خون‌ریزی و بی‌ثباتی نتیجه دیگری نداشت و یا آنکه میان طرفین توافق می‌شد. طبیعی است که راه دوم مورد حمایت همه است ولی پیچیدگی‌های این راه کمتر از راه‌حل اول نیست. اولین مشکل پیش روی چنین راه‌حلی جمع میان «صلح» و «عدالت» است. چگونه می‌توان هم عدالت را اجرا کرد و هم صلح را برقرار نمود؟ هزاران نفری که بی‌گناه کشته شده‌اند را چه کسی باید پاسخگو باشد؟ آیا رهبران فارک فاقد مسئولیت کیفری هستند؟ آیا فرماندهان ارتش کلمبیا در هیچ مقطعی جنایت نکردند؟ اگر قرار باشد عدالت برقرار و مجرمین مجازات شوند، مرجع صالح برای رسیدگی به اتهامات کجاست؟ مرجعی که بی‌طرف باشد؟ براساس چه قانونی باید محاکمه صورت گیرد؟ …و اگر قرار باشد که رهبران فارک مجازات شوند، چه دلیلی دارد که وارد فرآیند صلح شوند، و اگر ارتشی‌ها را بخواهند مجازات کنند طبعا آنان هم زیر بار نخواهند رفت. ملاحظه می‌کنیم که این پرسش‌ها بسیار کلیدی است و پاسخ به آنها به سهولت ممکن نیست.

در نهایت رییس جمهور کلمبیا طرح صلحی را با گروه فارک به توافق رسید که براساس آن اعضای فارک از نوعی مصونیت جزایی برخوردار می‌شوند که البته فقط در شرایط خاصی این اتفاق رخ می‌داد. هنگامی که به این توافق رسیدند، تقریباً همه کشورها از آن استقبال کردند. هرچند عدالت به نفع صلح عقب‌نشینی کرده بود. جایزه صلح نوبل امسال نیز به دلیل همین اقدام به رییس جمهور کلمبیا تعلق گرفت.

ولی اتفاق مهم پس از این ماجرا رخ داد، و آن هنگامی بود که طرح صلح مزبور به رفراندوم گذاشته شد و جامعه کلمبیا با فاصله بسیار اندکی آن را رد کرده و جهان در حیرت فرو رفت. مخالفان توافق خواهان اجرای عدالت بودند و آن را بر صلح مقدم دانستند. عدالتی نسیه را بر صلحی نقد ترجیح دادند. ولی نکته مهم ماجرا جای دیگری بود. مردم مناطقی که فارک در آنجا حضور بیشتری داشت و عرصه درگیری بود و عوارض این حضور را لمس می‌کردند و طبعاً آنان بیشتر از مردم سایر مناطق متحمل جنایات شده بودند، به توافقنامه و صلح رأی مثبت دادند و مردمی که از میدان جنگ دور بودند و کمتر دچار مشکلات جنگ فارک و ارتش کلمبیا شده بودند به توافقنامه رأی منفی دادند و عدالت را برگزیدند.

نکته دیگر ماجرا این بود که نظرسنجی‌ها نشان از حمایت مردم از صلح می‌داد ولی به علت اینکه موافقان مشارکت کمتری داشتند، نتیجه را به مخالفان واگذار کردند و امروز در پی تظاهرات برای دفاع از توافق هستند! همان اتفاقی که تا حدی در جریان خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا رخ داد. این مسأله نشان داد که کوچک‌ترین سهل‌انگاری در مشارکت می‌تواند تبعات منفی بلندمدتی را برای کشور و مردم رقم بزند. در هر حال وضعیت کلمبیا نشان داد که کسانی که جنگ را از نزدیک لمس کرده‌اند، صلح را بر عدالت ترجیح می‌دهند. و کسانی که دستی از دور بر آتش دارند، عدالت را مقدم می‌دانند. آیا از منظر اخلاقی گروه دوم حق دارند که برای گروه اول تصمیم بگیرند؟ باید اولویت‌های آنان را رعایت کنند. در غیاب صلح، عدالت بیش از پیش قربانی می‌شود ولی در حضور صلح امید است که حداقل پس از این عدالت کمتر قربانی شود.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا