ایران، چالش ساختارها، و ریاست جمهوری دوران ترامپ

علیرضا اکبری، دانش آموخته صلح سازی و حفظ صلح، و بنیان گذار موسسه پژوهشهای راهبردی تصمیم در یادداشتی در خبرآنلاین نوشت:
بله، انتخابات ۸ نوامبر، یک رخداد فوق العاده، و در عین حال “قابل توجیه”، با اثرات جهانی بود.
در یک کلام، اینکه ایران از فرصت تمایزات روسای جمهور در امریکا، چقدر “اراده بهره برداری” را داشته باشد، یک مساله است، و اینکه شخص ترامپ چقدر فرصت ساز یا تهدید زا باشد ، مساله دیگر،.
وجود اوباما، نشان داد که ایران، با مساعد ترین فرصتها در قضیه امریکا نیز با تحفظ بسیار و احتیاط کامل مواجه می شود.
در خصوص “ترامپ، و ایران”، چند گزاره به إجمال مورد توجه است.
– طراحی، برنامه ریزی و هدایت سیاست های کلان داخلی و خارجی در ایالات متحده، اگر چه بر عهده رئیس جمهور و تیم ریاست جمهوری است، اماّٰ،
– نقش ساختارهای حکومتی، هم در قوه اجرایی ، و هم در قوه تقنینی امریکا، نقشی فوق العاده مهم و تاثیر گذار است،
– “ساختارهای کلان ایالات متحده”، رویکرد ها و حتی سیاست های کلان را ، اگر نه به مثابه “ریل اهن”، دستکم به مثابه “نقشه راه” ، بر أساس منافع عمده کشور (و منافع خاص اقطاب قدرت اقتصادی) ترسیم و تعیین میکنند،
– ساختارهای اجرایی، ( در بخش سیاست خارجی، ، پنتاگون، سازمان مرکزی اطلاعات و …- یا در بخش اقتصادی، ساختارهایی مثل فدرال رزرو، و یا در بخش سیاست داخلی ، سرویس های امنیت و اطلاعات داخلی نظیر پلیس فدرال، و….) به مثابه “أسب” ی عمل میکنند که رئیس جمهور، بایستی برای رسیدن به مقصد، انها را مهار کند و از انها سواری بگیرد،
– بعض روسای جمهور، بلحاظ ویژگی های شخصی، و سابقه بسیار طولانی در ساختارهای مذکور، توان “نقشه خوانی” از ساختارهای کلان، و توان “مهار و سوارکاری” بر ساختارهای اجرایی را بیش از دیگر روسای جمهور دارند،
– شخص دونالد ترامپ، اصولا برای همه ساختارهای دولتی و حکومتی، یک “غریبه” است.
– “ترامپ غریبه”، اگر چه که از ایده های بدیع یا عجیب خود برای سیاست های ملی، داخلی و خارجی و امنیتی ، حرّافی بسیار کرده است، اما، مطمئنا از روز دوشنبه اینده، (۱۴ نوامبر) دنیا به تدریج با “ترامپ دیگر”، اشنا خواهد شد.
رئیس جمهور اوباما، تمام شنبه و یکشنبه خود را به توجیه مقدماتی ترامپ در خصوص اٌمّهات و کلیات “پرزیدنسی” در ایالات متحده خواهد گذراند،
به این ترتیب، ساختارها، اطلاعات ، و واقعیت ها، رئیس جمهور جدید را “روشن” و “هدایت” خواهند کرد. (جعبه کد بمب هایی که بتواند صد ها بار زمین را ویران کند، به سادگی به دست شخصی غیر متعادل داده نخواهد شد، بلکه، اول بایستی او را تعادل بخشید و توجیه نمود، و سپس، او را در اختیار ساختارهایی گذاشت تا دستکم بمدت یکسال از کوچکترین رفتار او، خاطر جمع شد.)
با این مفروضات،
سیاست خارجی ترامپ، نمیتواند از روز ۲۱ ژانویه ۲۰۱۷، یک مانور فوق العاده متفاوت را تجربه کند،
مهمترین اولویت های سیاست خارجی امریکا، مدیریت رقابت اقتصادی – امنیتی فرا پاسیفیک با چین
توازن بخشیدن به مناسبات اتلانتیکی و اروپایی، بویژه در دوران بیداری مجدد ناسیونالیزم اروپایی
کنترل تمایلات برتری طلبانه روسیه در اروپا و خاورمیانه و حتی حوزه پاسیفیک
حل معادلات پیچیده بحران خاورمیانه، در دوران پس از “خلاء استراتژیک اوباما”، و توسعه نفوذ اسرائیل
“مساله ایران”، و تاثیر ان بر پیکره سیاست خارجی امریکا خواهد بود.
امریکای مرکزی و جنوبی، بعنوان حوزه خارج نزدیک امنیتی و اقتصاد امریکا، و احتمال تشدید بحرانهای اقتصادی و مهاجرت
این فهرست، همان است که ترامپ نیز در طول دوران مبارزات انتخاباتی ، همه انها را به گونه ای غیر متعارف و بدیع، مورد بحث و ارائه نظر قرار داد،
ترامپ نوعی “درونگرایی” و بازگشت به مرزهای ملی، رها سازی یدک های بازدارنده اقتصادی از سیاست خارجی را تبلیغ کرده است.
صدور صورتحساب برای کشورهای مورد حمایت، از ژاپن تا عربستان ،. شیفت پارادایم امنیتی در مناسبات جهانی و منطقه ای با مناسبات اقتصادی و مالی، . برقراری توازن شراکتی با روسیه، بجای رقابت و تقابل سیاسی امنیتی در حوزه های مشترک،. واگذاری مسایل (و منافع) حوزه پاسیفیک به چین، و رسیدگی به امور چین از قلب بازارهای مالی و پولی نیویورک، . فروش مستقیم “ارزش امنیت” به کشورهای نیازمند، بجای دراوردن پول غیر مستقیم و هزینه کرد مستقیم،.
اینها، خلاصه ای از معروفترین عبارات جنجالی ترامپ در دوران رقابت های انتخاباتی بوده است.
اگر بِنَا بر وقوع چنین تغییرات شگرفی ، صرفاً در حوزه سیاست های جهانی و منطقه ای ایالات متحده باشد، تصور کنیم، چه فشار بی سابقه ای بطور ناگهانی بر ساختارهای کلان، و ساختارهای اجرایی إیالات متحده وارد خواهد امد!،
هرچند که قدرتمند ترین مرجع اثرگذاری بر ساختارها و سیاستهای ایالات متحده، “شخص رئیس جمهور” است اما، این به معنای اقتدار و استقلال مطلق رئیس جمهور نسبت به “ساختارها و قواعد حاکمه” بر این کشور، نمیباشد. از این رو،
چالش میان منویات شخص رئیس جمهور و مجموعه ساختارها و قواعد، بویژه با توجه به اینکه تیم رئیس جمهور ترامپ ، علیرغم شخص او، سوابق دیرینه در درون ساختارها دارند، نمیتواند مطلقا به نفع ترامپ خاتمه یابد.
انچه به ایران مربوط می شود، صرفا به موضوع “برجام” محدود نخواهد بود. ترامپ، اگرچه که در کشمکش های انتخاباتی ، رقیب خود هیلاری را به “کم فروشی” یا اهمال بر سر موضوع برجام متهم نموده است. او حتی بارها از پاره کردن سند برجام، در صورت پیروزی خود، سخن گفته است، اما، “واقعیت ها”، بتدریج خود را بر فضای أغوا و احساسات، غالب خواهند کرد.
از سوی دیگر، متن این ادعا (عدول از تداوم برجام توسط امریکا)، با دیگر ادعاهای ترامپ، بشدت ناسازگار است.
او راجع به روند کنترل تروریسم، مدعی همکاری با روسیه و دیگر کشورهای نافذ در تقابل با تروریسم، شده است.
ترامپ همچنین در شعار، مدعی “خالی کردن شانه از بار مسئولیت و هزینه های امنیتی” برای “نگه داشت” حکومتهای مرتجع منطقه شده است. او، در شعار، تعقیب توافق برای تشکیل “دو دولت” را در خصوص بحران فلسطین ، مطرح ساخته.
“خاورمیانه” ای که ترامپ در شعارهای انتخاباتی ترسیم کرده، بسیار عجیب و ذهنی است. نمیتوان هم با ایران به تضاد منافع دامن زد، و هم با شرکای امنیتی ایران بر علیه تروریسم مشارکت کرد. نمیشود هم درون گرا بود و از هزینه های منطقه دوری کرد، و هم به دنبال تحقق رؤیای “دو دولت” در فلسطین اشغالی بود.
بسیار بعید است که دو رویکرد متفاوت اقتصادی و سیاسی-امنیتی را در غرب اسیا، همزمان تعقیب کرد، در حالیکه با ایران به تشدید رقابت اقتصادی امنیتی سیاسی بپردازند، چین را به حال خود رها کنند، با روسیه بنای شراکت و ترک رقابت سخت (یا جنگ نیابتی) بگذارند، و طرحی برای شکاف های ترانس أتلانتیک نداشته باشند.
فشرده این عبارات میگوید،؛ “شعارهای سیاست خارجی ترامپ، اکثراً تحریک کننده احساسات عوام بود”، و قطعاً چنان شعارهایی از قابلیت لازم برای تبدیل شدن به “برنامه سیاست خارجی” برخوردار نبوده اند. حداکثر اینکه، بعض خطوط منطقی تَر و پر رنگ تَر ان شعارها، بعداً توسط دستگاهها و متخصصین ساختارهای اجرایی بازتنظیم و در قالب ایده، به سیستم ، بازگردند.
به فرض عملی شدن خطوط پر رنگ نظرات سیاست خارجی ترامپ، مثلا در خصوص “عدول از برجام”، اولا ، این یک حرکت امریکایی خواهد بود، و نه بین المللی. یعنی در شرایط کنونی هم ایالات متحده، چندان به تعهدات خود در قبال ایران، وفق برجام، پایبند نبوده است. دوم، سایر کشورهای طرف “برجام”، تابع عدول امریکا نخواهند بود، و امریکا در صورت عدول یکجانبه، تنها خود را در تنگنای “انزوا” قرار میدهد. سوم، اینکه دست جمهوری اسلامی ایران نیز برای بالانس مجدد مطالبات و بعض حقوق أساسی خود ، در قبال برجام، باز تَر خواهد شد. و چهارم اینکه، انسجام رویه مشترک بیشتری بین سایر طرفهای برجام، در قبال امریکا، و در سایر زمینه های سیاسی- امنیتی و اقتصادی ، میسور خواهد شد.
سوای مساله برجام، موضوع ترتیبات امنیتی خاورمیانه، و نقش و موضع ایران در اینخصوص، در پرتو سیاست خارجی احتمالی ترامپ، بسیار حائز اهمیت و حساسیت خواهد بود.
اگر واقعا ترامپ قادر شود که ساختارهای سیاست خارجی و آمنیت ملی امریکا را به تاسی از طرح های خود قانع کند، انگاه فضای مناسب بهتری برای ایفای نقش مؤثر ایران، ایجاد خواهد شد. به این ترتیب که، “استراتژی خلاء هدایت شده” اوباما در خاورمیانه، جای خود را به “استراتژی جایگزینی هزینه مستقیم امنیتی” خواهد داد. در این صورت، گرچه منفعت اقتصادی، نقش تعیین کننده تری خواهد یافت، اما بستر تحولات، بشدت مین گذاری شده است.
تصور اینده جنگهای سوریه ، عراق و یمن، و نیز بحران حاکمیت و تمامیت ارضی ترکیه، در ابهام بیشتری قرار خواهد گرفت. سعودی و دیگر کشورهای مرتجع و جنگ طلب منطقه، عقبه خود را خالی خواهند یافت ، و در این میان، احتمال دارد که “مسکو” وارد یک بازی دوسر برد شود.
در چنان حالت فرضی، شاید فرصت های مسکو، با چالش های ایران، در توازن قرار گیرند.
اما، همانگونه که از ظاهر این معانی استنباط می شود، وقوع چنین وضعیتی، یا بعبارت بهتر، سپردن سکان سیاست های مهم و حساس جهانی ، به تصورات و منویات خام یک “کاندیدای غریبه و پیروز”، بسیار دور از انتظار باشد .
بنظر میرسد، نقش ساختارها، دستکم در دو سال ابتدای ریاست ترامپ، بمراتب بیشتر از نقش شخص و تیم رئیس جمهور باشد، و در چنین وضعیتی، انچه از منویات شخص ترامپ در بستر سیاست خارجی امریکا، بویژه در منطقه غرب اسیا باقی میماند، قاعدتاً فرصت ساز تَر است تا چالشگر یا تهدید زا.
بی تردید، زمان در تغییر و اصلاح نظرات رئیس جمهور جدید، مؤثر خواهد بود. قضاوت زودهنگام نسبت به رویکردها و سیاست های اتی ایالات متحده بدون ملاحظه تاثیر عوامل پیش گفته، مقرون به حسن اثر نخواهد بود. ترکیبی از فرصت ها، چالش ها و حتی تهدیدات، با ترکیب و صورتی تازه تَر، در خروجی سیاست خارجی امریکا، امری محتوم است. قضاوت قطعی نسبت به اینده تحولات، امری غیر علمی و غیر ضروری است.
اراده جمهوری اسلامی ایران، جهت تقابل یا تعامل با وضعیت فرضی، منوط به اراده و نیز کیفیت شرایط اینده خواهد بود.
انتهای پیام



