دیدگاه عباس عبدی درباره «نواصولگرایی»

عباس عبدی فعال سیاسی اصلاحطلب معتقد است که جریان اصولگرایی اگر میخواهد از مردم رای بگیرد باید به اساس حاکمیت مردم اعتقاد داشته باشد در غیر این صورت از دل آن جریانهای انحرافی غیر مرتبط با اصولگرایی شکل میگیرد.
متن گفت و گوی روزنامه اعتماد با عباس عبدی در پی میآید :
برآورد شما از کلیات نامه قالیباف چیست؟
این نامه حداقل از یک جهت زمینه داشته است. اینکه به هر حال اصولگرایان دچار یک وضعیت ناخرسندکنندهای هستند. همین رفتارهای عجیب و غریبی که این روزها در سطح اصولگرایی میبینید زمینه را فراهم میکند که طرح پرسشی بشود. البته آقای قالیباف هم به شکلی میخواهد بگوید باختی که در انتخابات به وجود آمد، به دلیل راهبردهای غلط اصولگرایان بود که به جای دفاع از ماندن او، کنارهگیریاش را خواستار شدند، یا مجبور به انصرافش کردند یا دست کم از او خواستند که استعفا بدهد. در واقع این نامه نوعی قضاوت و دفاع ضمنی در مورد رفتار انتخابات خودش هم هست. ترکیب این دو دلیل است که از آن میتوان درک کرد چرا این نامه نوشته شده است. پیشتر گفته شد که واقعیت موجود در جبهه اصولگرایی و به نوعی بدون لیدر ماندن این جریان باعث شده که آقای قالیباف تصور کند فرصت مناسبی برای طرح مسائل است تا شاید طرحی برای در دستگیری رهبری این جریان هم باشد. شاید انتظار دارند که برخی به این نامه پاسخ داده و دور نویسنده جمع شوند تا جریان جدیدی شکل بگیرد و او بتواند در انتخابات آینده معبری را برای پیروزی اصولگرایان باز کند.
آیا چنین کنشهایی نشاندهنده هضم شکست در انتخابات و تلاش برای ساماندهی مجدد نیروها است؟
نمی توان گفت که این نامه به معنای پذیرش شکست است. در همین نامه هم عمده هجوم به دولت معطوف است. در حالی که کسی که میخواهد از زاویه پذیرش شکست و سازماندهی مجدد وارد موضوع شود لزومی ندارد در چنین نامهای به هجوم علیه دولت بپردازد. وقت و فرصتهای دیگری برای این کار هست. به نظر میآید هنوز شکست را نپذیرفتهاند و فقط زمان را برای سازماندهی نیروها مناسب میدانند تا تعبیر و تفسیر شخصی خود را از شکست داشته باشند.
اصولگرایی برای حضور موثر در نهادهای انتخابی نیازمند چیست؟
ما نمیتوانیم برای آنها تعیین تکلیف کنیم همچنان که آنها هم نمیتوانند برای دیگران این کار را بکنند. بیش از هر چیزی باید درون خودشان گفتوگو کنند. نقد جدی نسبت به گذشته خود انجام دهند. حتی اصلاحطلبان هم باید چنین کاری کنند. من فکر نمیکنم الان شرایط اصلاحطلبان لزوما شرایط بسیار خوبی باشد. به دلایلی این موفقیتها به دست آمده که بیشتر ناشی از ضعف مفرط طرف مقابل است. البته اصلاحطلبان نقاط قوتی هم داشتند که توانستند چنین دستاوردی داشته باشند. جریان اصولگرایی اگر میخواهد از مردم رای بگیرد باید به اساس حاکمیت مردم اعتقاد داشته باشد و به تبعات آن ملتزم باشد.
آیا آنها میتوانند با حفظ هویتی برساخته شده در طول دهههای گذشته تغییراتی در گفتمان خود ایجاد کنند؟
آنها میتوانند اینکار را انجام دهند. اگر قرار باشد یک هویت ثابت لایتغیری وجود داشته باشد دیگر دست انسانها بسته میشود. آن هویت از کجا آمده است؟ آن هم به دلیل تغییرات و تحولاتی بوده است. اتفاقا اگر نتوانند تغییر دهند، نابود میشوند و هویتشان مخدوش میشود. ولی اینکه بتوانند این کار را بکنند، مستلزم آن است که تحلیل دقیق از شرایط داشته باشند و به تبعات آن هم ملتزم باشند.
این تغییرات ممکن است اصولگرایی را از آنچه در این سالها نمایش داده تهی سازد؟
ایرادی ندارد از اینکه در این سالها نمایش دادهاند تهی شود. حداقل بخشی از آنان آنچه نمایش دادند، خوب و قابل دفاع نبوده است. دولت گذشته یک مورد آن است. محصول آن نمایش دیدار و قدردانی از کسانی است که با سابقه آنان و ادعایشان تطابق ندارد. تهی شدن از اینها بد نیست و اتفاقا باید منجر به چنین نتیجهای هم بشود.
نواصولگرایی آیا به معنی برکشیدن چهرههایی نظیر تتلو و کلاهمخملیهاست؟
به طور قطع اگر قرار باشد این شیوهها را پیگیری کنند موفق نمیشوند. این شیوهها در انتخابات و بعد از آن آزمایش شد و جواب منفی داده است. اصولا باید نوعی بازنگری و بازگشتی به اصالت اصولگرایی انجام شود. من فکر میکنم این مساله کلیدی است، نیروهایی که اخیرا این نوع سیاستها را به کار بردهاند، نیروهای اصولگرای واقعی نیستند. اصولگرایی که ریشه در سنت و حتی نهادهایی از جمله بازار و روحانیت دارند، به حاشیه رانده شدهاند. این نوع اصولگرایی که گفته میشود در بسیاری از موارد ممکن است از غیر اصولگرایان هم چند پله آنطرفتر باشد. تجربه تاریخی ایران در ۱۵۰ سال گذشته نیز این نوع زایشهای افراطی را نشان میدهد.
نواصولگرایی در عمل باید واجد چه ویژگیهایی باشد؟
خیلی نمیتوانیم اظهارنظر کنیم اما به عنوان کسی که از بیرون نگاه میکنم اصولگرایی باید به نحوی معرف سنتها باشد. سنتها در هر جامعهای اهمیت دارند. به صورت اصیل هم باید معرف آن باشند. از خلال یک جامعه مردمسالار هم باید مدافع سنت باشند؛ نه یک جامعهای که بخواهد مبتنی یکهسالاری باشد و همه را به خفقان دچار کند تا از سنتها دفاع کند. من فکر میکنم اگر نوعی اصولگرایی مبتنی بر سنتهای موجود در جامعه که عمدتا سنتهای مذهبی است شکل بگیرد، به قواعد مردمسالاری همالتزام داشته باشد و احترام بگذارد میتواند تبدیل به یک جریان خوب و قوی شود. هرچند که امیدوار نیستم این جریان در کوتاهمدت شکل بگیرد. در همین نامه آقای قالیباف بیشتر خطاب به جوانان است. من فکر نمیکنم جوانان اصولگرا خیلی با آقای قالیباف همراه و همسو باشند، آنها بیشتر با آقای رییسی هم سنخی داشتند. به نظر میرسد قالیباف میخواهد بیشتر به دنبال جذب جوانان باشد تا بازسازی اصولگرایان.
در صورت تداوم روند فعلی در جریان اصولگرا چه آیندهای برای آنها متصور هستید؟
پیشبینی نمیتوانیم بکنیم. آنچه مسلم است این است که جریان اصولگرا اگر بتواند یک بازسازی جدی انجام دهد احتمالا آقای قالیباف بعید است که بتواند رهبری چنین جریانی را عهدهدار باشد. نیروهای وسیعتری از او هستند که باید رهبری این جریان را به عهده بگیرند. ولی اگر جریان اصولگرا نتواند این کار را انجام دهد از دل آن جریانهای انحرافی غیر مرتبط با اصولگرایی شکل میگیرد. جریانهای فرصتطلب و عملگرایی که ممکن است دست به خیلی کارها بزنند. این نه به نفع جریان اصولگرا و نه به نفع کشور است.
آیا نو اصولگرایی کدی است برای تشکیل یک حزب تازه؟
به نظر میرسد هدف این نامه شکل دادن حزب یا چیزی شبیه آن است و اینکه برای انتخابات بعدی بتوانند خودشان را آماده کنند. از این نظر ایرادی ندارد. من برداشتم این نیست که آقای قالیباف بتواند پاسخ خوبی را از کسانی که خطابشان قرار داده، بگیرد. علت آن این است که جوانان اصولگرا گرایشهای متفاوت با او دارند. برای اثبات این حرف بنده لازم نیست ۴ سال دیگر منتظر بمانیم. کافی است که از حالا به بعد ببینیم که چه تعداد نیروهایی به سوالات او از زاویه مطلوبش پاسخ مثبت میدهند و این در خواست ایشان را لبیک خواهند گفت. من فکر نمیکنم اتفاق خیلی موثری بر اثر این درخواست رخ دهد.
انتهای پیام