اجرای ایرانی یک طرح امریکایی | خدمت و خیانت انتشارات فرانکلین به قرائت کیهان یا به روایت اهل فرهنگ ایران؟!

/ گزارش میزگرد زمانه و کارنامه فرانکلین در ایران با حضور فرید مرادی و مجید تفرشی /

علی نیلی، انصاف نیوز: همایون صنعتی‌زاده و انتشارات فرانکلین هر دو از میان رفته‌اند اما این فقط ظاهر ماجراست و آنان تاثیری عمیق بر حیات فرهنگی ایران معاصر داشته و دارند. پرسش اما این است که صنعتی‌زاده و فرانکلین خائن بوده‌اند یا خادم؟

فرید مرادی، پژوهش‌گر و نویسنده کتاب «برنامه موسسه فرانکلین در ایران و سرگذشت همایون صنعتی‌زاده» و مجید تفرشی، سندپژوه و تاریخ‌نگار، به همراه عباس حق‌روستا، مدیر انتشارات سرزمین (ناشر کتاب برنامه…) در میزدگردی به پرسش پاسخ داده‌اند.

فرانکلین نقطه عطف تاریخ نشر ایران

نیلی: حداقل دو کتاب درباره انتشارات فرانکلین و دو-سه کتاب درباره همایون صنعتی‌زاده در بازار وجود دارد؛ چرا فکر کردید باید کتاب «برنامه موسسه فرانکلین در ایران و سرگذشت همایون صنعتی‌زاده» را بنویسید؟

مرادی: یکی از دو کتابی که می‌گویید، کتابی است که موسسه کیهان منتشر کرده و سراسر، تخطئه فرانکلین و صنعتی‌زاده است. کتاب دیگر هم پایان‌نامه دکترای آقای گنجوی‌ست که بخشی از تاریخ فرانکلین را کاویده است و برای همین به نظرم رسید جای یک کتاب که به شکل جامع تاریخ فرانکلین در ایران را بررسی کند، خالی بود.

به نظر من کاری که همایون صنعتی‌زاده در انتشارات فرانکلین کرد، تاریخ نشر ایران را به دو مقطع قبل و بعد از خود تقسیم کرده است و آثار برخی اقدامات و نوآوری‌های صنعتی‌زاده در موسسه فرانکلین تا همین امروز بر صنعت نشر ایران باقی مانده و نتایج آن در فرهنگ چاپ و نشر کتاب در ایران نمایان است.

به نظر باید درون موسسه کاویده و نشان داده می‌شد که در آن چه گذشته است.

این اثر بر اساس اسناد و مستندات موجود و گفت‌وگوهایی با برخی دست‌اندرکاران تهیه شده است. البته درباره برخی مقاطع و برخی چهره‌ها از جمله آقای علی‌اصغر مهاجر هم‌چنان اسناد کمی در اختیار داریم. البته به تازگی یکی از اقوام ایشان مدعی شده اسنادی در اختیار دارد که نظرات منفی موجود درباره آقای مهاجر را تا حدود زیادی ترمیم می‌کند.

بومی‌سازی برنامه‌ای که نیت غیرایرانی داشت

نیلی: آقای تفرشی! شما گزیده صحبت می‌کنید. چرا دعوت ما را برای صحبت درباره کارنامه فرانکلین ایران پذیرفتید؟

تفرشی: سن من که اقتضا نمی‌کند با فرانکلین همکاری کرده باشم اما از قبل سه فرد با فرانکلین آشنا شدم و بعدها به دلیل اقامت طولانی در اروپا و آشنایی‌ام با موضوع دیپلماسی عمومی و تبادلات فرهنگی، فعالیت فرانکلین برایم اهمیت پیدا کرد و به آن علاقمند شدم و البته هیچ‌گاه خودم را متخصص موضوع نمی‌دانم.

این سه نفر در درجه اول استاد ایرج افشار بودند. من از ۱۵ سالگی به نوعی دستیاری آقای افشار را داشتم و تبعا درباره دوست ایشان آقای صنعتی‌زاده هم چیزهایی می‌شنیدم. هیچ‌وقت آقای صنعتی‌زاده را ندیدم با اینکه خیلی‌ها را در منزل و دفتر آقای افشار ملاقات کردم.

نفر دوم مرحوم کریم امامی بود که مدت طولانی با ایشان محشور بودم و تقریبا پنج‌شنبه‌های هر هفته با هر وسیله‌ای خودم را از مرکز شهر تهران به کتاب‌فروشی آقای امامی در چهارراه حسابی می‌رساندم و ساعت‌ها با ایشان صحبت می‌کردم. طبیعی است که بخشی از صحبت‌ها درباره فرانکلین و کارهای انجام‌شده‌اش بود.

پس از خروجم از ایران برای ادامه تحصیل، نفر سومی که مرا بیشتر با فرانکلین و مرحوم صنعتی‌زاده آشنا کرد، بهمن فرسی بود. آقای فرسی آدم بسیار منزوی، گوشت‌تلخ و نسازی بود و من هم ده سال طول کشید تا این دژ مستحکم را فتح کردم. فرسی نگاه نسبتا متفاوتی از افشار و امامی داشت و به خصوص درباره آقای مهاجر نظرش منفی بود و نگاه مشکوک اقتصادی به آقای مهاجر داشت.

مثلا می‌گفت من به امریکا رفته‌ام و دیده‌ام مهاجر در یک ساختمان مجلل با خدم و حشم زندگی می‌کند و این ثروت از راه مدیریت در صنعت نشر به دست نمی‌آید.

فرسی هیچ دلیل محکمه‌پسندی برای محکوم‌کردن مهاجر نداشت و همین زندگی اشرافی را دلیل می‌گرفت.

به هر حال این سه منظر مرا به فرانکلین متصل کرد. از نظر پژوهشی هم بحث دیپلماسی امریکا و بریتانیا برای من مهم بوده است؛ هم فرانکلین، هم اصل ۴ ترومن، هم مساله فولبرایت، هم موسسات ایران‌شناسی بریتانیا، هم سپاه صلح و… مجموعه این فعالیت‌ها همیشه برای من جذاب بوده است.

سعی کرده‌ام این فعالیت‌ها را نه خوش‌بینانه تحلیل کنم و بگویم در راه رضای خدا انجام شده، نه بدبینانه همه را مرکز پرورش جاسوس و مزدور دیده‌ام.

همه این‌ها فعالیت‌هایی بوده که قدرت‌های بزرگ در جهت منافع خود در ایران تعریف کرده‌اند اما اشخاصی بوده‌اند که خیرخواهانه و ایران‌مدارانه این‌ها را بومی کردند و از این فرصت، که در ایران نبود، در جهت منافع ملی استفاده کردند و فرصتی برای محققان و دانشمندان ایرانی به وجود آوردند.

به عبارت دیگر قدرت‌های بزرگ حتما نیت‌های غیرایرانی در تعریف و تاسیس این نهادها داشته‌اند اما ساده‌لوحانه است که همه کارکنان یا حتی مدیران انتشارات فرانکلین را ضدایرانی و مزدور امریکا بدانیم.

صنعتی‌زاده از فرصت برنامه کتاب فرانکلین به بهترین نحو برای خدمت به صنعت نشر ایران و نویسندگان و مترجمان و ویراستاران و… ایرانی استفاده کرد.

حق‌روستا: یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های آقای صنعتی‌زاده این است که ایشان سرمایه را از موسسه خارج نمی‌کرده و آن را صرف گسترش کار می‌کند. حتی در قراردادی که با کاغذ پارس می‌بندد هم تاکید می‌کند که سود را حق ندارید ببرید بیرون و باید صرف گسترش همین کارخانه کنید.

باز ویژگی دیگرش این است که وقتی شکست می‌خورد متوقف نمی‌شود و باز از مسیر دیگر و راه دیگر، کارش را شروع می‌کند. تا پایان عمر در هر کاری هم وارد شده، موفق بوده و جالب این‌که تقریبا همه کسانی که در نشر ایران به موفقیتی رسیدند، از دوستان ایشان بودند یا مقطعی با او همکاری داشته‌اند.

به نظرم مایه مباهات است که ما ۷۰ سال پیش نشری با این ابعاد داشته‌ایم و امروز هیچ نشری به بزرگی و قدرت فرانکلین آن روز نداریم.

نیلی: فکر کنم لازم است توضیح دهم که اشاره آقای مرادی، «کتاب فرانکلین در تهران» است که موسسه پژوهش‌های کیهان منتشر کرده و نویسنده‌اش، آقای سعید مستغاثی، انتشارات فرانکلین را یکی از موسسات پیش‌رو در هجوم فرهنگی به ایران معرفی می‌کند. من از ایشان هم دعوت کردم در این میزگرد حضور داشته باشند که متاسفانه گرفتار بودند و نتوانستند در جلسه حضور داشته باشند.

خروج فرانکلین ایران از سلطه فرانکلین امریکا

نیلی: من گزاره‌هایی را مطرح می‌کنم و خواهش می‌کنم هر یک از آقایان در دو تا سه دقیقه نظرشان درباره این گزاره را بفرمایند. برنامه کتاب فرانکلین با هدف ترویج فرهنگ جهان سرمایه‌داری لیبرال تحت اشراف و نفوذ وزارت خارجه امریکا و سازمان سیا در کشورهای گوناگون راه‌اندازی شد و به اذعان همه دفتر تهران آن موفق‌ترین شعبه‌اش بود؛ از این منظر آیا مردم ایران در دهه ۱۳۵۰، رویای امریکایی در سر داشتند؟

مرادی: ما یک تحقیق و بررسی مشخص نداریم که آیا مردم ایران رویای آمریکایی در سر داشتند یا نه…

تفرشی: متر و معیارش را هم نداریم.

مرادی: متر و معیارش را هم نداریم ولی از دهه ۱۳۴۰ و پس از رفورم‌هایی که در ایران شکل گرفت، بافت اقتصادی را از کشاورزی به صنعت نیم‌بندی که در دوره پهلوی به وجود آمده بود، تغییر داد. این تغییر در کنار رشد قیمت نفت، به شکل محسوسی به رشد طبقه متوسط انجامید.

رشد طبقه متوسط، سبک و شکل زندگی ایرانی را تا حدود زیادی تغییر داد؛ شهرنشینی گسترش پیدا کرد و نهادهای مدرن کم‌کم سربرآوردند و در نتیجه نگره ایرانیان به زندگی از گذشته متفاوت شد. این‌که می‌توانیم این تغییر نگره و مدرن‌شدن جامعه را به رویای آمریکایی یا تاثیرپذیری از فرهنگی غربی تعبیر کنیم، یک مساله است، فعالیت فرانکلین مساله‌ای دیگر.

صنعتی‌زاده در شعبه ایران برنامه کتاب فرانکلین، تا حدود زیادی ایده‌ها و مطلوب‌های خود را پیاده کرد. کتاب‌هایی که فکر می‌کرد به درد جامعه ایران می‌خورد را وارد کرد و بعد از مدتی با تاسیس سازمان کتاب‌های جیبی، عملا خود را از زیر سلطه فرانکلین امریکا بیرون کشید.

یکی از مهم‌ترین کارهای صنعتی‌زاده این بود که با تاسیس یک نشر مستقل، تیراژ کتاب‌ها را از رقم حقیر پیش از آن به ارقام حیرت‌آور ۱۰ هزار نسخه و ۱۵ هزار نسخه رساند که حتی همین امروز هم رویا به نظر می‌رسد و قبل و بعد فعالیت فرانکلین تکرار نشد. او کتاب را به قول خودش به قیمت یک بلیت سینما به دست مردم می‌رساند.

تاریخ نشر کتاب در ایران به قبل و بعد تاسیس دفتر فرانکلین در تهران تقسیم می‌شود

به نظر من اگر فرانکلین فقط ۳ کتاب را در کارنامه داشت، خدمتش را به فرهنگ ایران کرده بود. یکی تاریخ تمدن ویل دورانت است که ۲۱ سال ترجمه‌اش طول کشید، دیگری دایره المعارف فارسی بود که ۴۰ سال طول کشید ۳ جلدش تکمیل شد و دیگری از صبا تا نیمای آریان پور بود. علاوه بر تغییر نگره‌ای که در فرایند تولید کتاب در ایران رقم زد.

صنعتی‌زاده‌؛ بابی ازلی توده‌ای نابغه کارآفرین!

تفرشی: ما می‌توانیم صفر تا صد فرانکلین را یک اقدام ۱۰۰درصد ملی و داخلی بدانید، می‌توانیم آن را از اساس توطئه و خیانت و برنامه از پیش تعیین‌شده امریکایی برای تخریب فرهنگ ایران بدانید.

وقتی به تاریخ و روند راه‌اندازی برنامه کتاب فرانکلین نگاه می‌کنیم، مشخص است که پروژه‌ای امریکایی برای دوره جنگ سرد است، در کنار پروژه‌های دیگر.

اما تصور ما وقتی از امریکا حرف می‌زنیم این است که کشوری است با سیاست متمرکز و یک نفر هر روز یک دکمه را می‌زند و کارها به شکل روتین انجام می‌شود و صبح به صبح می‌خواهد جهان را بچاپد و یک‌عده مزدور هم در داخل هستند که صبح‌ها می‌روند سفارت و دستورالعمل فعالیت را می‌گیرند و می‌روند دنبال آن.

این تصورات ناکارآمد، نادرست و معیوب است. تردیدی نیست که فرانکلین یک موسسه امریکایی و برنامه‌ای کلان در سطح جهانی در دوره جنگ سرد است اما تکرار می‌کنم این تصور که صنعتی‌زاده و همکارانش در انتشارات فرانکلین مزدور و نوکر امریکا بودند، تصوری واهی است.

همایون صنعتی‌زاده یک نابغه است، با هر معیاری که بسنجید. پیشینه خانوادگی‌اش، از بابی‌های ازلی هستند که هیچ فعالیت مذهبی ندارند. مانند بهائیان در پی فعالیت مذهبی نیستند و شاید در سراسر جهان ۱۰هزار نفر به این آیین نباشند. او هم در کارش هیچ گرایش مذهبی از خود نشان نمی‌دهد.

او در جوانی توده‌ای شد اما در حزب توده خبرچینی و جاسوسی یاد نگرفت. حزب توده حزب‌ترین تاریخ ایران است، چه خوش‌تان بیاید چه خوش‌تان نیاید. صنعتی آن‌جا کار سیستماتیک و سازمانی را یاد گرفت ولی در جا نزد. بسیاری از روشنفکران ما گرایشی به حزب توده داشتند و این حزب مهم‌ترین مفر روشنفکری ایران پس از شهریور ۲۰ بود و هر کس سرش به تنش می‌ارزد، دوره‌ای گرایش توده‌ای پیدا می‌کند.

همایون صنعتی نه در اندیشه خانوادگی‌اش ماند، نه در حزب توده. یک کارآفرین خلاق است که از فرصت برنامه کتاب فرانکلین استفاده کرد. خود به تنهایی هرگز نمی‌توانست موسسه‌ای در ابعاد و تاثیرگذاری فرانکلین تاسیس کند اما از آن فرصت به بهترین شکل استفاده کرد.

یک راهش این بود که بگوید نمی‌خواهم، یک راهش این بود که مجری سیاست‌های امریکایی‌ها شود. راه سوم که صنعتی‌زاده انتخاب کرد استفاده از این مجال مادی بود برای قدردادن به نویسنده و مترجم و ویراستار ایرانی. این‌ها تا پیش از تاسیس فرانکلین اساسا دیده نمی‌شدند. صنعتی‌زاده به آنان قدر داد و برای‌شان امکان مالی فراهم کرد.

صنعتی‌زاده استانداردهای حاکم بر نشر ایران را تغییر داد.

مجهولی که شائبه اتصال صنعتی‌زاده به سیا شده است

نیلی: دوستان ما در روزنامه کیهان روی این مجهول بودن دلیل انتخاب صنعتی‌زاده به عنوان نماینده فرانکلین در ایران دست می‌گذارند. واقعا هنوز نمی‌دانیم چگونه صنعتی‌زاده به عنوان نماینده فرانکلین امریکا انتخاب شد.

مرادی: وقتی آتاشه‌های فرهنگی امریکا به ایران می‌آیند برای یافتن نماینده فرانکلین در ایران، سفیر امریکا آنان را به گالری صنعتی می‌برد. چند بار آن‌جا می‌روند و به او پیشنهاد می‌دهند.

نیلی: خودتان در کتاب می‌گویید این دلیل سستی برای انتخاب نماینده فرانکلین در تهران است.

تفرشی: فرد بهتری از او نداشتند…

نیلی: باشد، شاید بهترین انتخاب بوده اما هنوز معلوم نیست چطور انتخاب شده.

مرادی: صنعتی‌زاده مقاومت می‌کند و می‌گوید من کار کتاب بلد نیستم و کار خودم را دارم، درآمد هم دارم. آن‌ها می‌گویند اتفاقا کسی را می‌خواهیم که بلد نباشد چون اگر بلد باشد باید کلی انرژی صرف کنیم و آن آموزه‌های اشتباه را از ذهنش پاک کنیم. او نمی‌پذیرد و آن‌ها فقط یک بسته کتاب پیش صنعتی‌زاده امانت می‌گذارند که بعد بیایند و بگیرند.

چند روز بعد توجه صنعتی‌زاده به این بسته جلب می‌شود و آن را باز می‌کند و می‌بیند کتاب‌های برتا موریس پارکر است که بسیار زیبا و رنگی و مناسب کودکان بود. کاری که می‌کند هم نشان می‌دهد که چقدر کار را بلد نیست!

کتاب‌ها را می‌زند زیر بغلش و می‌رود به انتشارات ابن‌سینا در میدان مخبرالدوله. به آقای ابراهیم رمضانی کتاب‌ها را نشان می‌دهد و می‌گوید حاضری این کتاب‌ها را بعد از ترجمه چاپ کنی؟ همان‌جا ۵۰۰ تومان پیش‌پرداخت می‌گیرد و قرارداد می‌بندد.

صنعتی‌زاده کاسب بود. خودش می‌گوید این ۵۰۰ تومان زیر زبانم مزه کرد.

تفرشی: کاسب بودن را ما بد می‌دانیم.

مرادی: بله، او خودش همیشه اذعان داشته که کاسب بوده است. حالا می‌شود بدبینانه تحلیل کرد که بله، امریکایی‌ها از مدتی پیش او را تحت نظر داشتند، پیشینه‌اش را می‌دانستند و… ولی با این انگاره‌ها نمی‌شود او را به سازمان سیا متصل کرد.

صنعتی‌زاده یک‌بار در امریکا جلو لیندن جانسون، رئیس‌جمهور امریکا را می‌گیرد و می‌گوید این‌ها پول مرا خورده‌اند. زیر بلیت فرانکلین نبود اصلا. بنابراین من اصلا آن اتهامات را نمی‌پذیرم علی‌رغم این‌که می‌گویم هنوز ابهامات زیادی داریم.

تفرشی: صنعتی اندیشه اقتصادی دارد و به قول بازاری‌های تهران «شمرده» صحبت می‌کرد. ما همان‌طور که فکر می‌کنیم مدیر ورزشی باید با شرت ورزشی عکس داشته باشد، مدیر یک انتشارات باید حتما نویسنده باشد. نه؛ او یک کارآفرین است که بلد است ناشر و نویسنده و مترجم و ویراستار و متصدی چاپ و فروشنده کتاب را با هم هماهنگ و هم‌راستا کند.

تکرار می‌کنم که می‌توان گفت انتشارات فرانکلین را امریکایی‌ها تاسیس کردند و تا روز آخر هم همه فعالیت‌هایش را دیکته کردند اما نه هیچ سند و نشانه‌ای برای اثبات این ادعا وجود دارد و نه اساسا ممکن است.

داریوش همایون؛ جاه‌طلبی که باید از فرانکلین آغاز می‌کرد

نیلی: همکاری داریوش همایون با همایون صنعتی‌زاده هم یکی از مهم‌ترین نشانه‌های ارتباط مستقیم فرانکلین تهران با سیا تعبیر شده است. اگر صنعتی‌زاده بعدها متهم به ارتباط با سیا شد، همایون از همان ابتدا متهم بود. چه توضیحی برای همکاری دو همایون وجود دارد؟

تفرشی: من از طریق مرحوم اردشیر زاهدی با آقای همایون ارتباط گرفتم و با ایشان ۱۸ ساعت گفت‌وگو کردم که محصول این گفت‌وگو در قالب کتابی با عنوان دیگری منتشر شده است.

در مسائل سیاسی و تاریخی و تجربه زیسته ایشان اختلاف نظرات بسیاری با هم داشتیم، در بعضی موارد ۱۸۰ درجه. به خودش هم گفتم؛ داریوش همایون در هر نظام سیاسی محکوم به موفقیت و به تمام معنا نخبه بود.

من بعد از آن گفت‌وگوی ۱۸ ساعته به ایشان گفتم آقای همایون شما آدم خیلی بزرگی هستی و عجیب است برایم که رهبر یک گروه سلطنت‌طلب هستی. اصلاح کرد و گفت مشروطه‌خواه. گفتم این‌هایی که با شما هستند خیلی کم‌مقدارتر از شما هستند و نمی‌دانم چطور با این‌ها سر می‌کنی. همایون گفت من همه هویتم را از پهلوی گرفته‌ام و در ۸۰ سالگی دیگر نمی‌توانم بگویم من ملی یا چپ یا مصدقی شده‌ام، یا حزب‌الهی و انقلابی شده‌ام. من پلت‌فرمم همین است و تنها کاری که می‌توانم بکنم این است گروهی را رهبری کنم که حرف‌های معقول‌تری بزند.

واقعا هم گروه داریوش همایون از همه طیف‌های سلطنت‌طلب معقول‌تر بود.

من او را در ۸۰ سالگی دیدم؛ همایون از آن دست آدم‌ها بود که در غرب می‌گویند شهوت آموختن و شوق دانستن دارند. در این سن هم می‌آموخت و نکته‌برداری می‌کرد.

همایون چه در فرانکلین، چه در روزنامه آیندگان، بعد در وزارت اطلاعات و جهان‌گردی و سپس حزب رستاخیز گم‌گشته‌ای داشت به نام جاه‌طلبی. اگر بلندپروازی و جاه‌طلبی در یک آدم سیاسی نباشد؛ به نظر من مفت نمی‌ارزد.

همایون آدم جاه‌طلبی بود و من این را حسن او می‌دانم و نه عیبش. درس تجربه و سیلی روزگار، رویش اثرگذار بود. اگر به اشتباهی پی می‌برد خود را تصحیح می‌کرد.

همایون در دوره جوانی که جویای نام بود آمد در فرانکلین کار کرد. او عاشق علی‌اکبر داور بود و زندگی‌اش هم الگویی از زندگی داور بود. می‌گفت برای ورود به سیاست باید پول داشته باشم و خودم پولدار نیستم، پس باید با زن متمول ازدواج کنم. داور چنین کرد، همایون هم با هما زاهدی ازدواج کرد. می‌گفت باید روزنامه داشته باشم، مانند داور روزنامه تاسیس کرد و مانند داور حزب تاسیس کرد.

به شدت ایران‌مدار بود. باور هم داشت که ایران نمی‌تواند مستقل بماند و باید با قدرت‌های بزرگ همکاری کند. من این باورها را ارزش‌گذاری نمی‌کنم. او این باور را داشت و با این باور، کاملا برای من روشن است که چرا باید در فرانکلین مشغول شود.

رویارویی آل‌احمد با صنعتی‌زاده

نیلی: غرب‌زدگی جلال آل‌احمد اساسا در رویارویی با همایون صنعتی‌زاده متولد شد و درگیری‌هایش آن‌قدر بالا گرفت که مقاله یک چاه و دو چاله را نوشت. او اتهامات تندی مثل انحصارطلبی و پول گرفتن از خارجی‌ها را به صنعتی‌زاده زده است. تحلیل شما از این ماجرا چیست؟

مرادی: ماجرای جلال و همایون، خیلی عجیب و غریب است. آل‌احمد ابتدا رفیق و همکار و مشاور صنعتی‌زاده در فرانکلین بود و به صراحت گفته است که به پولش نیاز داشته‌ام. دارد برای سیمین خانه می‌سازد و پول نیاز دارد. می‌دهد سیمین که در پاریس است کتابی را ترجمه کند و این کتاب را هم به انتشارات فرانکلین می‌دهد.

دعوا از جایی سر می‌گیرد که فرانکلین مردان خودساخته را چاپ کرد. صنعتی‌زاده داد مقاله‌ای درباره رضاشاه به هوشنگ پیرنظر سفارش داد و این مقاله را به نام محمدرضا پهلوی در کتاب گنجاند و کتاب را با تیراژ عجیب و غریب ۳۰ هزار جلد منتشر کرد.

آل‌احمد پولش را تا قران آخر می‌گیرد و بعد شروع می‌کند بنای ناسازگاری گذاشتن و تخطئه صنعتی‌زاده.

نیلی: اعتراض جلال این است که چرا نام رضاخان در کتاب آمده؟

مرادی: نه، می‌گوید چرا اسم من باید در کنار اسم محمدرضا پهلوی بیاید. دعوا از این‌جا شروع می‌شود. آل‌احمد می‌گوید تو به من کلک زده‌ای. صنعتی‌زاده هم می‌گوید تو پولت را گرفته‌ای چه کار به بقیه‌اش داری؟ عرض کردم منظورش هم پولی بوده که بابت مقاله گاندی در همین کتاب به آل‌احمد پرداخته بود.

صنعتی‌زاده یکی از مهم‌ترین کارهایی که کرد، سامان‌دهی سازمان کتاب‌های کمک‌درسی بود. شما نمی‌دانید چه بساطی و بلبشویی در کتاب‌های درسی وجود داشت. سلطه آقای علی‌اکبر علمی ۱۲ سال طول کشید و اتحادیه ناشران و کتاب‌فروشان تهران در واکنش به این انحصار، باز هم با ابتکار صنعتی‌زاده تاسیس شد.

جلال به قضیه ورود صنعتی‌زاده به کتاب‌های درسی که حتما سود قابل توجهی هم داشت واکنش نشان داد و اعتراض کرد که البته من متوجه مبنای اعتراضش هم نمی‌شوم چون حتما وضعیت از دوره قبل بسیار بهتر شده بود. کسی مانند فتح‌الله مجتبایی برای تالیف کتاب‌های درسی آموزش می‌بیند. ناتل‌خانلری و دکتر منوچهر گنجی آدم‌های کمی نبودند که برای کودکان کتاب درسی تالیف می‌کردند.

این را هم بگویم که من قبول ندارم غرب‌زدگی جلال در واکنش به فرانکلین نوشته شده باشد. غرب‌زدگی واکنش جلال بود به تمدن غرب و جذابیتش. بعدتر هم تقریبا همه دوستانش نقد می‌کنند دیدگاهش را.

پاشیدن لیوان مشروب بر صورت سگ دریده دهان!

مرادی: به هر حال در یک میهمانی دعوای این دو به اوج می‌رسد؛ صنعتی‌زاده یک میهمانی ترتیب می‌دهد و جلال و سیمین را هم دعوت می‌کند.

آل‌احمد می‌گوید دعوت را قبول کردم چون دیدم بهترین زمان برای تلافی است. آن‌جا همایون صنعتی به جلال می‌گوید کتاب‌هایت را به من بده، هر کدام را با تیراژ ۲۰ هزار جلد در سازمان جیبی چاپ می‌کنم. کله‌هاشان هم گرم بوده. جلال جواب می‌دهد همان یک‌دفعه که سرم را کلاه گذاشتی، کافی است و بعد شروع می‌کند به زدن حرف‌هایی برای عصبانی‌کردن صنعتی‌زاده. خودش صراحتا می‌گوید تعمد داشتم که او را عصبانی کنم.

نیلی: از آن آدم فرهنگی چه سگ دریده‌دهانی ساختم.

مرادی: چه سگ دردیده دهانی ساختی، بله. جلال چه می‌کند؟ لیوان مشروب را می‌پاشد توی صورت همایون.

نیلی: این ماجرا در کتاب «فرانکلین در تهران» نقل شده اما بدون هیچ اشاره‌ای که هر دو طرف مست بوده‌اند.

مرادی: بله، کیهان که نمی‌گوید جلال آل‌احمد مشروب هم می‌خورده.

حق‌روستا: سه پاراگراف از این کتاب را حذف کردند چون ماجرا را به صورت کامل و با جزئیات بیان کرده بود. حتی گفتیم اصلاحش می‌کنیم قبول نکردند. ظاهرا یک تصویر خاص از جلال باید ارائه شود.

همان نقد امیرپرویز پویان؛ آل‌احمد محافظه‌کار انقلابی‌نما!

تفرشی: آقای آل‌احمد مانند صنعتی زندگی سیاسی‌اش را از حزب توده آغاز می‌کند. هر دو هم بک‌گراند مذهبی دارند؛ یکی شیعه و دیگری بابی ست. دو راه مختلف هم می‌روند؛ صنعتی می‌افتد در راه کسب و تجارت و ساخت زیرساخت فرهنگی. مبارزه شهرت‌طلبانه را صنعتی‌زاده کنار می‌گذارد.

آل‌احمد هم زندگی روزمره را پیش می‌گیرد. انقلابی هم نیست اما دوست دارد خودش را انقلابی و معارض نشان دهد. جزوه‌ای دارد امیرپرویز پویان با عنوان خشمگین از امپریالیسم، ترسان از انقلاب و آن‌جا به محافظه‌کاری آل‌احمد اعتراض می‌کند.

این تناقض که آل‌احمد زندگی می‌خواهد اما دوست دارد رهبر دانشجویان و معارضین هم باشد تا آخر عمر با او هست. بنابراین بین او با صنعتی‌زاده‌ای که هوچی نیست، دعوا ندارد و ادعای انقلابی‌گری هم ندارد، حتما اختلاف و برخورد پیش می‌آید.

آل‌احمد با ادبیات فاخر می‌خواهد جلب توجه کند و رهبری اپوزیسیون را همچنان بر عهده داشته باشد بدون آن‌که هزینه‌اش را بدهد.

انگ ارزان ارتباط با دربار

نیلی: این قصه ارتباط با دربار را هم بگویید.

مرادی: این‌که صنعتی‌زاده با دربار ارتباط داشته، قابل رد کردن نیست. معلوم است که ارتباط داشته اما همان‌طور که آقای تفرشی هم گفتند، این آدم در اغتنام فرصت‌هایی که به دست می‌آورده اعجوبه بوده است.

نه داعیه انقلابی‌گری دارد و نه می‌خواهد دنیا را تغییر دهد.

نیلی: من می‌فهمم که در کشوری با مختصات ایران، هر کسی که بخواهد در ابعاد ملی کاری بکند، حالا چه لبنیاتی باشد، چه ایرلاین باشد و چه نشر، از هر فرصتی برای اتصال به نوک هرم قدرت استقبال و استفاده می‌کند. بحث این است که ارتباط صنعتی‌زاده با دربار فراتر از ارتباطات معمول کارآفرینان بوده. مثلا او بین شاه و نیروی‌های ملی پیغام پسغام ردوبدل کرده. با وجود چهره‌های مثل اسدالله علم و منوچهر اقبال، عجیب نیست که این کار به صنعتی‌زاده واگذار شده؟

تفرشی: زندگی‌اش که محدود به انتشارات فرانکلین نبوده است. دوستانی داشته، ارتباطاتی داشته و…

مرادی: تردیدی نیست که صنعتی‌زاده با دربار ارتباط داشته، ارتباط نزدیکی هم داشته. بالاخره وقتی زندگی‌نامه رضاشاه را چاپ می‌کند یا کتابی درباره مادر و کودک را به اسم اشرف روانه بازار می‌کند، ارتباط از حد معمول فراتر است اما مثلا درباره انتشار کتاب به نام اشرف، به صراحت می‌گوید برای دایره المعارف نیاز داشته و این کار را کرده تا از اشرف پول بگیرد.

در نهایت اشرف پهلوی هم پول لازم را نمی‌دهد اما صنعتی‌زاده نمی‌تواند چیزی بگوید و از منابع دیگر، پول مورد نیاز برای چاپ دایره المعارف مصاحب را پیدا می‌کند.

تفرشی: من یک سوال دارم از شما؛ فرض کنید در دوره همین جمهوری اسلامی، حق یک نفر ضایع شده است. حقش را خورده‌اند. اگر شما در دستگاه امنیتی یا قضایی ارتباطی داشته باشید، از آن روابط برای احقاق حق این فرد استفاده نمی‌کنید؟ می‌کنید، مثل همه ما. این‌که طبیعی است.

خانه امن روشنفکران ایران

دقت کنیم که زمان تاسیس انتشارات فرانکلین کی بوده. برخی از بدبینی‌های اولیه به‌خاطر ۲۸ مرداد است. جو به شدت امریکاستیز است. پس این موضوع را از هر جهتی همکاری با دشمن تلقی می‌کنند.

نکته دیگر این‌که فرانکلین بعد از مدتی به مأوا و ملجأ عده‌ای از روشنفکران و نویسندگان و مترجمان ایرانی تبدیل می‌شود. می‌توانید بگویید این‌ها همه وابسته بودند به دربار و ساواک و سیا و موساد بودند. ولی این واقعیت که عده‌ای از نویسندگان و روشنفکران بی‌پناه این کشور در مقطعی زیر بال و پر انتشارات فرانکلین بودند، قابل انکار نیست. آقای قطبی در تلویزیون هم این نقش را ایفا کرد، کمااینکه کانون پرورش فکری کودکان هم چنین نقشی داشت.

اگر صنعتی‌زاده به این‌ها مجال نمی‌داد بهتر بود؟

نیلی: شما ساده‌سازی می‌کنید؛ روی صندلی روزنامه کیهان بشینید و پاسخ دهید؛ نسلی از نویسندگان و مترجمان ایرانی و نسلی از روزنامه‌نگاران ایرانی در موسسه فرانکلین و روزنامه آیندگان پرورش پیدا کردند. این یعنی سازه‌های فکری جریان غرب‌گرا در دل جامعه ایران رسوخ کرده.

تفرشی: آیندگان را باید با مکتب تشیع قم مقایسه کنیم یا کیهان و اطلاعات؟ شما روزنامه آیندگان را باید با کیهان و اطلاعات قیاس کنید. خب در قیاس با کیهان و اطلاعات، آیندگان روزنامه دگراندیش روشنفکر نیست؟ حتما هست. من و شما خوش‌مان نمی‌آید نیاید، اما کسی که نمی‌خواسته خود را آلوده کیهان و اطلاعات کند، آیندگان را انتخاب می‌کرده. این تنها انتخابش بوده یا انتخاب کمتر بدترش بوده است.

بالاخره یا باید تفنگ دست بگیری و بروی سپهبد فرسیو را ترور کنی، یا اگر اهل مبارزه مسلحانه و قیام و انقلاب نیستی باید با همین روزنامه و انتشارات تلاش کنی شرایط را تغییر دهی.

مرادی: انگ‌زدن که کاری ندارد اما از میان آن‌همه نامی که در فرانکلین کار کردند، واقعا کدام سند منتشر شده که نشان دهد عامل دولت خارجی بوده است.

تفرشی: همایون صنعتی‌زاده و کارکنان انتشارات فرانکلین را نمی‌توانید مزدور امریکا یا نوکر محمدرضا پهلوی بنامید. شاید دنبال انقلاب نبودند اما حتما دنبال تغییر وضع موجود بوده است. فرانکلین خواسته یا ناخواسته بر تغییرات سیاسی در ایران تاثیر داشته است.

مرادی: چند سال پس از انقلاب که همایون صنعتی‌زاده دستگیر می‌شود، در جلسه‌ای از جلسات محاکمه به قاضی می‌گوید حاج‌آقا نظر شما درباره شهید مطهری چیست؟ او هم پاسخ می‌دهد ایشان الگوی ما و اسطوره است و چه و چه. صنعتی می‌گوید شهید مطهری کتابی دارد به عنوان خدمات متقابل اسلام و ایران. فهرست منابع و ماخذ کتاب را نگاه کنید، ۸۰ درصدش را من چاپ کرده‌ام.

می‌خواهم بگویم او برای نسلی که معتقد به تغییر و دگردیسی بودند، منابع دانشی و اطلاعاتی عظیمی فراهم کرد.

تفرشی: ما می‌توانیم عاشق همایون صنعتی‌زاده باشیم می‌توانیم از او متنفر باشیم اما این کشور به آدم‌های بلندنظر بلندهمت که نگاه استراتژیک دارند، نیاز دارد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا