نانو و تورم

مهراب صادقنیا، جامعهشناس دین، در کانال تلگرامی خود نوشت: «چند روز پیش، پدرم که پیرمرد بیسوادیست، من را با خواهرم که پزشک قلب است، و آن دیگر خواهرم که رئیس بانک است، مقایسه میکرد و میگفت: ” تو از این عمامه و دکتری چه پِنیدیَ؟” یعنی از این عمامه و مدرک دکتری که گرفتی چه گیرت آمده است؟
راستش را بخواهید، احساس بدی پیدا کردم ولی سعی کردم خودم را جمع و جور کنم. برایش توضیح دادم که رشتهی تحصیلی من (جامعهشناسی) اهمیت دارد و طلبگی هم گرهگشای مشکلات دینی مردم است. البته که موفق نشدم قانعشان کنم.
امروز هم در جایی خواندم که دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی گفتهاند که “برخی از رشتههای علوم انسانی و اجتماعی به درد قرن نوزدهم و بیستم میخورند و در زمان حاضر کارائی خود را از دست داده و باید تعطیل شوند.”
خوشبینانه این است که فکر کنیم منظور ایشان این است که برخی از نظریههای رایج در علوم انسانی و اجتماعی عمرشان به سر آمده است و لازم است در این زمینه نظریههای نو تولید شده و مطالعه شوند؛ والا سخن از “به سر آمدن علوم انسانی” نشانهی بیگانگانی از ماهیّت این علوم است.
پدر من آن جمله را گفت و بعد چاییاش را نوش جان کرد، بیآنکه بخواهد یا بتواند برای نهاد علم در این کشور تصمیمی بگیرد؛ ولی جملهی دوم را کسی میگوید که به هر دلیل، دبیر شورایی است که فلسفهی وجودیاش مدیریت علم و فرهنگ در جامعه است. آن هم جامعهای که به شکل چندشآوری “مهندسیزده” است و رشتههای علوم انسانی را در مقایسه با پزشکی و مهندسی بیارزش میداند.
واقعیّت آن است که درد کشور ما عقبافتادگی در علوم طبیعی نیست. ایران در زمینهی فیزیک، شیمی، پزشکی، مهندسی و رشتههای شبیه به آن، جلوتر از بسیاری کشورهای پیشرفته نباشد عقبتر نیست؛ اما چالشهای بزرگ در کشور ما به عقبافتادگی در علوم انسانی بر میگردد. اگر ما میتوانیم موشک، نانو، پهباد، و انرژی هستهای تولید کنیم؛ ولی نمیتوانیم تورم را کنترل کرده و افسار دلار را بکشیم؛ یا نمیتوانیم امید اجتماعی، نشاط، اعتماد عمومی، را افزایش دهیم؛ و یا گرفتار فرار سرمایههای انسانی خود هستیم، همه به دلیل ضعف در علوم انسانیست. علومی که سالهاست به دلیل تلاش برای رامکردنشان از نوآوری و خلاقیّت بیبهره شدهاند.»
انتهای پیام