جامعه ایرانی به مثابه جامعهای «مضطرب و ناامن»

جبار رحمانی، انسانشناس، در کانال تلگرامی خود نوشت: «هر انسان به عنوان عنصری از جامعه، نیازهای بنیادینی دارد که بقا و تداوم حیات اجتماعی او به رفع آن نیازها به گونهای پایدار بستگی دارد.
نظامهای فرهنگی شیوههای مختلف و خاصی برای رفع این نیازها ایجاد میکنند، اما مسئله اصلی آنست که تداوم هر جامعه و صورتبندی نهایی آن بسته به نوع و شیوه پاسخگویی به این نیازهای بنیادین است و نهادهای جامعه نیز در اساس برای رفع این نیازها به شیوهای اجتماعی و در یک کلیت به هم پیوسته شکل گرفتهاند. به همین دلیل میتوان گفت هر فرهنگی، بنایی است شکل گرفته بر بنیان نیازها.
این نیازهای انسانی از سطوح بیولوژیک و غریزی شروع شده تا نیازهای اشتقاقی ثانویه و در نهایت نیازهای استعلایی را شامل میشوند. از این منظر، تداوم هر فرهنگی منوط است به کارکردهای منظم و متوالی آن برای رفع انواع نیازها در همه سطوح.
در یک مدل میتوان نیازهای انسانی را در سه سطح برشمرد: ۱- نیازهای زیستی و بنیادین که برای بقای بیولوژیک فرد از طریق تغذیه، تنفس و تولید مثل و … ضرورت دارند. البته این نیازها در انسانها، برخلاف حیوانات به شیوهای اجتماعی و فرهنگی پاسخ داده میشوند. ۲- نیازهای اشتقاقی. در پاسخ به نیازهای اولیه، فرمهای فرهنگیای ایجاد میشوند که خود آنها زمینهای برای شکلگیری نیازهای ثانویه برای انسانها میشوند.
مثلاً نیاز متابولیسم بدن، در فرهنگ، نظام معیشت را ایجاد میکند. نیاز تولید مثل، نظام خویشاوندی را و نیاز رفاه، سرپناه و مسکن و نیاز امنیت، نهادهای محافظتی و نیاز به رشد، نهاد آموزش و پرورش و نیاز به سلامت، نهاد بهداشت را ایجاد میکنند. خود این نظامها و نهادهای فرهنگی، نیازهای بعدی را برای انسانها شکل میدهند.
نهادهای فرهنگی معمولاً به دلیل وجه گشتالتی و کلگرایانه فرهنگ، همیشه توأم با سایر نهادها در سطوح مختلف نیازها را رفع میکنند. مثلاً خانواده، علاوه رفع نیاز تولید مثل، بخشی از نیاز آموزش و … را نیز رفع میکند. ۳- سطح سوم نیازها، نیازهای انسجامبخش هستند که کلیت روحی و اجتماعی فرد و جامعه را حفظ میکنند، مانند دین، ایدئولوژی، جهانبینی و… که همه اینها کلیت روحی جامعه و افراد را تداوم میدهند.
براساس این مدل میتوان در جامعه ایرانی حسب شرایط موجود، به سطوحی و اشکالی از بحران رفع نیازها اشاره کرد. مسئله بحران اشتغال و بحران مسکن دو بحران اصلی هستند که به دلیل اهمیت کارکردی آنها، هم در رفع نیازهای اولیه و هم در نیازهای ثانویه و نیازهای انسجامبخش، میتوان گفت بحران در این دو عرصه، بحران در بنیانهای حیات فردی و اجتماعی در سطح سهگانه نیازهای فرهنگی و فردی انسانهاست.
نکته اصلیای که در نظریه نیازها و نظامهای فرهنگی وجود دارد آن است که اصولاً نمیتوان بدون رفع نیازهای اولیه و ثانویه، به رفع نیازهای انسجامبخش در عرصههای دینی و عقیدتی و اخلاقی رسید. هسته بیولوژیک نظامهای اجتماعی در صورت بحران، تمام سطوح نهادهای اجتماعی را دچار بحران خواهند کرد.
از این منظر جامعه ما به شدت قابل تأمل و بازاندیشی انتقادی است. طی دو دهه اخیر، تحولات بسیار نگرانکننده در عرصه اقتصاد و مسکن رخ داده است که عملاً با نیازهای بنیادین مانند بقا، امنیت، رفاه از یک سو و با نیازهای دیگری مانند تولیدمثل از خلال نهاد خانواده (کار و مسکن دو پیش شرط کلیدی تشکیل خانواده) و حتی نیازهای انسجامبخش در نهادهایی مانند دین و اخلاق (به واسطه بحران اخلاقی ناشی از نابسامانی جامعه در حال تورم و تلاطم شدید) مرتبط میشوند.»
انتهای پیام




