موقعیت خطرناک | جعفر شیرعلی‌نیا

جعفر شیرعلی‌نیا، نویسنده و پژوهشگر تاریخ جنگ، در یادداشتی در کانال تلگرامی خود نوشت:

مناخیم بگین، نخست‌وزیر اسرائیل، پس از آغاز جنگ ایران و عراق می‌گفت: «من برای هر دو طرف آرزوی موفقیت دارم.»

صهیونیست‌ها به شدت تحولات جنگ ایران و عراق را زیر نظر داشتند و البته خواهان نابودی و تضعیف هر دو کشور بودند. حقیقت این بود که صهیونیست‌ها دشمن هر دو طرف بودند اما هم ایران و هم عراق، در مقاطع مختلف دشمن خود را صهیونیستی و تحت حمایت اسرائیل معرفی می‌کردند.

پروفسور برنارد رایش در مقاله‌ی «اسرائیل و جنگ ایران و عراق» می‌نویسد: «بهره‌ی اصلیِ اسرائیل از جنگ ایران و عراق آن بود که این دو قدرت منطقه‌ای که هر دو دشمن اسرائیل محسوب می‌شدند، علیه یکدیگر وارد جنگ شدند و فرصت استراحتی برای اسرائیل فراهم شد.»

او معتقد است اسرائیل به دنبال «حفظ موازنه‌ی قوا برای طولانی‌کردن جنگ و جلوگیری از پیروزی یکی از دو طرف بود.» در تحلیل رایش، جنگ علاوه بر درگیر نگه داشتن این دو کشور، جهان عرب را به دو قطب تبدیل کرده بود؛ یک قطب سوریه، لیبی و یمن جنوبی و قطب دیگر اردن، مصر و کشورهای حاشیه‌ی خلیج‌فارس و «دودستگی جهان عرب، مانع تشکیل جبهه‌ی متحدی علیه اسرائیل شد.» (درس‌هایی از راهبرد، حقوق، دیپلماسی در جنگ ایران و عراق، ص۱۴۷ و ۱۴۸)

گویا سیاست آمریکا هم ادامه‌ی جنگ خونین ایران و عراق بود؛ تا وقتی که برنده‌ای نداشته باشد. الکواری، نماینده‌ی وقتِ قطر در سازمان ملل، درباره‌ی موضع آمریکا و شوروی در جنگ می‌نویسد: «در واقع این دو ابرقدرت، به رغم تاکیدهایی که بر خلاف آن داشتند، از تداوم جنگ و طولانی شدن آن، مادام که هیچ‌یک از طرفین نتواند بر دیگری غلبه داشته باشد، احساس رضایت می‌کردند.» (عملکرد شورای امنیت در جنگ ایران و عراق، ص۲۰۱)

تا وقتی که ایران و عراق کشورهای هم را ویران می‌کردند، قدرت‌های جهانی با وجود اظهار نگرانی از ادامه‌ی جنگ، تلاشی عملی و جدی برای پایان دادن به آن نکردند. جنگ وقتی تمام شد که آن‌ها در سال هفتم تصمیم گرفتند آن را پایان دهند.

تیر ۶۶، قطعنامه‌ ۵۹۸ برای پایان دادن به جنگ تصویب شد. واکنش ایران به قطعنامه منفی بود اما برای اولین‌بار تمام پنج عضو دائم شورای امنیت برای پایان دادن به جنگ تفاهم کرده بودند. به روایت دبیرکل سازمان ملل، در جلسه‌ای که او در مهر ۱۳۶۶ با پنج عضو دائم شورای امنیت برگزار کرد، شولتز، وزیرخارجه‌ی آمریکا، در جمع‌بندی نظر پنج کشور گفت: «همه‌ی ما پایان جنگ را می‌خواهیم. همه‌ی ما از قطعنامه‌ ۵۹۸ حمایت می‌کنیم.» (به سوی صلح، ص۲۵۵)

دکوییار، دبیرکل سازمان ملل، در خاطراتش درباره‌ی سیاست آمریکا در این مقطع از جنگ می‌نویسد: «نظر قطعی ایالات متحده این بود که برای پایان جنگ: ۱) عراقی‌ها باید به‌خوبی مقاومت کنند تا مانع هر گونه پیروزی ایران شوند. ۲) جنگ باید بیش از هر زمانی برای ایرانی‌ها رنج‌آور شود. ۳) جریان سلاح به ایران باید از طریق قطعنا‌مه‌ی دیگری در شورای امنیت کاهش یابد و ۴) فشار بین‌المللی در ابعاد وسیعی به این کشور وارد شود.» (به سوی صلح، ص۲۶۷)

بسیاری دریافتند که جنگ ماه‌های پایانی خود را سپری می‌کند. محمدجواد ظریف، از دیپلمات‌های ایران در سازمان ملل، به خاطر دارد که حدود دی‌ماه ۶۶ «مایکل اشتاینر من را صدا کرد و گفت که من یک نکته‌ای را به تو بگویم و آن این است که شما الان دست بالا را دارید، ولی امسال سال شکست شما در جنگ است. قبل از این‌که شکست بخورید قطعنامه را بپذیرید. هیچ‌وقت این از ذهنم بیرون نمی‌رود.» (دیپلماسی ایران و قطعنامه ۵۹۸، ص۲۴۹)

ایران نیز متوجه شده بود توانش برای ادامه‌ی جنگ بسیار کم شده است و تلاش کرد در مذاکرات به قطعنامه‌ای اندکی بهتر از ۵۹۸ برسد یا این‌که دبیرکل سازمان ملل را قانع کند که در آئین‌نامه‌ی اجرایی قطعنامه ۵۹۸ برخی خواسته‌های ایران را بگنجاند.

ایران احساس می‌کرد مذاکرات خوب پیش می‌رود اما دستور کار این بود که ایران قطعنامه ۵۹۸ را بپذیرد و نه این‌که راه‌حل جدیدی ایجاد کند.

چند ماه بعد، سخن اشتاینر، نماینده‌ی آلمان در سازمان ملل، به واقعیت پیوست. در بهار ۶۷ ایران شکست‌های پی‌در‌پی و سختی را در جبهه‌های جنگ تجربه کرد و فاو، شلمچه و جزایر مجنون را که در عملیات‌های سخت و طولانی‌مدت در طی چند سال گرفته بود، در عملیات‌های سریع دشمن در عرض چند ماه از دست داد.

هرچه ایران اصرار بیشتری بر نپذیرفتن قطعنامه ۵۹۸ می‌کرد، شرایط را برای ایران و متمایلان به ایران زجرآورتر می‌کردند. کردهای عراق که تمایل به همکاری با ایران پیدا کرده بودند، در حد نسل‌کشی توسط صدام سرکوب شدند و صدایی از غرب درنیامد.
نماینده‌ی صدام در کردستان، علی حسن المجید، به قدری از بمب‌های شیمیایی علیه کردهای عراق استفاده کرد که به علی شیمیایی معروف شد.

و این ماجراها جدای از بمباران شیمیایی ایران و حلبچه‌ی عراق بود.

هیچ اعتراض جدی در جهان نسبت به کشتار کردها وجود نداشت.

۱۲ تیر ۱۳۶۷، آمریکایی‌ها هواپیمای مسافربری ایران را زدند.

در ماه‌های پایانی جنگ اوضاع هر روز خطرناک‌تر می‌شد. در این شرایط، یکی از دغدغه‌های سران قوا راضی کردن آیت‌الله خمینی برای پذیرش قطعنامه‌ ۵۹۸ بود. موسوی اردبیلی، رئیس وقت قوه قضائیه، می‌گوید که سران قوا در متقاعد کردن آیت‌الله خمینی ناکام بودند.

در تیرماه ۶۷ عراق به آسانی در قلب خطوط دفاعی ایران مانور می‌داد. بار دیگر موسوی اردبیلی پیشنهاد داد که با امام دیدار و گفتگو کنند؛ «یکی از دوستان به من اعتراض کرد که «شما آن شب [در جلسه قبلی با امام] یک کلمه هم حرف نزدید…» گفتم که «مریض بودم.»»

در دیدار آخر، سران قوا استدلال‌هایشان را گفتند اما آیت‌الله خمینی همچنان قبول نمی‌کرد؛ «[امام] گفت: «بریزند همه‌ی ما ۵-۶ نفر را بکشند، چیزی می‏شود؟ هر روز این همه جوان‌ها در جبهه کشته می‌شوند، ما هم کشته می‌شویم.» موسوی اردبیلی گفت: «شما بهترین صورت را می‌فرمایید، چون اگر الان موشکی بیاندازند که ما کشته شویم، نهایت این است که ما ۵، ۶ یا ۱۰ سال جلوتر مرده‌ایم، ولی درباره‌ی ما خواهند گفت که این‌ها مثل حضرت اباعبدالله قیام کردند، زورشان نرسید، کشته شدند، لذا هر یکی از ما بعد از کشته شدن یک امام‌زاده می‌شویم و مردم را خدا نجات می‌دهد. این بهترین صورت است. اما بدتر از این صورت هم هست، اگر این‌ها بیایند استان خوزستان را تا کرمانشاه بگیرند و دیگر جلو نیایند، نفت را که می‌گیرند، دست ما را از آن چیزی که نان مردم را تأمین می‌کند قطع کنند و نیایند ما را بکشند. آن وقت نمی‌توانیم جواب مردم را بدهیم، اگر مردم گفتند «کاری که شما می‌خواستید بکنید، این بود؟» اگر مردم سر ما بریزند چه کار کنیم؟ این وضع بدتر است.»

در آن جلسه آیت‌الله خمینی هم در نهایت قانع شد که باید قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت.

به نظر می‌رسد امروز تصمیم این است که وضعیت منطقه کامل تغییر کند و در این وضعیت جدید، ایران یا نباید هیچ قدرت نظامی‌ای داشته باشد یا باید بسیار محدود شود.
آمریکایی‌ها برای این موضوع به دنبال تفاهمی که رضایت ایرانی‌ها در آن لحاظ شود نیستند. اوضاع را هر روز سخت‌تر خواهند کرد تا آن‌چه می‌خواهند انجام شود.
این بار جنگ مستقیم با دشمنی است که بسیار وحشی‌تر از صدام است.

شواهد نشان می‌دهد وارد سیاستِ زجرآورتر کردن زندگی برای ایرانی‌ها شده‌ایم.
دوره‌ای که در آن شاید جنگ تمام‌عیار شکل نگیرد اما ترورها و خرابکاری‌ها تداوم خواهد داشت، فشار اقتصادی هر روز شدیدتر خواهد شد و با آشفتگی خبری و تحلیلی و امید و ناامیدی لحظه‌ای، همبستگی ملی را هر روز بیشتر تضعیف خواهند کرد تا در نهایت از رهبر تا مردم به یک نتیجه برسند.

در این میان اگر حکومت نتواند مدل اصلاحی قابل درکی پیش روی مردم قرار دهد، صحنه تغییر نخواهد کرد.
تغییر پارادایم حکمرانی ممکن است چاره‌ساز شود و تنها «ای ایران ایران» خواندن که بسیار دلنشین است، چاره ساز نیست.

نکته پایانی اینکه

یک بُعد خطرناک‌تر نیز وجود دارد؛ بازدارندگی از طریق نمایش تهاجم بی‌رحمانه، از استرتژی‌های اصلی صهیونیسم از ابتدای شکل‌گیری آن بوده است. تعابیری مانند «سگ هار»، عباراتی توهین‌آمیز برای آن‌ها نیست. این تعبیر منتسب به استراتژی موشه دایان است؛ «اسرائیل باید مانند یک سگ هار باشد؛ آن‌قدر خطرناک که کسی جرات نزدیک شدن نداشته باشد.»


و البته مشابه این عبارات توسط دیگر سران صهیونیست‌ها نیز تکرار شده است؛ «تهاجم دیوانه‌وار»، «دیوانه‌بازی اتمی»، «مجازات سخت»، «رفتار غیرمنطقی و خارج از عرف و مرعوب‌کننده»، «دیوانه‌بازی دردآور» تنها بخشی از این عبارات است.

در برنامه‌ی صهیونیست‌ها، هم تجزیه خواهد بود و هم انواع «دیوانه‌بازی» و «وحشی‌گری». و حالا آن‌ها در تلاشند مجوزش را از آمریکا بگیرند.

اما تجزیه و حتی قدرت گرفتن بی‌مهار اسرائیل برای کشورهای منطقه، روسیه و اروپا گزینه‌ی ترسناکی خواهد بود. (در این باره بیشتر خواهم نوشت)آن‌ها به زجردادن ایران برای رسیدن به مطلوبشان تلاش خواهند کرد و صهیونیست‌ها نیز برای رسیدن به اهداف خود تلاش خواهند کرد و این معادله همه چیز را غیرقابل پیش‌بینی خواهد کرد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا