یاشاسین آذربایجان یعنی جانم ایران!

غلامرضا بنی اسدی، روزنامهنگار، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
ایرانی هستیم. به هر زبان که سخن بگوییم. از هر ایل و قومیتی که قد کشیده باشیم. هر گوشه وطن به خون شهیدان طهارت یافته، ایران است، ایران! ورزشکاران هم فرزندان ایران اند. قهرمانی هر کدامشان، لبخند را بر لب ایران شکوفا می کند. تراکتور سازی تبریز هم مثل استقلال و پرسپولیس و سپاهان و فولاد و خیبر، قبل از آن که به تبریز و تهران و اصفهان و اهواز و خرم اباد تعلق داشته باشند، صفحات هویتی دفتر ورزش ایران اند.
امسال که باد در پرچم سرخ تراکتور پیچیده است باید گفت تبریز یعنی ایران. « یاشاسین آذربایجان» ترجمه« جانم ایران» است. خود تیم هم شکل گرفته از بازیکنانی است که از گوشه، گوشه ایران گرد امده اند تا گوی قهرمانی به نام تراکتورسازی بچرخد. حسین زاده از تهران، بیرانوند از لرستان، عارف غلامی از گرگان، ترابی از کرج، پورحمیدی از شوشتر، خلیل زاد از مازندران، و….
حتی خداداد عزیزی ما از مشهد راهی تبریز شده است تا راه قهرمانی را برای این تیم باز کند. بخوانید شناسنامه بازیکنان را، محل صدور هر کدام یک شهر است. محل حصول قهرمانی اما تبریز. زیبا شهری کهنگین انگشتری ایران است. ایران هفت هزارساله. چه کوتاه نگاه اند جماعتی که پرچمی را به دست می گیرند که از سابقه تشکیل خود تراکتور خیلی کمتر است. به عبارت بهتر، تراکتورسازی ما بزرگتر از صاحب آن پرچم است!
من ارزش کلمات را می دانم لذا حاضر نیستم یک حرف را هم حرام اندک کسانی بکنم که جز نشخوار پندار باطل دیکران حرفی برای گفتن ندارند. آنان را تبریزی و آذری نمی دانم پس” قیمتی لفظ در دری” را بر سنگلاخ ذهن شان نمی افشانم. اما برای تراکتورسازی و هوادارانش، ایستاده دست می زنم. می گویم_ به صریح ترین کلمات که_ من فارس زبان شرق کشور و دیار امام رضا(ع) هم خوشحال شدم برای قهرمانی تراکتورکه یک جوری برایم حسِ لشکر ۳۱ عاشورا دارد. برای شادمانی که در چهره آذری های مهربان موج می زد.
من البته تبریز را یک جور خاص دوست دارم. مثل زیبایی یک بهار. من حس زندگی و زلالی مهر را از نگاه مردم تبریز دریافت کردم. وقتی بعد عملیات بیت المقدس۲، ما مجروحان را به بیمارستان های تبریز عزیز بردند. من و تعدادی از همرزمان در بیمارستان ارتش درمان شدیم. مهربانی ها دیدیم از مردمان این دیار. از پزشکان و پرستاران که خواب را بر خود حرام می کردند تا ما در حریم مهربانی شان، در ازدحام درد ها، ساعتی بخوابیم. مهربانی هایشان تا همیشه به یادگار خواهم داشت.
یادم هست شعاری که مثل همه بسیجی ها پشتِ پیراهنم نوشته بودم را با آن لهجه شیرین می خواندند ؛ هان ای ملائک می بینید که چه سان پر می کشند؟ این را هم من از پوستر شهید سرلشکر دکتر احمد رحیمی برداشته بودم. به همین خاطر هروقت تصویر این شهید را در میدان آیت الله طالقانی بیرجند می بینم، آن خاطره تکرار می شود.
باری، از آن روز نگاه من به تبریز و تبریزی، ویژه است. حالا هر خبری که به تبریز ربط داشته باشد برای من ویژگی خاص دارد. وقتی از تبریز به عنوان شهرِ بدون گدا نام برده می شود، سرم را بالا می گیرم. وقتی تیم هایش موفقیت کسب می کنند، کیف می کنم.
ما ایرانی هستیم، به هر زبان که سخن بگوئیم. به یک قبله نماز می خوانیم در هر قطعه ای از وطن که باشیم. کرد و ترک و بلوچ و عرب و فارس و لر و…. همه پاره های یک پیکریم در هیئتِ پُر هیبتِ ایران بزرگ.
انتهای پیام
حالا که ترامپ اسم خلیج فارس را کرد خلیج عربی و هیشکی هم صداش درنیومد، پیزیشکیان که تراختور را گهرمان کرد، زبان آذری را هم بکند زبان رسمی ایران تا جناب شفیعیان خوش بحالش بشه و ما بشیم شهروند درجه دو!
نمفهمم «پزیشکیان تراکتورسازی را قهرمان کرد» یعنی چه!!!، ولی مگر آیا الآن که فارسی زبان رسمی ایران هست، ما تورکها شهروند درجه دوم هستیم؟!