متغیر اصلی در سیاست اصلاحی | عباس عبدی

«عباس عبدی» تحلیلگر سیاسی اصلاح طلب در یادداشتی با عنوان «متغیر اصلی در سیاست اصلاحی» در نشریه ی «صدا» نوشت:
هفته گذشته یادداشتی که در نشریه صدا با عنوان: «اصلاحطلبی یا مبارزهجویی؟ تناقضی که باید حل شود» نوشتم، انتظار میرفت که بازتابهایی داشته باشد. طبعاً عدهای آن را نپسندیدند، عدهای نیز پسندیدند. گروهی نیز برخی ابهامات و پرسشها را طرح کردند و انتظار دارند که برای درک بهتر موضوع از این پرسشها، رفع ابهام شود. سعی میکنم که در یک مجموعه یادداشت که تا پایان سال خواهم نوشت ابعاد گوناگون این بحث را شرح دهم. ابتدا هم متذکر شوم که هیچ نویسندهای نمیتواند همه نظرات خود را در یک یادداشت هزار کلمهای بنویسد. به طور طبیعی در فهم نظرات یک نفر باید به نوشتههای دیگر او نیز توجه داشت. به همین دلیل همواره کوشیدهام که کلیه یادداشتهایی را که با نام نوشتهام در دسترس افراد علاقهمند قرار دهم. چه از طریق سایت آینده و چه از طریق سایت آکادمیا و اکنون نیز از طریق کانال آینده. چند سال پیش نیز مجموعهای یادداشت در خصوص ویژگیها و ابعاد اصلاحطلبی در همین نشریه نوشتم، که انتظار میرود هرگونه نقد و تحلیلی نسبت به یادداشتهای بنده با ملاحظه آن نکات باشد تا نیازی به تکرار نباشد.
یکی از مهمترین ایراداتی که به این نوع از نوشتههای اینجانب گرفته میشود این است که گفته میشود چرا فقط علیه اصلاحطلبان مینویسم، گویی که آنان مقصر همه چیز هستند و نسبت به طرف مقابل و حکومت چیزی طرح نمیکنم؟ گو اینکه در این باره تاکنون چند بار توضیح دادهام، و با توجه به اینکه مطمئن هستم بسیاری از کسانی که این شبهه را طرح میکنند پاسخ مرا میدانند و تکرار دوباره این پاسخ دردی از آنان را دوا نمیکند، ولی صرفاً به خاطر برخی افراد که ممکن است صادقانه در مورد این گزاره سوال داشته باشند پاسخ میدهم. پاسخی که اتفاقاً از جهات دیگری نیز میتواند برای ذهنیت ما راهگشا باشد.
۱ـ پیش از هر چیز باید گفت که این پرسش متضمن فرض نادرستی است. از میان ده یا صدها یادداشتی که مینویسم یا گفتگویی که انجام میدهم، بخش مهمی از آنها در نقد حکومت و جناح مقابل است. پس چرا با وجود چنین واقعیتی، همچنان این فرض نادرست بیان میشود؟ به دلیل نگرش قبیلهای که در میان بخشی از اصلاحطلبان رایج است. نگرشی که اتفاقاً به وجود آن در طرف مقابل انتقاد دارند. این نگرش گمان میکند که هر اصلاحطلبی فقط و فقط وظیفه نقد طرف مقابل را دارد و نقد خودشان ممنوع است، زیرا موجب سوءاستفاده طرف دیگر میشود. به همین دلیل فقط به همیننوشتهها حساس هستند و آنها را میبینند. برای آزمون این نظر بنده، کانال آینده در اختیار شماست. میتوانید عنوان ۲۰ یادداشت اخیر را مرور کنید تا ادعای بالا ثابت شود.
۲ـ به علاوه فرض کنیم که دقیقاً هم همین طور باشد، و همه نوشتههای بنده در نقد اصلاحطلبان باشد. خوب ایرادش چیست؟ اگر نقدها مفید و وارد است که باید شکرگزار چنین منتقدی بود و اگر نقدها وارد نیست، با پاسخ دادن به آنها یک گام به جلو برداشته میشود. فوقش این است که برای منتقد بد میشود. این ذهنیت همان موضوعی است که به آن انتقاد دارم. این ذهنیت ناشی از غلبه فضای غیردموکراتیک در ارتباطات فکری میان چنین افرادی است. آنها میخواهند ارزشها و گزارههای نادرست خود را بر اصلاحطلبان غالب کنند، لذا دوست ندارند که کسی آنها را نقد کند.
۳ـ ولی این پرسش ممکن است پیش آید که چرا در یک متن واحد هر دو طرف را نقد نمیکنم؟ پاسخ این است که این کار وظیفه کسی است که در مقام تحلیل بیطرفانه و داوری است. برای نمونه تاریخنگاران باید چنین کنند. آنان باید بیطرفانه روایت و تحلیل کنند، تا اگر کسی خواست داوری کند بتواند. ولی ما در مقام کنشگر هستیم. قضاوت با سیاست فرق میکند. اگر من درِ خانه خود را چهارتاقی باز بگذارم و کس دیگری وارد شود و از آنجا دزدی کند، قاضی در مقام قضاوت فقط باید دزد را محکوم و مجازات کند، ولی شما در مقام تحلیل و ارزیابی اجتماعی و رفتاری بنده ممکن است به نحو دیگری به مسأله نگاه کنید. میتوانیم کسی را که بیاحتیاطی کرده و در خانه را باز گذاشته مواخذه کنیم، زیرا مسئولیت اجتماعی خود را به نحو درستی انجام نداده است. در این مورد هم بحث اصلی من با اصلاحطلبان است که در ادامه توضیح خواهم داد.
۴ـ مهمترین تفاوت نگاه بنده با کسانی که به این نوع یادداشتها اعتراض دارند و آنها را برنمیتابند، تفاوت در مسأله و پرابلم ما است. این تفاوت در مسأله از دو رویکرد کاملاً گوناگون سرچشمه گرفته است. از نظر بنده مسأله اصلی ایران همان نقص در راهحل آن است. در حالی که دوستان مخالف، راهحل را شناخته شده و مفروض میگیرند و در پی تحلیل و توصیف مساله هستند. در واقع اگر بخواهیم از تمثیل کمک بگیرم به رابطه بیمار و پزشک باید ارجاع داد. این افراد همه همّوغمّ خود را صرف توصیف بیمار میکنند، و راههای مفروضی را برای درمان آن تجویز میکنند. ولی به نظر بنده، پزشکِ مدعیِ ما، از بس غرق در این بیمار شده به جای درمان او، کمکم با او همدرد میشود. در این نگاه مسأله اصلی و مقدم بر بیمار و شناخت او، تجهیز پزشک به یک درمان معتبر است. تجربه یک صد سال اخیر این را به خوبی نشان داده است که نه تنها هیچگاه این بیمار درمان نشده است، بلکه بیماری خود را در نهایت به پزشک هم سرایت داده است. خوب طبیعی است کسانی که روپوش پزشکی را برای درمان این بیمار به تن کردهاند، از هرگونه نقدی که به جایگاه آنان وارد شود ناراحت میشوند. ولی به این نکته توجه نمیکنند، که این نقد متضمن به رسمیت شناختن آنان در کسوت پزشکی است. بنابراین نقد اصلاحطلبان در دل خودش واجد چنین مضمونی است. ضمن آنکه این نقد، بیماری طرف مقابل را مفروض میگیرد و الا اگر آن طرف را مسأله نداند، نیازی به این مباحث نیست.
خلاصه کلام اینکه به نظر بنده اصلاح این مملکت از مجرای اصلاح و پیرایش منتقدانش میگذرد. تا آنان خطمشی درستی نداشته باشند، قادر به اصلاح هیچ نهاد و ساختاری نیستند. منتقدانی که اگر رعایت نکنند، چنان در مبارزه با طرف مقابل غرق میشوند که کمکم جزء و زائدهای از آن میشوند و از منظر بیرونی تفاوت چندانی میانشان دیده نمیشود. اگر تا به حال مملکت درست نشده، صرفاً به این دلیل است که منتقدانش نتوانستهاند راه درمان موثری را پیشه کنند. منتقدان متغیر مستقل هستند. برنامهها و سیاستهای خود را از اساس و در کلیت باید مستقل از طرف مقابل تعریف و اجرا کنند. این بزرگترین تعریفی است که از جایگاه آنان میشود. ولی ظاهراً برخی از دوستان علاقهای به این جایگاه ندارند. در مقام ادعا زیاد سخن میگویند ولی در عمل اظهار عجز نموده و اراده حکومت را تعیینکننده همه چیز معرفی کرده و آن را مسئول و مقصر نیز میدانند.
انتهای پیام



