نسبت تشیع اقتدارگرا با عدالت | محمدرضا یوسفی

محمدرضا یوسفی، مدرس دوره خارج فقه در حوزهی علمیهی قم در کانال تلگرامی خود نوشت: «در یادداشت مذهب معطوف به قدرت، بیان شد که جریانی دینی با تفسیری خاص از تشیع، در این دو دهه رشد کرده است که در آن کسب قدرت، عنصر محوری است تا بدانجا که می توان آن را مقدس شمرد. از این رو این جریان را می توان «تشیع معطوف به قدرت» یا «تشیع اقتدارگرا » نامید. چنین اعتقادی با تفکر رایج شیعیان سازگاری نداشته است و با اصل اساسی عدالت و اخلاق در تقابل است. در این یادداشت به تعارض این رویکرد با عدالت و توجیهات آن اشاره می شود.
از منظر دینی، قسط و عدل هدف از ارسال پیامبران است (سوره حدید، آیه ۲۵). و چنانچه قرآن فرموده است خداوند به عدالت و احسان امر می کند (سوره نحل، آیه ۹۰). از سوی دیگر، هر جامعه ای نیازمند نظم، امنیت و تضمین حقوق مردم است از این رو حکومتی لازم است که این امور را تحقق بخشد. اما آیا حکومت می تواند در راستای تثبیت قدرت، عدالت را زیر پا گذارد؟
امیرالمومنین در خطبه سوم، هدف از پذیرش حکومت را تحقق عدالت بیان می کند. حضرت در خطبه ۳۳ نیز ارزش یک کفش پاره و وصله دار را از حکومت بیشتر دانسته، مگر اینکه در سایه حکومت، عدالتی بر پا شود و مردم به حقوق خود دست یابند. ایشان در خطبه های ۳۴ و ۲۱۴ از توازن حقوق متقابل حکومت و مردم سخن می گوید که بر اساس آن اگر حکومت، حقوق مردم را نادیده گرفت، حضرت نافرمانی مدنی را تجویز می کند. چنانچه هنگامی که مردم با عمار یاسر و ابوالهیثم بن تیهان به نمایندگی از امیرالمومنین بیعت می کردند، این دو، همین نکته را تصریح کردند.
در تفکر تاریخی و مرسوم شیعه، حکومت به خودی خود ارزش ندارد مگر اینکه بتواند عدالت را تحقق بخشد. عدالت به معنای تامین و تضمین حقوق مردم است که در اجرا به شکل های مختلف قابل تحقق است. در این دیدگاه، عدالت معامله پذیر نیست از این رو حضرت با مصحلت اندیشی بر حفظ معاویه و چشم بستن بر توزیع منابع عمومی به شکل ظالمانه، مخالفت کرده و بر اجرای عدالت تاکید ورزید.
اما بر اساس جریان فکری موسوم به تشیع اقتدارگرا، قدرت قداست داشته و در تقابل عدالت و قدرت، قدرت مقدم بر عدالت است. آنان از قدرت به ولایت تعبیر می کنند و بر ای توجیه سخن خود به دنبال شواهد تاریخی هستند و البته شواهدی نیز با چسب های ناچسب ذکر می کنند. از جمله این موارد؛ پرسش گری موسی بر چرایی قتل کودک از خضر، اعتراض بر صلح حدیبیه به پیامبر توسط یکی از اصحاب، اعتراض به چگونگی تقسیم غنائم توسط پیامبر، پرسش مالک بر چرایی انتصاب ابن عباس توسط حضرت علی، اعتراض خوارج بر همراهی اشعث بن قیس برای مدتی که وی در لشکر علی بود و درخواست معاویه بر محاکمه قاتلان خلیفه سوم توسط خودش را مثال می زند و نتیجه گرفته می شود که « مفهوم عدالت، مفهوم قشنگی است، مفهوم دلچسبی است، مفهوم دلنشینی است، ولی باید مواظب باشیم این مفهوم یکوقت عامل ولایتگریزی یا ولایتستیزی ما نشود». او بیان می کند که «معاویه هم مشکلش با علیبن ابیطالب عدالت بود.» (سایت پناهیان، ۱۷ / ۲ / ۱۳۹۰).
در واقع این جریان مثال های نامربوط که نشان دهنده باز بودن جامعه آن روز و امکان نقد صریح و پاسخگو بودن حاکم است را بیان کننده بی عدالتی دانسته و حق را به منتقدان داده است و نتیجه گرفته است که وقایع یادشده نشانه این است که قدرت بر عدالت مقدم است. گوینده تا بدانجا پیش می رود که معاویه را در جایگاه طالب عدالت می نشاند. او در نهایت از ذکر این شواهد نامربوط نتیجه می گیرد که « جاهایی آنچه تو فکر میکنی عدالت نیست، باید با ولی فقیه همراه باشی. ولایت بر عدالت مقدم است و باید این مسئله در جامعه تثبیت شود» ( سایت پناهیان، ۱۷ / ۲ / ۱۳۹۰).
تقدم ولایت بر عدالت به اطاعت پذیری محض و تعطیلی عقل می انجامد. و این همان، قداست قدرت است. در حالیکه عدالت شاخص هایی دارد و از اصول غیرقابل معامله بوده و حکومت با آن ارزیابی و سنجش می شود.
او در در شبکه افق نیز بر تقدم ولایت تاکید کرد (خبرگزاری مهر، ۳۰ شهریور ۱۳۹۹ ). او سخن از عدالت گرایی را در این دوره به دلیل اینکه قوه قضائیه با برخی از مفسدان اقتصادی برخورد می کند، غیرلازم دانسته، و این برخوردها را نشانه تحقق عدالت در کشور می داند. (روزنامه همدلی، ۲۰ شهریور ۱۳۹۹)
این نوع نگاه به قدرت و قداست بخشی به آن از منظر یک جریان فکری شیعه، تفسیری جدید و مخالف با آموزه های مسلم دینی بوده و برای کشور و دین خسارت جبران ناپذیری داشته و دارد.»
انتهای پیام