یادداشتی برای استاد نعمت احمدی

منصور مومنی بث الشکویی طی یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت:
ای اهل بلخ شما به نان میاندیشید تا به حقیقت
استاد گرانقدر موسیقی ایران، کیهان کلهر در مستند «موسیقی غریبهها» سال ۲۰۱۵ به نکته ظریفی اشاره کردند: در زمان حیات بتهوون پادشاه چه کسی بود؟ احتمالا بسیاری در جهان نتوانند فیالبداهه و فیالمجلس به این سوال پاسخ بدهند! استاد کلهر در ادامه توضیح دادند که در تاریخ تنها «فرهنگ» است که میماند. اگر بخواهیم سوال بالا را بسط بدهیم باید از بسیاری از بزرگان در تاریخ ایران نام برد که در این مطلب مجال آن نیست و تنها «سوال میکنم» در زمان حیات فارابی، ابنسینا، سهروردی و بسیاری دیگر نیز همین پرسش مطرح است. آنچه از این مطلب بر میآید، این است که فرهنگ در بستر حیات و تلاش مردان و زنان نامی در تاریخ ماندگار مانده است. ملتها خاطرات جمعی مشترک دارند و برای ما ایرانیان «ربنای استاد شجریان» خاطره مشترک چند نسل است. حال او دیگر در میان ما نیست و او را داوری نهان در جهان دگر چشم به راه است. استاد فقید موسیقی سالها بر سر پخش آثارش از صدا و سیما و اجازه معنوی آن آثار با مدیران دولتی کشمکش داشت و در نهایت پخش تمامی کارهای خود را ممنوع کرد مگر «ربنا». مدیریت صدا و سیما در آن دوران جهت مقابله به مثل نیز پخش «ربنای» استاد را منع کرد. حال این سوال مطرح میشود که چه کسی دستور منع پخش این آواز گرانمایه را صادر کرد؟ چه کسی طرح آن را ریخت؟ از چه طریق طرحریزی شد؟ اصلا دانستن نام مدیر وقت سازمان صدا و سیما و تصمیمگیرندگان ارشد این موضوع چه اهمیتی در تاریخ دارد؟ تنها روزی در تاریخ این خاک خواهند خواند که آواز استاد بیبدیل موسیقی ایران در فلان سال ممنوع شد. آنچه واضح است در آن روز از استاد شجریان کتابها و رسالهها نگارش شده و نامش چون تختجمشید در عرصه این خاک استوار مانده است اما نام مدیر مربوطه؟ که بود؟ چرا؟ کجای تاریخ است؟
مگر نام سردار مغول که شیخ فریدالدین عطار نیشابوری را به بهای بار کاهی نفروخت و گردن زد در تاریخ ماند؟ خوشا دشمن که گردن میزند و دین نمیپرسد!
روزی که دکتر سید جواد طباطبایی را از دانشگاه تهران اخراج کردند او علت را جویا شد و بدو پاسخ گفتند: «چون لیبرال، ملیگرا و لاییک هستی.» طباطبایی در پاسخ گفت: من همه اینهایی که میگویید هستم اما آیا شما میدانید این کلمات به چه معنی هستند؟ استاد عباس زریابخوئی از دانشگاه اخراج شد، چراکه دانشگاه تهران او را شایسته تحقیق و تدریس ندانست. روزی که استاد شفیعیکدکنی مقالات خود را به مجله ادبیات دانشگاه مشهد جهت چاپ داد و روزی که این دانشگاه دکتر شمسالدین مفیدی را از خود راند و صدها مورد دیگر از نادرهکاران علم و ادب این خاک از آنجا یا رفتند یا اخراج شدند چه روزهای تلخی برای ما بود؛ آیا میدانید این اخراجها و اینگونه راندنها چه تبعاتی برای علم در تاریخ این خاک داشته و دارد؟ نقل است بایزید را گفتند تو مرد بدی تو را بیرون میکنیم؛ شیخ [بایزید بسطامی] میگفت: نیکا شهرا! که بدش من باشم. حذف اساتید و ممنوعالقلمی آنها نتیجهای جز رشد انگلوار نوکیسهگان مدرکدار و بیبته ندارد که آینده آموزش این خاک را دچار بحرانهایی خواهد کرد که ماحصل آن دامان فرزندان ما را خواهد گرفت؛ یعنی با ارزشترین سرمایه هر کشور به عبارت سادهتر «مردم». در نتیجه آن وضعیت اسفباری است که اکنون شاهد آن هستیم.
اساتید طباطبایی و زریابخوئی و بسیاری دیگر را راندند و به جای آنها سروش و خسرو معتضد و هممسلکانشان را بر سر خوان «تجارت دانشگاه» نشاندند و قص علیهذا. حال به عنوان صاحب این قلم «سوال میکنم» که چطور شد از مکاتب ابنسینا و مدارس نظامیه رسیدیم به ویرانههای مدارس حسن رشدیه؟ چطور از علیاصغر حکمت رسیدیم به وزیری که نمیداند با «صد تا بلوک» نمیشود مدرسه ساخت؟ چطور از محم علی فروغی رسیدیم به وزرا و وکلایی که یک پاراگراف بیغلط املایی و اشتباه دستوری نداریم؟ یا از «کتاب احمد» اثر طالب اف نجارزادهتبریزی رسیدیم به این کتب بیمایه درسی مدرسههای کنونی ایران؟ دلیل آن پر واضح است و نیاز به قلمفرسایی ندارد.
چندی پیش مطلع شدیم که حکم اخراج استاد گرانقدر تاریخ و حقوق آقای دکتر نعمت احمدی از دانشگاه صادر شده است! به یاد دارم که آقای دکتر فیاض زاهد نیز از دانشگاه گیلان اخراج شدند. حال نگارنده این مطلب که شاگرد این دو بزرگوار در علم تاریخ است، این سوال را میپرسد: تصمیمگیرندگان این حکم، با اخراج آقای دکتر نعمت احمدی به دنبال چه نتیجهای هستند؟ زمانی که آقای دکتر فیاض زاهد از دانشگاه گیلان اخراج شدند چه نتیجهای حاصل شد؟ مگر نه این است که دانشگاه محل پرسش است و نعمت احمدی تنها یک سوال پرسید که «من سوال میکنم!»
استادم دکتر فیاض زاهد میگوید: «نوشتن از استاد کاری است محال» و چه چاره در این راه محابا نیست. دکتر نعمت احمدی با داشتن تخصص در سه زمینه تاریخ، حقوق و کشاورزی از اساتید «نادره کار» در هر سه رشته در این روزگار است که با حافظهای خارقالعاده خود و قدرت تحلیل موشکافانه در بسیاری از موارد با یک عبارت یا جمله میتواند به پرسشهای بسیاری از دانشجویانش در تاریخ و البته در حقوق پاسخ بگوید. او با داشتن پشتوانه علم حقوق در جایگاه معلمی تاریخ مانند بیهقی دبیر عمل کرده است که میگوید: «و به دست من امروز جز این قلم نیست باری خدمتی میکنم.» این استاد تاریخ را بهرغم بساری از اساتید دیگر از دید شرقی تفسیر میکند. او تنها یک سوال پرسید. نعمت احمدی این مفاهیم را به ما آموخته است: دانشگاه یعنی محل تشتت و تضارب آرا؛ دانشگاه یعنی محل پرسش؛ محل باز کردن صحیح از سقیم؛ دانشگاه محل لاف از منی و مایی میزدن نیست. اگر نسل جوان را از وجود ایشان محروم کنید چه بدیلی برای او خواهید آورد؟ من پاسخ را میدانم: «هیچ»! او این سخن ابنسینا را به ما آموخته است که با خواندن بیشتر دایره مجهولات را گسترده میکنیم.
این جدایی «ما» از «شما» حاصلی جز ناامیدی نخواهد داشت. استاد بهرام بیضایی چه ساده گفت: «شما نمیدانید که قلم چه خونها خورده تا رنج مردمان بر کاغذ آورد…. من که روزی دیدم خلق بر سر نان بانگ میکنند و فرمودم آن را چه بهاست مگر دانگی؟ و امروز همه مملکت به نیم دانگ میدهم و کس نمیخرد». قلم اینجا رسید و سر بشکست.
انتهای پیام



