تحلیل عباس عبدی، فیاض زاهد و عطاءالله مهاجرانی از حمله روسیه به اوکراین

یادداشت‌هایی از عباس عبدی، فیاض زاهد و عطاءالله مهاجرانی درباره‌ی حمله‌ی نظامی روسیه به اوکراین را به نقل از روزنامه‌ی اعتماد می‌خوانید:

یادداشت عباس عبدی:

واقع‌گرایی و جنگ

سه دهه پیش که اتحاد جماهیر شوروی دچار فروپاشی شد و نظریه «پایان تاریخ» و «جهانی شدن» و همگرایی اوج گرفت و مقبول بسیاری افتاد، کمتر کسی فکر می‌کرد که طی این سه دهه بعد از آن شاهد این حد از جنگ و خونریزی و محلی‌گرایی واگرایی باشیم، حتی ایالات متحده به عنوان سردمدار و برنده این وضعیت نیز عطای این تحولات را به لقای آن ببخشد و فردی چون ترامپ بیاید و امکان بازگشت دوباره او همچنان وجود داشته باشد. اکنون جنگ علیه اوکراین ته‌مانده این آرزوها را که دنیایی عاری از جنگ را نوید می‌داد بر باد داده است و شاید بشر مجبور شود به آغاز تاریخ بازگردد، البته برای جنگ به جای تیر و کمان و سرنیزه از موشک‌های بالستیک استفاده می‌کند. چرا این وضعیت رخ داده است؟ علل گوناگونی را می‌توان برشمرد. این یادداشت نیز در مقام پرداختن به آن نیست، صلاحیت آن را هم ندارد، ولی از یک منظر خاص به مساله جنگ می‌پردازد و نقدی است بر رویکردهای رایج سانتی‌مانتال یا احساساتی و غیرواقع‌گرا به جنگ. از بدو تاریخ بشر، جنگ وجود داشته است و احتمالا کمتر زمانی باشد که بشر شاهد جنگ نبوده باشد، مگر آنکه بشریت در برابر سلطه و استثمار یک قدرت بزرگ سکوت کرده باشد که در واقع به هدف جنگ تن داده است. از سوی دیگر جنگ پدیده شومی است. در این باره نیز اتفاق نظر است. هیچ وجدان انسانی وقوع جنگ را مطلوب نمی‌داند. به ویژه کسانی که پیه جنگ به تن آنان خورده است. دیدن تصاویر جنگ بیش از هر وضعیت دیگری منزجرکننده است. ولی همین انسان در حالی که جنگ را مذموم می‌شمارد و فیلسوفان صلح‌طلب مدام در مذمت آن می‌نویسند و گروه‌های ضد جنگ فعال هستند، باز هم قهرمانان خود را در گذشته و عموما در میان جنگجویان خود می‌جوید. چرا؟ ماجرا پیچیده است. انسان برای جلوگیری از جنگ در قرن گذشته کوشش‌های زیادی انجام داده، ولی همه شکست خورده‌اند. پس از جنگ اول جهانی، جامعه ملل را تاسیس کردند تا مانع تکرار چنان جنگی شوند، نتیجه نداد و کمتر از دو دهه بعد، جنگ دوم آمد که جنگ اول در برابرش کوچک می‌نمود. سپس سازمان ملل و شورای امنیت را تاسیس کردند، ولی از همان بدو تاسیس تاکنون روزی نبود که جنگ نباشد. از کره و ویتنام گرفته تا اسراییل و خاورمیانه و بالکان و قفقاز و آفریقا و… هر جای دیگری که بخواهید جنگ بوده است. برخی کوتاه‌مدت، برخی طولانی‌تر. در این میان ذهن همه متوجه تقصیر جنگ‌طلب‌هاست، البته این همه ماجرا نیست. همه جنگ دوم جهانی را ناشی از هیتلر و موسولینی و امثال آنان می‌دانند.

درست است، ولی کسی نمی‌گوید که نقش چمبرلین نخست‌وزیر صلح‌طلب بریتانیا در شعله‌ور کردن آن جنگ چه بود؟ هنگامی که اشغال و تصرف اتریش و چکسلواکی را به رسمیت شناختند به امید اینکه جنگ تمام شود، به‌طور طبیعی مجوز جنگ را صادر کردند. کاری که چرچیل جنگ‌طلب نمی‌پذیرفت و به نحو دیگری عمل کرد. با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، پیمان ورشو از میان رفت و موجودیت یا فلسفه وجودی ناتو با پرسش مواجه شد. ولی نه تنها ناتو را حفظ کردند، بلکه کشورهای عضو ورشو و حتی برخی کشورهای تاسیس شده از فروپاشی شوروی را عضو ناتو و حلقه محاصره را علیه روسیه تنگ‌تر کردند. چک، مجارستان، لهستان، بلغارستان، استونی، لتونی، لیتوانی، رومانی، اسلواکی و سپس آلبانی، کرواسی، مونته‌نگرو و مقدونیه را به ناتو ملحق کردند. یکی از آخرین و مهم‌ترین کشورهایی که می‌توانست به این پیمان ملحق شود و تنگناهای روسیه را تکمیل کند، اوکراین بود. اوکراینی که حتی روس‌های مخالف شوروی نیز معتقد بودند که اوکراین و روسیه یک کشور هستند. حالا با آمدن دولت جدید در کی‌یف، خواهان الحاق به ناتو و قرار گرفتن زیر چتر امنیتی آن شده است. در حالی که روسیه نیز دوران پس از فروپاشی را از سر گذرانده و به راحتی اجازه نمی‌داد که این اتفاق رخ دهد. اوکراین شاید دو دهه پیش ممکن بود که عضو ناتو شود، چون روسیه بسیار ضعیف بود ولی اکنون اجازه نمی‌دهند که عضو ناتو شود، پس باید سیاست متوازنی را در پیش می‌گرفتند. آنان باید روی داشته‌ها و امکانات و موقعیت خود حساب کنند و نه حمایت دیگران. این درسی است که ما نیز باید بگیریم و الا خواسته یا ناخواسته خود را درگیر بحران نظامی و جنگ می‌کنیم. بحران موشکی کوبا و واکنش ایالات متحده را فراموش نکنیم. کشورها به نسبتی که قدرت دارند اقدامات تحریک‌آمیز علیه خود را نمی‌پذیرند. در وضعیت کنونی الحاق اوکراین به ناتو به روشنی تحریک‌آمیز تلقی می‌شود.بنابراین مساله اصلی این است که جنگ اگر چه شوم است و باید از آن اجتناب کرد، ولی پدیده جنگ از میان‌رفتنی نیست، زیرا بسیاری از سیاست‌هایی که زیر لوای صلح‌طلبی انجام می‌شود، مساله موازنه قوا را در نظر نمی‌گیرند و مشوق یا زمینه‌ساز جنگ هستند. موازنه اتمی یا موازنه وحشت به این معناست که هیچ‌ کدام از دو طرف دست به ماشه نبرند، چون هر دو نابود می‌شوند، اگر این فلسفه حاکم بر رفتار قدرت‌های هسته‌ای است، بنابراین باید به الزامات آن نیز پایبند بود و برای تحت فشار قرار دادن طرف مقابل دارای تسلیحات هسته‌ای حتی اگر رژیمی نامناسب باشد، کوشش نکرد، چون بمب اتم دارد! آنچه نوشته شد به معنای دفاع یا محکوم کردن اقدامات یک طرف یا هر دو طرف ماجرا نیست که موضوعی دیگر است. ما از داوری اخلاقی صحبت نمی‌کنیم همچنانکه در نظام بین‌الملل رویکرد اخلاقی مورد توجه هیچ کشوری نیست. آنان هم که مواضع خود را اخلاقی نشان می‌دهند در اصل بر اساس منافع حرف می‌زنند، زیرا در موارد مشابه دیگر که منافع‌شان اقتضا کرده رفتاری مغایر اصول اخلاقی نشان داده‌اند. همانقدر که اشغال افغانستان و عراق و لیبی اخلاقی بود اشغال اوکراین هم هست. اگر امکان داشت که روابط بین‌الملل مبتنی بر اخلاقیاتِ تضمین شده باشد، عالی می‌بود ولی چنین امکانی فقط یک رویا و خیال است. باید واقع‌گرایانه تحلیل و رفتار کرد. این انتقادی است که به رویکرد سیاست خارجی خودمان هم داشته‌ایم.


یادداشت فیاض زاهد:

لااقل از طالبان بیاموزید!

سرانجام اتفاقی که همه جهان را نگران کرده بود، رخ داد. برخلاف لفاظی‌های کرملین، این‌بار خبر سرویس‌های غربی و اظهارات مقامات‌شان صحت تصمیم روسیه برای تجاوز به خاک اوکراین را تایید کرد. اما روسیه چرا دست به این اقدام زد؟ لایه‌های اول اقدام روسیه می‌تواند دو سطح تحلیل را متصور شود؛ اینکه پوتین با بحران‌سازی در حال انحراف افکار عمومی در داخل از مشکلات اقتصادی و سیاسی است. سطح دوم به بهانه‌هایی مربوط است که ثبات امنیتی و استیلای روانی و سنتی روسیه بر جمهوری‌های سابق را در نتیجه گسترش ناتو تهدید می‌کند، استوار است. شاید علت دوم مهم‌تر ارزیابی شود. اینکه عضویت اوکراین در ناتو به معنی ورود غرب به حیاط خلوت روسیه باشد! البته این حرف بی‌ربطی هم نیست. اما از نظر من ماجرا سطحی فراتر از تحلیل‌های برشمرده دارد. بارها در این روزها خوانده‌ام این خاطره تاریخی مادلین آلبرایت وزیر خارجه اسبق امریکا در دوره بیل کلینتون در ملاقات با پوتین جوان را که گفته بود: این‌بار بازی را شما بردید، اما من فراموش نمی‌کنم. در ژوئن ۱۹۹۳ مجله امریکایی تایم در بخش گزارش ویژه «especial report» این مجله، مقاله‌ای با عنوان «سکس برای فروش» منتشر کرده بود. در آن مقاله به فروپاشی اخلاقی جامعه روسیه پس از فروپاشی اشاره شده بود. عکس‌هایی به چاپ رسیده بود که زن‌های روسیه در صف‌های طولانی سفارتخانه‌های غربی برای مهاجرت و کار در کشورهای غربی را نشان می‌داد. مقاله به روشنی اشاره می‌کرد که مافیای روسیه در حال بلعیدن همه میراث مالی و اقتصادی شوروی سابق است. آنها همه‌ چیز خود را به فروش گذاشته‌اند. از … تا اورانیوم قرمز. همان مافیا و باندهای آریستوکرات و فاسد روسیه که از زمان بوریس یلتسین به خود سر و شکل داده و بعدها در دوره ولادیمیر پوتین بسیار قدرتمندتر نیز شدند، در کشورهای غربی سرمایه‌گذاری‌های گسترده‌ای را صورت دادند. رقم این اقدام در آلمان بیش از ۳۰۰ میلیارد یورو و در بریتانیا قریب به ۳۰۰ میلیارد پوند است. روسیه و ملتش از سوی غرب تحقیر شد. دولت‌های غربی نه‌تنها لهستان، رومانی، مجارستان و اوکراین را به خود نزدیک کردند که در گرجستان و ارمنستان هم که بیخ گوش روسیه بود از هیچ تلاشی فروگذار نکردند. در این میان تنفر مردم این سامان از سابقه و نحوه رفتار روسیه را نیز نباید فراموش کرد.

روس‌ها در مجارستان و جمهوری چک هیچ اعتباری نداشتند. در گرجستان و اوکراین در نتیجه انتخاباتی آزاد دولت‌های ضد روسیه به قدرت رسیدند، اما این به مذاق روسیه خوش نمی‌آمد. آنها ملتی با تاریخی قدیمی و پرستیژ خاص خود بودند، تحقیرشان می‌توانست نتیجه عکس دهد. پوتین و باند فاسدش این را دریافتند و بر ملی‌گرایی شبه‌فاشیسم تزاری ملی سرمایه‌گذاری کردند. همه سمبل‌های گذشته احیا شد. دربارها و اماکن و مقابره و نام‌های خاندان‌های تاریخی مورد تکریم قرار گرفت. پوتین خود را به نماد این دوره بدل کرد. خود را چیزی نشان داد که روس‌ها طلب می‌کردند. پوتین وارث یک فرهنگ تاریخی از زمان ایوان مخوف است. واژه expansionist معادلی فارسی به خود یافته است؛ توسعه‌طلب. مفهوم فوق به معنای توسعه طلبی اقتصادی نیست، بلکه کشوری متجاوز و زورگو و فاتح سرزمین‌های دیگر است. از زمان پتر کبیر و کاترین تا تزارهای ضعیف‌تری چون الکساندر دوم و سوم و نیکلای، میل به فتح سرزمین‌های دیگر مبنای استراتژیک یافته است. آنها پیش از این روسیه کیفی را که همین اوکراین امروز است و زمانی پایگاه «اردوی زرین» مغول‌ها بود به خود منضم ساختند. در ائتلافی بزرگ با پروس و سوئد، بخش‌های مهم لهستان را اشغال و فرهنگ لیتو-پولیش را نابود کردند . زبان روسی را از قرن هجدهم به این سو زبان رسمی امپراتوری روسیه قرار دادند. پوتین نماینده سنت ارتدوکس فاشیستی است که طرفدارانی چون «تیماس ایلین» داشته است. این نظریه‌پردازان راست و جنگ‌طلب و به ‌شدت سنتگرای اسلاوی اگر دست شان برسد تا لیسبون در جنوب اروپا را از آن خود می‌دانند. در فرهنگ تاریخی اروپا همواره از روسیه ترسیده‌اند. قصه امروز و دیروز هم نیست. ترسی پنهان از سبعیت ارتش روسیه در ۳۰۰ سال گذشته در تمامی متون و ادبیات اروپایی و نحوه تعامل امنیتی با روسیه موج می‌زند. در ابتدای قرن نوزدهم که دولت‌های بزرگ اروپایی تصمیم گرفتند حتی‌المقدور در همسایگی هم نباشند و دولت‌های پاپت و حائل را طراحی کنند، بنیان این همکاری و فهم استراتژیک به قربانی شدن کشورهایی چون ایران منجر شد. هم فرانسه ناپلئونی علاقه‌مند بود روسیه در برابر منویاتش در برابر انگلستان نایستد و هم انگلستان می‌توانست به نفع همراهی روسیه علیه بناپارت قفقاز جنوبی-خاک ایران- را سرمه چشم روس‌ها کند. پس درک این نکته حیاتی است که پوتین به دنبال احیای آن امپراتوری ا ت. تحلیل پوتین آن است که روسیه در شرایط حاضر می‌تواند به این مهم دست یابد. سهم افزایش قیمت نفت در سال جاری، بالای ۶۵ میلیارد دلار سود به همراه داشته است. روسیه بالای ۶۵۰ میلیارد دلار ذخیره ارزی دارد. سهم بالای خرید طلا در ۱۰ سال گذشته از آن روسیه بوده است. ۲۰ درصد سهم گندم متعلق به روسیه است. در کود شیمیایی و مواد کشاورزی دست برتر در بازار دنیا دارد. ۴۰ درصد گاز اروپا از روسیه تامین می‌شود. همزمان روسیه به حمایت معنوی و سیاسی چین متکی است. حال جای برادرها عوض شده است. زمانی این استالین بود که دست مائو را می‌گرفت و شیوه راه رفتن به وی می‌آموخت! اما اینک این چین است که نظاره می‌نشیند و به داستان اوکراین به عنوان سمبل و نمونه‌ای برای داستان تایوان می‌نگرد. چین از تحریم‌های روسیه بهره بالایی می‌برد. انرژی خود را از طریق خط انتقالی قزاقستان تامین می‌کند و از راه ابریشم روسیه را از انزوا و تحریم نجات می‌دهد. روسیه دوستان تحریمی دیگری نیز دارد. ونزوئلا در امریکای لاتین، ایران در کنار خود و کره شمالی آن سوتر. فهم استراتژیک روسیه بر این امر استوار است که نوبت اعتلای ائتلاف شرق فرا رسیده است. در امریکا دولت ناتوانی بر کار است. روسیه می‌تواند از کارت‌های مختلفی از جمله روسیه، یمن، ایران، اوکراین و تعامل با ناتو و از همه مهم‌تر افزایش قیمت گاز و دیگر منابع معدنی و کانی برای به زانو درآوردن اروپا استفاده کند. اگر امریکا بخواهد سوییفت را ببندد و راه‌های تنفس روسیه را قطع کند به افزایش تورم در داخل امریکا و اعتراض کشورهایی چون آلمان و ایتالیا و اسپانیا و حتی فرانسه منجر می‌شود. تکلیف کشورهایی چون اتریش هم در این میان و با تکیه بر حجم مبادلات با روسیه مشخص است. تا اینجای کار به نظر روسیه محاسبات دقیقی را رقم زده. اما از یک سطحی به بعد، کار سخت می‌شود. دولت بایدن شاید اقدام موثر نظامی علیه روسیه انجام ندهد، اما موجب بالارفتن ارزش ائتلاف به رهبری امریکا و اروپا در ناتو می‌شود. رهبری جهانی امریکا که در دوره ترامپ تضعیف شده بود، قدرتمندتر می‌شود. در یک بازه زمانی تلاش برای کاهش قدرت و اثرگذاری استراتژیک به منابع گازی تغییر فاز می‌دهد. اولویت‌های جانشینی تقویت می‌شود. تحریم‌ها روسیه را بیش از گذشته از چرخه تکنولوژی خارج می‌کند. این امر هم به نفع امریکا و استراتژیکی به نفع چین خواهد بود. تخریب وجهه روسیه در افکار عمومی جهانی هزینه مالی و اقتصادی گسترده‌ای هم خواهد داشت. این ماجرا حتی می‌تواند بر توازن مناسبات ایران و روسیه هم اثر بگذارد، اما متاسفانه چنین اراده‌ای در داخل دیده نمی‌شود. مثلا به رفتار صداوسیما توجه کنید، گویا این نیروهای حوثی یا مقاومت هستند که اوکراین را اشغال کرده‌اند! اظهارات وزیر خارجه ایران تاسف‌بارتر است. چگونه امیرعبداللهیان نمی‌داند حتی بر فرض تحریکات ناتو، کشوری نمی‌تواند با توپ و تانک به کشور مستقلی حمله کند. از آن بالاتر، مگر ایشان نمی‌داند این‌گونه سخنان همدلانه با روسیه بر موقعیت ایران در مذاکرات هسته‌ای تاثیر منفی می‌گذارد! الان بهترین زمان برای بهره‌وری در راستای منافع ملی است. با قطر برای گسترش و توسعه انتقال گاز به اروپا متمرکز شوید. با اظهارنظر همدلانه و منطقی خود را کشوری مستقل و مسوول نشان دهید. از وضعیت بغرنج بایدن در آستانه انتخابات میدترم برای گرفتن امتیازات بیشتر استفاده کنید. حداقل از مقامات طالبان!! بی‌طرفی را بیاموزید. از آن بدتر! چه کسی به آقای رییسی گفته با پوتین تماس بگیرد؟ حال با آقای پوتین تماس گرفتید، به رییس‌جمهور کشور مورد تعرض هم زنگی می‌زدید! اگر آن تماس دوم ضرورتی نداشت، حداقل نمی‌گفتید امیدوارید که این مداخله به نفع ملت‌های منطقه تمام شود! آخر کدام جنگ و تجاوزی به نفع ملت‌ها تمام می‌شود؟ مگر نمی‌دانید نزدیک به یک‌سوم کشورمان توسط همین کشور متجاوز اشغال شده است! آقایان! در این وضعیت باید به فکر منافع خودمان باشیم. فردا که بحران فروکش کرد، روسیه از همه این کارت‌ها به نفع خود و به ضرر منافع دیگران عمل خواهد کرد. سوریه را که فراموش نکرده‌اید!


یادداشت عطاءالله مهاجرانی:

گوگول و ولادیمیر پوتین!

حمله ارتش روسیه از زمین و دریا و هوا در سحرگاه روز پنجشنبه، به همه سوی اوکراین شایسته تامل جدی است. هر گوشه این واقعه پیچیدگی‌ها و پیامدهای منطقه‌ای و جهانی دارد. آیا پوتین دست به یک قمار بزرگ زده است که نتیجه و پایان آن روشن نیست؟ به گمانم این حمله مثل یک بازی شطرنج با دقت و محاسبه پیش‌بینی شده است.

یکم: وقتی در سال ۱۳۵۴به عنوان دانشجوی تاریخ، رمان «نفوس مرده» نوشته نیکلای گوگول (۱۸۰۹-۱۸۵۳) را با دوست روانشاد عباسعلی یوسف پوران، از زبان روسی می‌خواندیم و با ترجمه کاظم انصاری تطبیق می‌کردیم، رسیدیم به صفحه ۲۳۴ و ۲۳۵ ترجمه فارسی. قهرمان کتاب چیچکوف که دنبال «خرید نفوس» مرده است، یعنی موژیک‌هایی ـ کشاورزان- که مرده‌اند، اما نام و نشان‌شان در دفاتر رسمی هنوز زنده است، اظهارنظر غریبی درباره روسیه می‌کند. «روسیه من! جواب بده که تو به کجا می‌روی؟ اما تو را پاسخی نمی‌شنوم. آهنگ سحر‌انگیزی از زنگوله‌ها برمی‌خیزد، ابرها به هزاران پاره متلاشی شده می‌غرد و چون توفان می‌وزد. هرچه روی زمین است از کنار تو پرواز می‌کند. زیرا تو از تمام جهان بیشتر می‌تازی و بر دیگران سبقت می‌جویی. عاقبت روزی تمام ملت‌ها و دولت‌ها از سر راه تو برمی‌خیزند و راه را به تو می‌سپارند و به تو نگاه می‌کنند.»
روسیه یک بار در قالب اتحاد جماهیر شوروی، ردای کمونیسم پوشید و جهانخوارگی کرد. آن ردا مندرس شد و اتحاد فرو پاشید، اما روسیه باز ماند و به بازسازی سیاسی و اقتصادی خود پرداخت. این‌بار ردای ناسیونالیسم روسی را بر تن دارد. بدیهی است که این ردا، با فرهنگ و سنت روسی هماهنگی بیشتری دارد. تقریبا ادبیات و هنر، رمان و شعر و نمایشنامه در روسیه، هویت ملی‌گرایانه داشته و دارد. عارضه‌های رسمی که در دوران شوروی بر هنر و ادبیات تحمیل شد، اکنون فرو ریخته است. می‌خواهم بگویم، پوتین با حمله به اوکراین، از ظرفیت ناسیونالیسم افزون‌طلبانه روسی به خوبی باخبر بوده و از آن هوشمندانه استفاده کرده است.

دوم: اوکراین و دیگر جمهوری‌هایی که از فروپاشی شوروی پدید آمدند، گاه جمعیت قابل توجهی از روس‌ها در آن جمهوری‌ها زندگی می‌کنند.
این جمعیت روس، مثلا جمعیتی حدود ۱۷ تا ۲۰ در صد جمعیت در اوکراین، ۲۵ تا ۲۷ درصد جمعیت در لیتوانی، ۸ درصد در بلاروس و… این جمعیت روس در جمهوری‌های پیشین در واقع پایگاه اجتماعی- سیاسی روسیه محسوب می‌شوند. بی‌دلیل نیست که در یورش به اوکراین شاهد بودیم ارتش روسیه از مرزهای بلاروس با همکاری ارتش بلاروس، به اوکراین یورش آورده‌اند.

سوم: اشتباه استراتژیک امریکا و ناتو این بوده و هست که گمان کرده بودند، می‌توانند روسیه را در حلقه‌ای از جمهوری‌های سابق شوروی محاصره کنند. افزون بر آن کوشیده‌اند اوکراین را به عنوان پایگاه دیگری برای ناتو سامان و ناتو را تا مرزهای روسیه گسترش دهند.

چهارم: پس از شکست امریکا و ناتو در افغانستان، خروج حیرت‌انگیز ارتش امریکا و هم‌پیمانانش از کابل، اعتراف ژنرال میلی رییس ستاد مشترک امریکا به شکست در افغانستان، شکست استراتژی و طرح امریکا در تجزیه عراق و سوریه، فرصتی مناسب برای روسیه ایجاد کرد که با تکیه بر سوابق تاریخی و بازسازی امپراتوری روسیه، حمله به اوکراین را انجام دهد.

پنجم: اوکراین در واقع کلکسیونی از باارزش‌ترین منابع معدنی در اروپا و بلکه در جهان است.
مسیر خط لوله انتقال گاز روسیه به اروپاست.
حاصلخیزترین مناطق کشاورزی جهان، خاک چرنوزیوم- خاک سیاه- در این کشور قلمرو وسیعی را فرا گرفته است.

ششم: فصل زمستان و یخبندان برای حمله به اوکراین، با توجه انتخاب شده است. چنان‌که می‌دانیم، وابستگی اروپا به گاز روسیه، امری آشکار است. اکنون بهای گاز مصرفی در اروپا به بالاترین مبلغ در طول دهه‌های اخیر رسیده است. بعد از خبر حمله، قیمت بنزین به بشکه‌ای بالای ۱۰۴ دلار افزایش یافت. قیمت بنزین در لندن به لیتری یک و هفت دهم پوند رسید.

هفتم: از اظهارات بلینکن وزیر خارجه امریکا و نیز بایدن و بوریس جانسون نخست‌وزیر انگلستان پیداست که امریکا و انگلستان و ناتو، نمی‌خواهند وارد جنگ با روسیه شوند. نمی‌خواهند جنگ جهانی سوم آغاز شود. بوریس جانسون با تند‌ترین کلمات به پوتین و روسیه حمله کرد اما با احتیاط گفت: «ما به اوکراین کمک نظامی می‌کنیم و برای پیروزی اوکراین دعا می‌کنیم.»

هشتم: به نظرم امریکا و ناتو مانند ببر پیری هستند که دندان‌هایش در خاورمیانه به ویژه در افغانستان شکسته است. وقتی با صرف سه هزار میلیارد دلار و بیست سال جنگ نتوانستند حریف ملت افغانستان شوند، چگونه می‌خواهند با روسیه بجنگند؟

نهم: و اما حمله به اوکراین، نشانه‌ای است که در جهان معاصر و مدرن، تنها باید به توانایی ملی خود متکی بود و از استطاعت قوت و قدرت خویش، به تعبیر قرآن مجید بهره برد. چنانکه در بخش یکم درنگ از نفوس مرده گوگول روایت کردم، افزون‌طلبی بخش انکارناپذیر و مشهود، هویت روسی است. این سخن را حدود ۱۷۰ سال پیش نیکلای گوکول گفته است تا ما مراقب ولادیمیر پوتین باشیم.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

۲ Comments

  1. سلام.اگر‌روسها‌میگویند‌ما‌واکراین‌یک‌
    ملت‌هستیم‌‌پس‌این‌مقاومت‌اوکراینیها
    چیست.مشخص‌از‌روسها‌درزمان‌اتحاد‌
    شوروی‌وتزارها‌باآنها‌همچون‌شهروندان
    درجه‌دو‌رفتار‌میکردند‌خیلی‌بدتر‌از‌آنچه
    که‌انگلیسیها‌با‌اسکاتلند‌و‌ایرلند‌‌رفتار
    میکردند.امریکا‌درافغانستان‌کجا‌هزاران
    میلیارد‌دلار‌پول‌خرج‌کرد.پول‌شرکتهای
    امریکایی‌وجنگاوران‌و….گرفتند‌و
    دوباره‌به‌امریکا‌برگشت‌اما‌روسیه‌که
    فکر‌کرده‌بود‌اوکراین‌هم‌وطن‌اوست
    ومانند‌افغانستان‌نیست‌متوجه‌شده
    اشتباه‌کرده‌اوکراین‌هم‌خاردار‌ازآب
    درآمده‌‌وروسیه‌به‌زور‌دارد‌آنرا‌قورت
    میدهد‌میبلعد‌اما‌در‌گلویش‌گیر‌کرده
    کسی‌این‌انتظار‌را‌از‌اوکراین‌نداشت
    نه‌من‌نه‌شما‌نه‌روسیه‌نه‌کلیت‌غرب
    وامریکا.ملی‌گرایی‌روسیه‌امروزه
    حرف‌عبثی‌است‌آنها‌در‌خاک‌دیگری
    می‌جنگند‌‌.‌وباآرزوهای‌پوتین‌کاری‌ندارندنتیجه‌جنگ‌هرچه‌باشد‌این‌جنگ‌گسلهای
    داخل‌روسیه‌رابیشتر‌میکند‌وتجزیه
    روسیه‌‌زمانش‌فرا‌خواهد‌رسید.اما‌چین
    درنهایت‌امر‌یک‌قدرت‌اقتصادیست
    وهرگز‌مانند‌یک‌قدرت‌نظامی‌مانند
    امریکای‌بعد‌جنگ‌جهانی‌ظهور‌نخواهد
    کرد‌ژاپن‌کره‌جنوبی‌هند‌و….اورا‌احاطه
    کردند‌‌کاری‌از‌دستش‌برنخواهد‌آمد.
    ‌ژاپن‌نیز‌سرانجام‌ساخالین‌پس‌خواهد
    گرفت‌روسیه‌دشمنان‌سنتی‌زیادی‌دارد
    اقلیم‌آذربایجان‌میداند‌روسیه‌چقدر
    خبیث‌است‌وچه‌بسا‌روزگاری‌‌مسکو
    به‌دست‌آذربایجانیها‌سقوط‌کند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا