«ما در جنگ غافلگیر شدیم»

معاون وقت اداره سیاسی سپاه می‌گوید: ما در جنگ غافلگیر شدیم، با اینکه از صحبت‌هایی که نهادهای اطلاعاتی مثل رکن دوم ارتش، اطلاعات سپاه، ژاندارمری می‌کنند پیداست ایران از تحرکات نظامی مطلع بود. آن طور که من می‌فهمم این اطلاعات به مسوولان ما رسیده است. اما اینکه چرا به این موضوع اعتنا نمی‌شود را نفهمیدیم.

روزنامه‌ی اعتماد نوشت: ۳۰ سال از پایان جنگ می‌گذرد؛ جنگی که با حمله نیروهای صدام به مهرآباد آغاز شد و تا ۸ سال ادامه یافت. صحبت از چرایی آغاز یک جنگ ۸ ساله با همه خسارات و شهدایش، چگونگی و چرایی پایان دادن به آن و مدیریت آن سال‌ها که می‌رفت به یک دهه بینجامد، همواره پرسش‌های مهمی ایجاد کرده که دست‌اندرکاران این دفاع مقدس از فرماندهان سپاه تا ارتش و حتی مدیران و مسوولان اجرایی آن زمان تلاش کرده‌اند به آن در قابل تاریخ شفاهی پاسخ دهند. محمد عزلتی‌مقدم از سپاهی‌های آن سال‌ها است که به تازگی در گفت‌وگویی با «جماران» به پرسش‌هایی از این دست پاسخ داده است و شاید جالب‌ترین نکته در این گفت‌وگوی تاریخ شفاهی این است که او تحلیل‌های خود را از اطلاعات موثقی که دارد تمییز داده است. عزلتی‌مقدم، معاونت اداره سیاسی سپاه و مشاور سردار حسین علایی، رییس ستاد مشترک سپاه بوده، همچنین ۸ سال از سال ۶۸ تا ۷۶، عضو کمیسیون پیگیری فرامین امام و رهبری بوده است؛ کمیته‌ای که وظیفه آن جلوگیری از دخالت سپاه در جناحی و انتخاباتی بود.

جنگ به ‌خاطر ترس از صدور انقلاب رخ داد؟! این پرسشی است که شاید همچنان نیز پاسخ مشخصی برای آن وجود ندارد. اینکه آیا صدام به‌واقع از ترس تکرار تجربه انقلاب اسلامی در عراق، به ایران حمله کرد؟! عزلتی‌مقدم، خاطره‌ای به نقل از عبدالعلی بازرگان، پسر مهدی بازرگان نقل‌ کرده که همان زمان صدام تلاش‌هایی برای برقراری ارتباط با ایران داشته و از سیدمحمود دعایی که سفیر ایران در عراق بود، خواسته همچون زمان شاه، صدام امین خود را به سفارت عراق در ایران فرستاده و ایران هم امینی در عراق داشته ‌باشد تا فضا آشفته نشود. این نقل‌قول در کتاب خاطرات ابراهیم یزدی نیز مطرح شده است، به‌گفته عبدالعلی بازرگان، «پدر در شورای انقلاب، گفت برویم با امام صحبت کنیم و شهید بهشتی، پدرم و آقای دعایی خدمت امام رفتند. آقای دعایی در حضور امام گریه کرد و گفت شما بیایید این کار را بکنید و نگذارید مشکل درست شود. اما امام دست‌شان را به نشانه نفی تکان داد و گفت من صدام را می‌شناسم؛ اعتنا نکنید.»

با این حال عزلتی‌مقدم در این مصاحبه تاکید کرده که دعایی شخصا در جلسه‌ای گفته «من ۸ ماه در عراق سفیر بودم. در این ۸ ماه هیچ‌ وقت صدام مرا احضار نکرد.» او با ذکر بخشی از این خاطرات تلاش کرده مطرح کند که آغاز حمله صدام به ایران تنها به دلیل ترس از صدور انقلاب نبوده است.

پرسش دیگری که در این مصاحبه مطرح شده و یکی از پرسش‌های پرتکرار مربوط به مقطع زمانی جنگ نیز است، مساله پیش‌بینی آن پیش از وقوع واقعه است؛ اینکه آیا نیروهای نظامی و اطلاعاتی جنگ را پیش‌بینی می‌کردند؟! عزلتی‌مقدم روایت کرده که «آقای مهدی‌ کتیبه که رییس اداره دوم ارتش بودند، می‌گویند نامه‌ای نوشته‌ام و این در سوابق مجلس، شورای انقلاب و نخست وزیری وجود دارد. ایشان به ضرس قاطع می‌گوید من احساس کردم، دارد جنگی اتفاق می‌افتد اما گوش نکردند. آقای شمخانی هم مشابه حرف ایشان را می‌زد. آقای شمخانی هم – اگر اشتباه نکنم مهر ۵۹ – به سپاه آمد، گریه کرد و گفت من پیش‌بینی کرده‌ام؛ دارد جنگی رخ می‌دهد. او گفت شما مرکزنشینان بی‌توجه بودید، درگیر مسائل جاری گروهک‌ها، سلطنت‌طلب‌ها و … بودید.»

با این حال معاون وقت اداره سیاسی سپاه معتقد است «ما در جنگ غافلگیر شدیم»، با اینکه «از صحبت‌هایی که نهادهای اطلاعاتی مثل رکن دوم ارتش، اطلاعات سپاه، ژاندارمری می‌کنند پیداست ایران از تحرکات نظامی مطلع بود. آن طور که من می‌فهمم این اطلاعات به مسوولان ما رسیده است. اما اینکه چرا به این موضوع اعتنا نمی‌شود را نفهمیدیم.» او روایت کرده که حتی از محسن رضایی هم پرسیده چرا این تحرکات را جدی نگرفتید و رضایی پاسخ داد «ما فکر نمی‌کردیم کسی به ما حمله کند چون ما قصد کشورگشایی نداشتیم و نداریم. اما احساس می‌کردیم کودتا ممکن است اتفاق بیفتد.» بخش دیگری از این گفت‌وگو نیز به مساله آموزش نیروهای نظامی اختصاص دارد و این پرسش مطرح شده که آیا طرح این ادعا که نیروها آموزش نظامی ندیده ‌بودند، درست است؟ مشاور وقت سردار علایی در پاسخ به این ادعا توضیح داده که «دروغ است که می‌گویند سپاهی‌ها آموزش ندیده بودند. هرکسی که می‌آمد و وارد سپاه می‌شد اول می‌بردند و آموزش می‌دادند.» اما همان طور که عزلتی‌مقدم هم گفته، این آموزش‌ها به اندازه آموزش‌های ارتش نبود. یکی از دشوارترین و تلخ‌ترین بخش جنگ که شاید بارها از سوی رزمندگان نقل یا در تولیدات رسانه‌ای به آن پرداخته شده، «تشکیل سپر انسانی برای پاکسازی منطقه مین‌گذاری شده» است. عزلتی‌مقدم گفته «اینکه از نیروی انسانی برای خنثی کردن مین استفاده می‌شد، درست است اما این مربوط به روزهای اول جنگ است. در سال‌های بعد که سازمان رزم سپاه درست شد، ما امکانات، آموزش‌ها و سازمان‌دهی مشخصی در جنگ پیدا کردیم و این‌ها رفته رفته کمرنگ‌تر شد و اصلا از بین رفت.»

پایان دادن به جنگ پایان بخش این مصاحبه است؛ «جماران» درمورد تحلیل پایان دادن به جنگ بعد از پس گرفتن خرمشهر را با عزلتی‌مقدم در میان گذاشته و او به نقل‌قولی از محسن رضایی اشاره کرده که گفته «ما نباید بعد از فتح خرمشهر جنگ را تمام کنیم. دلیلش این است که اهدافی که متجاوزان داشتند، هنوز به قوت خود باقی است.» او البته مدعی است که چنین تحلیلی در سپاه و ارتش به صورت مشترک وجود داشته است. او همچنین با اشاره به اینکه امام اعتقاد داشت باید جنگ را با عملیات تمام کنیم، گفته:‌ «اولین نفری که بحث تمام شدن جنگ را در بین فرماندهان سپاه مطرح کرد آقای شمخانی است. ایشان نفر دوم جنگ بود اما به آقای هاشمی گفت جنگ را تمام کنید. ما سپاهی‌ها در آن فضای کشور می‌گفتیم باید جنگ را ادامه دهیم.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا