روزنامه‌خوانی با انصاف – ۱۴ اسفند ۹۶

«محمد توکلی»، انصاف نیوز: سفر وزیر امور خارجه فرانسه به ایران و تاثیر آن بر سرنوشت توافق هسته‌ای مورد توجه روزنامه‌های ۱۴ اسفند ۹۶ قرار گرفته است. روایت روزنامه‌های مخالف دولت از «کم عقل» خواندن مخالفان توسط رییس‌جمهور را هم می‌توان در صفحه‌ی اول این روزنامه‌ها مشاهده کرد.


مذاکره کم عقلی است

به نوشته‌ی سرمقاله‌ی روزنامه‌ی کیهان: آقای روحانی دیروز گفت: «کسانی که با دولت مخالفت می‌کنند، بیشتر بر مبنای کم‌عقلی است». لابد به یاد می‌آورید که ایشان در دولت یازدهم، وعده تحول اقتصادی ۱۰۰ روزه داد اما وقتی نوبت انتخابات ۹۶ شد، همه چیز را منکر شد و گفت «مگر آدم کم عقل باشد که وعده تحول اقتصادی ۱۰۰ روزه بدهد»! عقل برای روحانی مهم است؛ نشان به آن نشان که با دو سال تاخیر فاز، در مذمّت دیوانگی گفت «داستان مضحکی اتفاق افتاده؛ می‌گویند تعهدی که قبلا بستیم، فعلا قرص و محکم نباشد، درباره موضوع دیگری حرف بزنیم! آمریکا با زبان و عمل می‌گوید که اهل مذاکره و تعهد نیست اما به برخی کشورهای شرق آسیا می‌گوید بیا با ما مذاکره کن؛ مگر دیوانه‌اند که با شما مذاکره کنند؟ شما به مذاکره‌ای که به تایید سازمان ملل رسیده، پایبند نیستید». چرا بر سر این مجادله کنیم که آیا می‌شود علم اسلامی تولید کرد یا علوم، غیر اسلامی هستند؟ چرا از سکولارترین صاحب نظران علوم سیاسی یا حقوق و روابط بین‌الملل نپرسیم که آیا همین سخنان درباره دیوانگی دانستن مذاکره با آمریکا، در کنار اعتماد به این رژیم و دادن امتیازهای یکطرفه، نشانه خردمندی است؟

محمد ایمانی در ادامه نوشته است: با وجود این سخنان صریح روحانی، چرا باز هم دنبال مذاکرات و معامله (بخوانید قمار) جدید هستند؟ مگر او نمی‌گفت «آمریکا کدخداست و اروپایی‌ها آقا اجازه هستند»؟ اکنون گشودن باب مذاکرات پنهانی جدید با انگلیس و فرانسه وآلمان که فقط نقش دلال ترامپ را بازی می‌کنند، عقلانیت است یا کم عقلی؟ آقای ظریف برای هواخوری به مونیخ رفته بود یا بنا بود باب مذاکره جدید باز شود؟ پس چرا از یک باک بنزین هم از مهمان رسمی دریغ شد؟ چرا تعمد به توهین دارند؟ اگر با «جام برجام» – با همه تبلیغاتی که درباره‌اش شد- نتوان در جریان سفر رسمی، یک باک بنزین خرید، پس کاپ اخلاق برجام که به ما رسید، به چه می‌ارزد؛ یا آن جایزه مشترکی که پارسال در چتم هاوس به آقای ظریف و جان کری اختصاص دادند چرا از چتم هاوس انگلیس تا اسلو فروم نروژ و کنفرانس امنیتی مونیخ، جریانی دنبال این است که آقای ظریف را با وزیرخارجه بازنشسته آمریکا کنار هم بنشاند؟ آیا با نوستالژی و خاطره‌بازی می‌شود توافق پایمال توسط مشتی کلاهبردار و اوباش بین‌المللی را احیا کرد؟

نویسنده در پایان می‌نویسد: آقای روحانی هفته گذشته در هرمزگان گفت: «امروز صنعت و تحولات مربوط به دنیای ارتباطات چنان با زندگی ما مخلوط شده و سبک زندگی را تحت تأثیر قرار داده که به هیچ‌وجه نمی‌توانیم خود را از این دگرگونی‌ها جدا نگاه داریم. دیگر این اختیار را نداریم که بگوییم کدام یک از این تحولات و دستاوردهای ناشی از آن خوب است یا بد و حلال است یا حرام»! با این تلقی باید کل دین را به عبادات شخصی تقلیل داد و از سیاست اسلامی بلکه حتی ایرانی و ملی دست کشید! «خود ناتوان پنداری» و «دشمن بزرگ پنداری»، با عرض پوزش، همان نگرش منحط شاهان قجری و پهلوی است که ایران عزتمند را به تیول انگلیس و آمریکا درآورد و موجب خروش غیرت ملت ایران شد.


از مذاکره نترسیم

جاوید قربان اوغلی در یادداشتی برای روزنامه‌ی شرق نوشته است: در شرایطی که رویارویی آمریکا با متحدان اروپایی خود در «برجام» وارد مرحله جدیدی شده است، وزیر خارجه فرانسه شب گذشته وارد تهران شد تا در مذاکره با همتای ایرانی خود و دیگر مسئولان کشور، درباره سرنوشت مهم‌ترین رویداد دپیلماتیک در چند دهه گذشته که از زمان ورود دونالد ترامپ به کاخ سفید در هاله‌ای از ابهام قرار گرفته، بحث و گفت‌وگو کند. بر کسی پوشیده نیست هدف ترامپ، رهاکردن تعهدات کشورش در توافقی است که او آن را بدترین توافق عمر سیاسی آمریکا برشمرده است. لابی سنگین اسرائیل و عربستان در کنار انگیزه شخصی ترامپ برای خروج آمریکا از برجام، حتی اگر منجر به خروج آمریکا از این توافق نشود، شرایط را برای بهره‌مندی از امتیازات آن به‌ویژه در حوزه اقتصادی بسیار دشوار خواهد کرد. در چنین شرایطی، نقش اروپا حراست از توافقی است که یک دهه پیش از دستیابی به توافق برجام، سه کشور این قاره مبتکر و مبدع آغاز مذاکره با ایران بودند.

به نوشته‌ی روزنامه‌ی شرق: در آستانه سفر لودریان، حملات تندی از رسانه‌های جناح اصولگرا و برخی مقامات سیاسی به فرانسه به بهانه اظهارات رئیس‌جمهور و وزیر خارجه این کشور درباره موضوعات موشکی و همچنین نقش منطقه‌ای ایران، دیده می‌شود که فارغ از تأثیرات مثبت یا منفی آن بر این سفر و دیدار احتمالی آینده امانوئل مکرون از کشورمان، شرایط را برای نقش‌آفرینی این کشور در مهار ترامپ و نجات برجام دشوار خواهد کرد. بدون ورود به گذشته و اقدامات ناصواب و فرصت‌سوزی که منتج به شرایط کنونی شد، در این نکته نباید تردید کرد که ایران و اروپا در موضوع برجام و حفظ آن، موضعی تقریبا یکسان دارند و مقامات ارشد سه کشور اروپایی بارها بر این نکته تأکید کرده و از اختلاف خود با آمریکا در توافق هسته‌ای سخن گفته‌اند. به همین دلیل است که ترامپ پس از ناکامی در استراتژی «مذاکره مجدد»، تهدید به خروج را مانند شمشیر داموکلس بر سر برجام قرار داده و با امنیتی‌کردن فضای بین‌المللی در رابطه با ایران، از پنجره تهدیدات موشکی و بی‌ثبات‌کردن منطقه، اروپا را برای وادار‌کردن ایران به مذاکره، تحت فشار قرار داده است. در چنین شرایطی، هدف از مذاکره با این کشورها باید متمرکز بر یافتن راهکارهایی با کمترین هزینه برای حفظ برجام باشد.

نویسنده در پایان به موضوع مذاکره مستقیم با آمریکا پرداخته و می‌نویسد: حدود سه دهه قبل، یکی از مقامات سیاسی اهل اندیشه و صاحب قلم در نوشته‌ای «مذاکره مستقیم» با آمریکا را مطرح کرد. واکنش‌ها به این پیشنهاد در سطوح مختلف، نشان داد زمان آن را برنمی‌تابد و چنانچه ملاحظه کردیم مقام معظم رهبری نیز در واکنش به حاشیه‌سازی‌های مغرضان، در نامه‌ای به نویسنده مقاله، با وجود مخالفت با آن پیشنهاد و تأکید بر دلسوزی و خیرخواهی نویسنده، تصریح کردند حداکثر آن است که به توصیه شما در مقاله مذاکره مستقیم عمل نخواهیم کرد. دو دهه پس از این واقعه و با تغییر فضای سیاسی، مذاکره مستقیم و رودرروی وزرای خارجه ایران و آمریکا به ضرورتی اجتناب‌ناپذیر برای عبور از یک بحران تبدیل شد. این واقعیت انکارناپذیر دنیای سیاست است و مهم‌تر این است که ایران حداقل در چهار دهه گذشته، با تکیه به عقلانیت رهبران و توان حرفه‌ای مذاکره‌کنندگان، در میدان‌های دیپلماسی خوش درخشیده و شاخص‌ترین دستاوردهای سیاسی را از طریق مذاکره و گفت‌وگو به دست آورده است. با هرس‌کردن برخی اقدامات و کنترل برخی اظهارات نیز از منطق و پشتوانه‌ای قوی در مباحث مختلف نیز برخورداریم. ما نباید از ورود به مذاکره هراسی به خود راه دهیم.


اروپا راه دیگری را رفته است

یک عضو فراکسیون امید در روزنامه‌ی ایران نوشت: با توجه به شرایط بین‌المللی که درخصوص برجام وجود دارد که می‌توان آن را در تلاش بی وقفه امریکایی ها برای بازگرداندن جو ایران هراسی و همین طور سیاه‌نمایی نقش ایران در منطقه خاورمیانه خلاصه کرد، سفر وزیر امور خارجه فرانسه به عنوان یکی از متحدین امریکا به کشورمان از اهمیت ویژه و قابل ملاحظه‌ای برخوردار است. خصوصاً اینکه ماهیت مناسبات ۱+۵ در قبال کشورمان تغییراتی داشته است. مجموعه این کشورها در جریان مذاکرات برجام در این نقطه هم نظر بودند که می‌شود با نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران بدور از سیاست‌های فشار و تهدید، گفت‌وگو کرد و با مصالحه به تأمین منافع دو طرف پرداخت.

به نوشته‌ی علیرضا رحیمی: در فضای پسابرجام و بعد از تغییر دولت در واشنگتن دو رویکرد در مجموعه ۱+۵ از این حیث شاهد هستیم؛ رویکرد امریکا در مقابل رویکرد دیگر کشورهای ۱+۵. در این بین خصوصاً رویکرد قدرت‌های اروپایی به عنوان نزدیک‌ترین شرکای امریکا می‌تواند قابل اهمیت و تأثیرگذار باشد. اروپایی‌ها علی رغم فضای تندی که دولت ترامپ علیه کشورمان به راه انداخته، مشخصاً راه دیگری را پیش گرفته و کاملاً با این مسیر هماهنگ نشده‌اند. هر چند به دلیل تهدیدات امریکا هنوز امکان بهره‌برداری صد درصدی از شرایط پسابرجام برای کشورمان فراهم نشده اما نمی‌توان این نکته را نیز نادیده گرفت که اروپایی‌ها در این موقعیت نه تنها مسیر خود را با دولتمردان واشنگتن هماهنگ نکرده‌اند بلکه در مقاطع زیادی به مخالفت با سیاست‌های امریکا در قبال برجام برخاسته‌اند.

در نهایت نویسنده معتفد است: گفت‌وگو با فرانسوی‌ها از این جهت که می‌توانند در انتقال مواضع کشورمان نقش قابل ملاحظه‌ای داشته باشند، دارای اهمیت است. همچنین مناسبات دوسویه ایران و فرانسه فارغ از برجام هم در این سفر دارای اهمیت است که می‌تواند زمینه‌های جدی برای گسترش مناسبات سیاسی و اقتصادی فراهم کند. علی‌رغم اهمیت‌های ملی این سفر، جریانی در داخل با تأکید بر سیاست‌های اروپاهراسی و بستن درهای کشور به روی دیگران نتایج این دست سفرها را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد. در واقع همان نگاهی که برجام را ضد منافع ملی تعبیر می‌کند و مناسبات خارجی کشورمان را عموماً از زاویه بدبینی می‌نگرد.


javan

صفحه‌ی یک روزنامه‌ی جوان


از سعید مرتضوی تا رسول خادم

احمد پورنجاتی در روزنامه‌ی اعتماد می‌نویسد: دو پدیده یا دو سوژه مهم خبری این روزها: «سعید مرتضوی» و «رسول خادم»! صدور حکم قطعی اجرای مجازات زندان برای سعید مرتضوی و انتشار متن استعفا و نامه بعدی رسول خادم. اجازه دهید ربط اینها را با آن تداعی با یادآوری خاطره‌ای روشن کنم. زمانی که من یکی از اعضای نخستین هیات منصفه مطبوعات بودم قاضی شعبه رسیدگی به اتهامات مطبوعاتی، یکی از قضات با‌‌سابقه و مبادی آداب متعارف در کار قضاوت بود که طبق مفاد قانون و بدون هیچ گرایش فکری یا سیاسی خاص، فقط بر اساس اعلام نظر هیات منصفه رای می‌داد. در جلسه شور هیات منصفه هم حضور نداشت که مبادا شائبه‌ای ایجاد شود. به گمانم آن دوره، کم‌خدشه‌ترین دوره برگزاری دادگاه مطبوعات پس از انقلاب است. اما انگاری دولت مستعجل بود. چندی نگذشت که ریاست دادگستری تهران عوض شد. پس از دو، سه جلسه برگزاری دادگاه مطبوعات، آن جناب، تصمیم به تغییر آن قاضی شریف گرفت. نفر بعدی که بود؟ همین آقای سعید مرتضوی.

این فعال سیاسی اصلاح‌طلب ادامه می‌دهد: روزی از رییس دادگستری پرسیدم: دلیل این تغییر چه بود؟ آن قاضی که اشکالی در کارش نبود، پاسخ ایشان این بود که: این قاضی جدید، جوان حرف‌گوش‌کن و هماهنگی است! به گمانم یکی از عوامل مهم تبدیل یک قاضی جوان کم‌تجربه، به آن سعید مرتضوی که به‌تدریج و بعدها خدایگان سرنوشت اسفبار بسیاری از دست‌اندرکاران مطبوعات و کنشگران عرصه سیاسی کشور و حتی شخص خودش شد، علاوه بر زمینه‌های شخصیتی و وسوسه‌ی بالانشینی، آن تئوری «حرف گوش کن و هماهنگ» است.

نویسنده بر این باور است که: رفتار «رسول خادم» از این نظر شایسته توجه و ستودنی است که در عین مسوولیت‌پذیری و بدون عافیت‌جویی و برخورد هواشناسانه و البته از موضعی وفادارانه به مصالح و منافع نظام، خود را از چرخه ابزار شدن برای تصمیم‌های «کوسه و ریش پهن و شتر‌سواری دولا دولا»ی متولیان ورزش یا هر مرجع دیگری خارج از عرصه ورزش، می‌رهاند تا مبادا به‌تدریج به همان موقعیتی گرفتار شود.


cartoon - ghanoon2

محسن ظریفیان – روزنامه‌ی قانون


نقد یک اصولگرا به احمد خاتمی

یک فعال سیاسی اصولگرا در روزنامه‌ی اعتماد نوشته است: زمانی که جامعه از بسته بودن رهایی می‏یابد و هر روز تمایل به حرکت در فضای بازتری نسبت به گذشته پیدا می‌کند همه سلایق و گرایش‏های موجود در آن به خود حق می‌دهند تا دیدگاه‌های‌شان را ترویج کنند و بعضا به هر نحو مقتضی حاکم سازند. در میان آحاد و اقشار مختلف تمایل به کندی و تندی وجود دارد، بردباری و شتاب‏زدگی را می‌توان سراغ گرفت، سطحی‏گرایی و عمیق بودن را شاهدیم. بی‏تفاوتی و عصبیت و… خصوصیات متضادی‏اند که در صورت مدیریت نشدن جامعه را به‌شدت ملتهب می‌سازند. جایگاه‌های ملی و نیروهای مرجع و وزین همواره تلاش می‌کنند مانع بروز تضادهای حاد و دو قطبی شوند و سلایق دور از یکدیگر را به نقطه اعتدال نزدیک سازند.

به نوشته‌ی عباس سلیمی نمین: جمعه این هفته حجت‌الاسلام سید احمد خاتمی با لحنی هیجانی خطاب به مسوولان انتظامی و قضایی کشور سخنانی گفت که دور از انتظار بود. در حالی که افرادی با ارتکاب جنایت می‏کوشند نیروهای تامین‌کننده امنیت کشور را عصبی سازند و به واکنش‏های تند با صاحبان یک‏ گرایش وا دارند، کاش امام جمعه موقت محترم تهران بدون هیچ‏گونه توصیفات احساسات‏برانگیز آنان را در عمل به قانون دعوت به بردباری می‌کردند، زیرا نیروی انتظامی که در برابر دیدگانش جنایتی هولناک را نسبت به همکارش شاهد بوده به اندازه کافی خشمگین است. دامن زدن به احساسات مظلوم واقع‌شدگان می‌تواند آنها را به همان وادی سوق دهد که دشمن با نفوذ دادن عوامل خویش به صحنه‌های مختلف به آن تمایل دارد.

نویسنده در پایان تاکید می‌کند: فراموش کرده‏‌ایم رهبری در مورد رخدادهای دی ماه چگونه مسوولان حفظ امنیت را دعوت به حلم و حکمت کردند. درآن حوادث نیز برخی، جنایات مشابهی آفریدند؛ اما رهبری ضرورت تفکیک نیروهای بازداشت شده را مطرح ساختند. این بدان معنی بود که موعظه، بردباری و قاطعیت همزمان باید دنبال شود تا مبادا همه نیروهای وارد شده به یک صحنه را یک گونه ببینیم و به یک چوب برانیم. متاسفانه این هفته در خطبه‌های امام جمعه موقت تهران کمتر دعوت به حلم و حکمت را شاهد بودیم، حال آنکه لازمه حکومت‏داری بر پایه رشد مردم، ابتدا اقناع حداکثری و سپس قاطعیت حداقلی است.


اعلام برائت تابنده حیله است

کبری آسوپار در یادداشت خود در روزنامه‌ی وطن امروز به وقایع «گلستان هفتم» پرداخته است: در این روزهای سپری شده از وقایع خونبار پاسداران که به دست دراویش گنابادی و مریدان نورعلی تابنده رقم خورد، بسیاری از مطالبی که درباره نورعلی تابنده و توسط مخالفان او منتشر می‌شود، به نوعی طنز درباره او است. زیاد هم نمی‌شود خرده گرفت. قلدری مریدان او و اوباش‌‌گری به سبک گنده‌لات‌های قدیمی که مست می‌کردند و در کوچه‌ها عربده می‌کشیدند و با یک تیزی! راه مردم را می‌بستند، در کنار عقاید خرافی این فرقه راه را برای طنز و هجو باز می‌گذارد اما تأملی در مشی نورعلی تابنده نشان می‌دهد او به‌رغم این بروز بیرونی که هویتی گوشه‌نشین و دور از سیاست برای خود تعریف کرده ، از قضا آدم رندی است و با سیاست هم آشناست.

بنا بر نوشته‌ی این فعال رسانه‌ای اصولگرا: محتوای بیانیه و نوع رویکرد تابنده پس از جنایت مریدانش در پاسداران می‌گوید نباید فریب ظاهر غلط‌اندازش را خورد. تابنده در بیانیه‌اش حادثه پاسداران را «بر خلاف اصول شرعی و عرفانی» دانسته و دلیل پیشامد آن را دستگیری یکی از دراویش و «بهانه‌ واهی» می‌نامد. خشونت مریدانش را محکوم کرده، آن را ناشی از غلبه احساسات، نادانی و نیز «عدم رعایت دستورات موکد او توسط چند تن از دراویش» توصیف می‌کند. به عزاداران تسلیت می‌گوید، از ایجاد مزاحمت برای همسایه‌ها عذرخواهی می‌کند و حتی از سایت مجذوبان نور در اوج ناباوری اعلام برائت می‌کند، می‌گوید با تشکیل تجمعات موافق نیست، کلاس‌های همیشگی‌اش را تعطیل می‌کند و در پایان خواهان برخورد با عوامل حادثه می‌شود. گویی نه اینکه قلدری مریدانش مقابل کلانتری پاسداران با بنری از عکس او و درگیری نیمه بهمن‌ماه مریدانش مقابل منزل او با ماموران حافظ امنیت پایتخت، برای آن چیزی بود که حفاظت از حریم نورعلی تابنده نامیدند. ساماندهی سلاح و مکان و غذا و هماهنگی برای اغتشاش چیزی نیست که مقابل منزل تابنده روی دهد و او از آن بی‌اطلاع باشد و حالا پس از آنکه آوازه توحش مریدانش در گلستان همه‌ ایران را علیه آنان بسیج کرده، یادش بیفتد باید محکوم کند و بازی «کی بود، کی بود، من نبودم» دربیاورد!

نویسنده با اشاره به حوادث۸۸ این دیدگاه را مطرح می‌کند که: همان طور که سیستم قضایی ایران بعد از عاشورای ۸۸ به دفاع موسوی از هتک‌کنندگان عاشورا و کسانی که جوان مردم را زنده آتش زدند، اعتنایی نکرد و هیچ‌گونه برخوردی با او انجام نشد (حتی اقدام تامینی حصر هم مربوط به یک سال و اندی بعد و پس از آشوب بهمن ۸۹ است) حال هم لازم است به بیانیه نورعلی تابنده چندان اعتنا نشود؛ چه آنکه شواهد ادعاهای او را رد می‌کند. بیانیه تابنده یک حیله‌ سیاسی است تا قدرت و جایگاه تابنده را حفظ کند؛ تا همچون میرحسین موسوی تمام نشود و خود را به قعر چاه نیندازد. فریب ظاهر ساده‌ او را نباید خورد، حتی همین ظاهر مثلاً بی‌اطلاع او، با اداهای صلح‌طلبانه را می‌توان جزئی از همین رندی سیاسی‌اش دانست. ساماندهی امور و پیشبرد نقشه‌ها و مظلوم‌نمایی پس از برخورد، از قضا به کمک همین ظاهر ساده است. حکایت دزدی که همراه مردم فریاد دزد ـ دزد سر می‌داد و می‌دوید!


 

cartoon - ghanoon

ساسان خادم – روزنامه‌ی قانون


نام «کاگر جنوبی» را هم بگذارید «حسن روحانی»

روزنامه‌ی جوان به پیشنهاد نامگذاری خیابانی به نام دکتر مصدق پرداخته: حرف تازه‌ای نیست اینکه سعی کنیم در قبال شبهه‌پراکنی عناصر اجرایی، حتی‌المقدور سکوت مصلحت‌اندیشانه کنیم و هر چه گفتند، بگوییم؛ «سلمنا! لطفا بگویید چه کرده‌اید در حوزه کاری خود!» لیکن اگر «هر چه گفتند» به «هر چه کردند» تبدیل شد، چه؟! آیا اینجا هم می‌توان همین نسخه را پیچید؟! مع‌الاسف در شرایطی قرار داریم و با کسانی طرفیم که حتی در مواجهه با شماری افعال هم، همان به که بگذاریم و بگذریم؛ اقلا با این نیت که مسائل فرعی، اصلی نشود اما گاه هست که عملی ذاتاً غیر مهم «نمادسازی» می‌کند و فرهنگی به دنبال خود می‌آورد و مقدمه کارهایی دیگر می‌شود! در روزگاری که بسیاری از مردم، درگیر تنگنای معیشت هستند و دغدغه‌هایی از جنس اقتصاد دارند تغییر نام خیابان «کارگر شمالی» حتی به «دختردایی دونالد ترامپ» یا «صبیه شاه سلطان حسین» یا «بانوی ترکمنچای» یا «اسب ترکمن» یا «پلنگ صورتی» یا «پیپ پدر پسر شجاع» خیلی هم نباید اتفاق مهمی جلوه کند ولی مسئله اینجاست؛ امروز «کارگر شمالی» می‌شود «مصدق» و اگر «تست حضرات» جواب داد، فردا و لابد به نشانه اعلام دوستی با بشکه‌های آل سعود، می‌روند سراغ اسم اتوبان «امام علی» و تبدیل آن، اگر نه به «دیگری» که حداقل به «ملک عبدالله» با این توجیه که «درخت دوستی بنشان!» و پس‌فردا هم مدعی می‌شوند که «ارزش امام راحل، بسی بزرگ‌تر از نام یک خیابان است؛ لذا چه اشکالی دارد تغییرش دهیم به مهندس بازرگان که قطعاً خدماتی هم داشت؟!» والله به جماعت غربزده اگر رو بدهی، قاسم سلیمانی را نه «تحریم» که «تهدید» هم خواهند کرد!

حسین قدیانی ادامه می‌دهد: اگر بتوانند، امروز نام «نواب صفوی» را با «احمد کسروی» عوض می‌کنند و فردا «جلال آل احمد» را با «حسن تقی‌زاده» و پس‌فردا «علی شریعتی» را با «صادق هدایت» و هفته بعدش، واحیرتا! به این نتیجه می‌رسند که «مصدق» هم چندان نام مالی نیست! همان به که مجدد عوضش کنیم، ولی این بار با نام «محمدرضا پهلوی»! و اصلا بگو «رضاخان»! به خدا همین قدر بغض و کینه دارند این جماعت، ولو به آن ملی‌گرا یا روشنفکر که ذره‌ای عاقبت، عرق واقعی ملی در ضمیرش مستتر داشته باشد! فرض کنید سه سال پیش، اعضای وقت شورای شهر، تصویب می‌کردند که خیابان «کارگر جنوبی» باید تغییر نام بدهد به مثلاً «شهید محمد بلباسی»! واضح است که چه الم‌شنگه‌ای راه می‌انداختند مدعیان دروغین اصلاحات و ملی‌گرایی! و حتی «خانه کارگر» این روزها ساکت، هیچ بعید نبود بیانیه بدهد در دفاع از حقوق کارگر! دیروز و در موسم انتخابات، از عرق جبین و کد یمین مقدس کارگر، سوءاستفاده‌ها کردند برای تبلیغ نامزدی که حتی در کارخانه محل کار کارگر هم، صرف نکرد برایش که همه‌اش برای چند دقیقه، از ماشین شاسی‌بلند خود پیاده شود! و امروز هم گویا نوبت قربانی کردن کارگر و نام نیک کارگر، پیش پای ملی‌گراهاست! ملی‌گراها که نه؛ «ملی‌نماها»!

به اعتقاد نویسنده: کاسبی با اسم مصدق دست‌کوتاه از دنیا را بلدید لیکن بلد نیستید از تجارب مصدق، درس عبرت بگیرید، بلکه دچار نشوید به سرنوشت غمبار او! و اگر در مقام کاسبی با اسم مصدق، خیلی اصرار دارید که او را «مظهر ملی‌گرایی» بخوانید، به شما می‌گوییم؛ «باشد! پس طوری شهر را مدیریت کنید که از ورای برف و باران و آن همه سوءتدبیر شما، این همه نلرزد تن مصدق در گور! که روح یک ملی‌گرای واقعی، بیش از آنکه با تعویض اسمش در خیابانی، شاد شود، با کار و خدمت به ملت، شاد می‌شود!» این کاسبی، بدترین دشمنی‌ها با آن ان‌شاءالله مرحومی است که هر چه بود، هرگز راضی به بد و بیراه گفتن به شهدای ملت نبود! بلاشک جماعتی که حتی از کنایه زدن به شهدای مدافع حریم امنیت کشور هم ابا ندارند، لایق بردن اسم مصدق هم نیستند که غم روزگار را نزد شهدای قیام ۳۰ تیر می‌برد! سخن آخر؛ ما انقلاب نکرده‌ایم که کارگر، تنها در جنوب میدان انقلاب، نقش داشته باشد! شمال این میدان هم، از آن کارگر و به نام کارگر است! شهرداری و شورای شهر هم به جای این قبیل کاسبی‌ها با مرحومان، همان به که برف را از شاخه درختان بتکاند و خوش‌نشینی را از دامن خود! مصدق «دوسیب» نیست که به کار دود قلیان و سفر به هپروت بیاید! گذاشتن نام «حسن روحانی» بر «کارگر جنوبی» که نشد کار! والله از شما، این هم برمی‌آید! و هر کار سخیف دیگری، جز خود «کار».


cartoon - shahrvand

جواد علیزاده – روزنامه‌ی شهروند


گفتگوی ملی یا حرکت ملی؟

در روزنامه‌ی اطلاعات می‌خوانیم: این روزها موجی از سخنرانی‌ها، مصاحبه‌ها و مقالات در اغلب روزنامه‌ها دیده می‌شود که در آن پیشنهاد «گفتگوی ملی» را، راه علاج نزدیکی افکار وگرایش‌های جریان‌ها و تشکل‌های سیاسی می‌دانند. اگر میزان برای انجام گفتگوی ملی شناخت دقیق از مختصات اهم مشکلات کشور در ساحت سیاسی، اقتصادی، و فرهنگی باشد، باز گمان ندارم که اغلب نویسندگان و پیشنهاددهندگان درباره «گفتگوی ملی» رئوس، محتوا و چرایی گستره مشکلات مردم و کشور را نمی‌دانند و یا نمی‌شناسند. از سوی دیگر در نقد ارائه این پیشنهاد می‌توان نوشت، گفتگوی ملی در همه کشورهایی که دارای احزاب گوناگون با نظرپردازی‌ها و ارائه راهکارها هستند، امری مستمر و البته عادی است و دو شاخص دارد، اول، دستوری و موردی نیست. دوم، استمرار گفتگوی ملی مرحله به مرحله از کالبدشکافی مشکلات و بحران‌ها در مدیریت کلان و سازمان‌ها و نهادهای مستقر، موجب تصحیح روش‌های اجرایی می‌‌شود اگرچه با انجام آن سطح آگاهی عمومی نیز ارتقا می‌یابد. اما در کشور ما چنین نیست که گفتگوی ملی منجر به حرکت ملی شود.

در ادامه‌ی یادداشت ابوالقاسم قاسم‌زاده آمده است: گفتگوی ملی اگر از نظریه‌پردازی قوی و راهکارهای روشن و دقیق برای حل مشکلات گوناگون کشور و مردم باشد، آنگاه مفید فایده خواهد بود که دولت گوش به این گفتگوها بسپارد و از طریق آن تصحیح در برنامه‌ریزی و اجرا را به صورت «حرکت ملی» بازآفرینی کند. این ضرب‌المثل تاریخی ما ایرانی‌ها به گمانم بازآمده از گفتگوهای بی‌حاصل، خواه به صورت ملی یا فردی و از جایگاه شاخص «نصیحت» باشد که «گوش اگر گوش تو و، ناله اگر ناله ما است، آنچه البته به جایی نرسد، فریاد است.»

نویسنده در نهایت بر این نظر است که: گفتگوی ملی آنگاه مفید فایده برای کشور و مردم می‌شود که شخصیت‌های سیاسی ـ اجتماعی ما، تمکین به رأی مردم در انتخابات داشته باشند و کار را به اینجا نکشانند که مردم هم اشتباه کردند! گفتگوی ملی باید موتور حرکت ملی‌‌ شود وگرنه، لفاظی بیش نخواهد شد برای حذف رقیب!


cartoon - iran

هانی انصاری – روزنامه‌ی ایران

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا