تکلیف نامشخص شریعتی

«عظیم محمودآبادی» روزنامه نگار در روزنامهی اعتماد در یادداشتی با عنوان «تکلیف نامشخص شریعتی» نوشت:
چهار دهه بعد از مرگش انگار هنوز هم حرفهایی برای گفتن دارد؛ حتی بیشتر از زمانی که در قید حیات بود و پشت تریبون «ارشاد» میایستاد و سخنرانیهای آتشین میکرد. سخنرانیهایی که از پیچ شمیران ایراد میشد اما پسلرزههایش کاخهای سعد آباد و نیاوران را میلرزاند.
اما داستان او بعد از انقلاب پیچیدهتر هم شد. گویی در طول چهار دهه گذشته هنوز تکلیف شریعتی در صحنه رسمی سیاست مشخص نیست. از طرفی نمیتوانند شأن معلمی او را برای انقلاب انکار کنند و از طرف دیگر تاب تکرار برخی سخنان او را ندارند. تئوریزه کردن انقلاب با آموزههای اسلامی و قهرمانان شیعی توسط او را میپسندند، خردهگیریهایش بر برخی جریانهای مذهبی را نه. در افتادنش با «زر» و «زور» را دوست دارند اما با «تزویر» را نه. «امت و امامت»اش را میخواهند «تشیع علوی تشیع صفوی»اش را نه. بعضا حتی گفته میشود شریعتی آری اما هوادارانش نه. نام او بر خیابان عریض و طویلی در پایتخت را میپذیرند اما برگزاری مراسم یادبودش را نه.
به همین دلیل است که تکلیف او بعد از چهار دهه هنوز برای برخی جریانهای نظام سیاسی روشن نیست. برای آنها شریعتی نه جلال آلاحمد است و نه عبدالکریم سروش.
در برهه دیگر در سال روز درگذشتش، صدا و تصویر او از شبکه چهارم سیمای جمهوری اسلامی پخش و در مواردی حتی پوسترها و تک جملههایی از او بر در و دیوار پایتخت نقش میبندد. به نظر میرسد لغو دفعتی مراسم دیروز را باید در همین چارچوب تحلیل کرد و فهمید. شاید همین سردرگمی، اصلیترین علت لغو شتابزده سمپوزیوم دیروز باشد. سمپوزیومی که از هفتهها قبل برایش برنامهریزی شده بود اما فقط چند ساعت مانده به آغاز آن به یکباره لغو شد. تنها توجیهی که دانشگاه تربیت مدرس در مورد لغو این سمپوزیوم به بانیان آن اعلام کرده این است که از برگزاری آن اطلاعی نداشته است. شاید دقیقتر این بود که میگفتند باید لغو میکردیم اما از علت لغو آن اطلاع نداریم. وگرنه اینکه برای برگزاری این مراسم دانشجویان، رسانهها و شبکههای اجتماعی از هفتهها قبل انتظار میکشیدند اما دانشگاه تربیت مدرس روحش هم خبر نداشته باشد جز وهن این دانشگاه و مدیریت آن نتیجه دیگری خواهد داشت.
گیریم مسوولان دانشگاه تربیت مدرس از برگزاری این سمپوزیوم بیخبر بودهاند. مسوولان حسینیه ارشاد در هفت، هشت سال گذشته چطور؟ آنها هم نمیدانستند که فرزندان شریعتی هر ساله درخواست برگزاری مراسم یادبود او را در حسینیهای دارند که نامش به آوازه او بلند است؟ این شواهد همه نشان میدهند که مساله اساسا چیز دیگری است. بنابراین لغو مراسم بزرگداشت شریعتی نه به حسینیه ارشاد بر میگردد، نه دانشگاه تربیت مدرس، نه سال ۸۸، نه سال ۹۶، نه دولت احمدینژاد و نه دولت روحانی. اما آنچه در پایان لازم است به آن اشارهای شود ضرورت نقد شریعتی است. چهار دهه از مرگ او میگذرد. بیتردید وقت نقد و بازبینی آرای او رسیده وای بسا دیر هم شده است. اما جلوگیری از طرح نام و یاد شریعتی، راه هر نقدی را هم بر او میبندد. یادمان باشد که درست یا غلط، مظلومیت علاوه بر محبوبیت، حقانیت هم میآورد و شریعتی نیز از این قاعده مستثنی نیست.
تا زمانی که آرا و اندیشههای شریعتی مجال بروز و ظهور جدی و پررنگ در عرصه رسمی را نداشته باشد، نقد او هم ممکن نخواهد بود. البته این به آن معنا نیست که هیچ نقدی مجال بیان ندارد بلکه مساله این است که نمیتواند راه به جایی ببرد. شاید بتوان گفت بیشترین خدمت را کسانی به دوام آرا و اندیشههای شریعتی میکنند که تحمل شنیدن نام او را ندارند. جلوگیری از برگزاری مراسم یادبود شریعتی نام او را بیش از ۴۰ سال گذشته بر سر زبانها خواهد انداخت. امروز در نیمه دهه ۹۰ صدای شریعتی بیش از نیمه دهه ۵۰ از حسینیه ارشاد به گوش میرسد. پیام شریعتی در چهار دهه بعد از انقلاب بیش از چهار سال قبل از انقلاب شنیده میشود و چه کسانی این لطف را به او کردهاند؟ همانها که اجازه طرح نام او را نمیدهند. هر جامعهای برای پیشرفت خود به نقد متفکران و نویسندگانش محتاج است و از این نظر شاید نقد شریعتی بیش از هر نویسنده دیگری در تاریخ معاصر ما ضروری باشد. اما قبل از آن نام و یاد او است که باید مجال بیان داشته باشد.
انتهای پیام