خاطرات وکیل / قتل به اشتباه

محمدهادی جعفرپور در یادداشت ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «خاطرات وکیل /» نوشت:

یکی از دشوارترین و در عین حال تلخ‌ترین بخش‌های شغل وکالت، ملاقات با موکل در زندان است؛ فرایندی آمیخته با فیلترهای غیر ضرور که منجر به تأخیر در ملاقات با موکل می‌شود؛ پس از گذر از چندین مرحله بازرسی، وارد سالن ملاقات شدم. در انتهای سالن، راهرویی باریک و نیمه‌تاریک با نور مهتابی کم رمقی دیده می‌شد که نگاه همه‌ی ملاقات‌کنندگان به در فلزی انتهای راهرو دوخته شده بود، جایی که مأمور بدرقه با گشودن پنجره‌ی کوچکی نام زندانیان را فریاد می‌زد.

با شنیدن نام احمد، تصویر جوانی با لبخند محجوب و چهره‌ای آرام در ذهنم زنده شد، اما مردی که قدم‌به‌قدم به سمت اتاق ملاقات می‌آمد، با آن تصویر فاصله‌ای بعید داشت؛ چهره‌ای لاغر، نگاهی خسته و صدایی بی‌رمق. سلامش طوری بی‌جان بود که حکایت از نا امیدی به تلاش من وکیل و بی‌نتیجه بودن نگرانی خانواده اش داشت. چاره‌ی کار سکوت بود، باید کاری می‌کردم تا خودش لب به سخن باز کند؛ می گفت که لیلا، هم‌دانشگاهی قدیمی‌ام بود. قرار گذاشته بودیم بعد از سربازی ازدواج کنیم. همزمان با اعزام من به خدمت، لیلا هم فوق‌لیسانس قبول شد. یک روز بعد از ظهر داخل محوطه پادگان سرگرم بازی والیبال بودم که یکی از سربازان خودش را از برجک پرت کرد پایین و در دم فوت کرد.

احمد ادامه داد:« هم‌خدمتی‌هاش می‌گفتن که چند ماه پس از آمدنش به خدمت، نامزدش با پسر عموش ازدواج کرده. از آن روز تا روزی که این بلا نازل شد؛ مدام عروسی لیلا را خواب می‌دیدم، آرام و قرار نداشتم و این شد که بدون مرخصی از پادگان فرار کردم، بین راه برای لیلا گل و ادکلن خریدم و بی‌خبر به محلشون رفتم. یکی دوساعت منتظر ایستادم تا لیلا از دانشگاه بر گردد؛ تا اینکه سرویس دانشگاه سر کوچه ایستاد وقتی دیدم لیلا با همان مانتو و روسری که خودم براش خریدم از سرویس پیاده شد. خیالم راحت شد که لیلا به من وفادار مانده، با ذوق به سمت لیلا رفتم که دیدم پسر جوانی با دسته‌گل وارد کوچه شد و به طرف لیلا رفت! اصلا یادم نیست چی شد. تنها صحنه‌ای که در ذهنم مانده زمانی است که شیشه‌ی ادکلن را توی سر پسر کوبیدم و پسرجوان نقش زمین شد و بعدش هم فریاد مردم که توی محل پیچید.»

در تحقیقات پلیس مشخص شده بود که آن دختری که احمد دیده، لیلا نبوده بلکه همسایه‌ی لیلا بوده که از بد حادثه لباسی شبیه به لیلا تنش بوده!. پسر جوان که نامزد دختر همسایه بوده، دچار آسیب مغزی شده و در کماست. احمد به اتهام ضرب و جرح منجر به قتل در بازداشت است.

با توجه به شرح ماوقع و شهادت هم‌خدمتی‌های احمد از واقعه‌ی محل خدمت احمد و اظهارات لیلا بر شباهت لباسی که احمد برای وی خریده بود با لباس دختر همسایه تنها راه نجات احمد استناد به ماده ۲۹۳ قانون مجازات اسلامی است. در فرضی که نتیجه‌ی رفتار ارتکابی بیشتر از مقصود مرتکب بوده، جرم ارتکابی مشمول جنایات عمدی نمی‌شود.

نکته ی دیگری که احتمال استناد به آن وجود دارد بحث اشتباه در شخصیت مجنی علیه(بزه‌دیده) است که به استناد ماده ۲۹۰ و ۲۹۴ قانون مجازات اسلامی در باب اشتباه در هویت، ممکن است فعل مجرمانه احمد از قتل عمد به قتل غیر عمد تعریف شود.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. چقدر راحت انسان ها مرتکب قتل می شوند
    اظهارات وکیل که چقدر راحت به استناد بند فلان فلان

    می گوید غیر عمد

    ۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا