ایران: «جامعه پیشرو» در عصر آوانگاردهای سردرگم

محسن عوضوردی، فعال رسانه‌ای، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

در حالی که خاورمیانه، همانند بانویی آبستن، مدام رنگ رخسار عوض می‌کند و در شرف زادن تحولی بزرگ است، سیاست‌مداران ایرانی در شرف تصمیم‌گیری برای خروج از مخمصه‌ها هستند و به اصطلاح روشنفکران، در کلاف سردرگمی که بیشتر، هدف اعلان خود را در ربودن تریبون نمایان می‌کند، به سر می‌برند! مردم اما، به درستی آنچه را که می‌خواهند، به دست می‌آورند…


نقدهای بسیاری به سرانه پایین مطالعه جامعه ایران وارد می‌شود، اما چیزی که مشهود است، ناخودآگاه کم‌نظیر مردم از منظر هزینه‌-فایده کردن است، به نحوی که اگر شرایط را مهیا ببینند انقلاب می‌کنند(همانند سال ۵۷) و اگر شرایط مناسب نباشد، مطالبات خود را طریق اصلاح‌خواهی تحمیل می‌کنند!


جالب‌تر آنکه، جامعه امروز ایران، در بلبشوی دعاوی سیاستمداران برای عزل و نصب یا محکوم کردن یکدیگر(در عین شرایطی که بوی جنگ می‌دهد) مردم، پیشگام‌تر از هر آوانگاردی، یک به یک تابوی آنچه می‌خواهند را می‌شکنند. از تابوی حجاب گرفته، تا تابوی موتورسواری بانوان. این در حالی‌ست که افکار عمومی جامعه توده‌ای ایران، هنوز آنطور که بایسته است، توسط احزاب و آوانگاردها نمایندگی نمی‌شود.

احزاب رفرمیست در قالب اصلاح‌طلبان، یا درگیر بنگاه‌داری هستند، یا به دعاوی سیاسی خود پرداخته و یا با عدم فهم دقیق و درست از ذائقه جامعه، بر طبل آرمان‌های پیشین خود می‌کوبند؛ تازه اگر زندانی یا در حصر نباشند. ویژگی مشترک همه‌شان هم این است که بازتولید سرمایه اجتماعی نداشته و در نتیجه، اکثر اعضای‌شان به میانسالی رسیده‌اند و جبهه اصلاحات، ارتش ژنرال‌های بی‌‌سرباز است!


شاید اگر در تمام این سال‌ها کمی از دست یازیدن به قدرت فاصله می‌گرفتند یا حداقل به صورت کارکردی، فقها و مجتهدین بیشتری را جلب و جذب خود می‌کردند، به چنین روزی نمی‌افتادند، چرا که اگر واقعا به اصلاح معتقد باشند، باید بسیار فقیه و مجتهد همراه سازند تا قوانین مبتنی بر فقاهت و اجتهاد بازبینی شود.


از طرف دیگر، کنشگران مرزی رفرمیست، هنوز تازه از رخت‌خواب دانشگاهی خود برخاسته و از یکی به نعل زدن و دو تا از میخ خوردن، سعی بر این دارند که زبان جریان رسمی را بفهمند و ابتدا یا جیب خود را پر کنند، یا به شرط گیر نیفتادن، پیام مخاطبین خود را القا کنند. این در حالی‌ست که بعضا سایه‌ی شوم «شومنیسم» را بر سر این طیف می‌بینیم!


حد روشنفکری -به عنوان متفکرِ منتقدِ بی‌طرف و مستقل- در حد کنش‌گرانِ جهت‌گیر پایین آمده و آن‌ها که زمانی، هم استاد بودند و هم مستقلا از تریبون‌هایشان صدای مردم نمایندگی می‌شد، در حد یک بلاگر یا یوتیوبر تنزل یافته‌اند.

نمونه بارزش، دکتر عبدالکریمی که شاید به درستی، حقیقت را می‌گوید، اما آن بخش از حقیقت را که خطری ندارد! در صحبت‌های بسیار درستش، منافع ملی کاملا مشهود است، اما آن بخش از منافعی که فعلا اسلحه دارند و می‌خواهند از کشور دفاع کنند! برای ایشان ظاهرا آنها که در زندانند یا از برخوردهای قهرآمیز در رنجشند، جزو منافع ملی نیستند، چرا که هزینه این تریبون‌داری، به فایده‌اش نمی‌ارزد! به هر حال “پهلوان زنده‌اش خوش است” و از اینگونه تعابیر!

مردم اما با قدرت، به مطالبات خود می‌پردازند و بعضا امتیازی که روشنفکران و احزاب‌شان نمی‌توانند برای‌شان بگیرند را به دست می‌آورند. هر چند که این نسل از جامعه ایرانی شاید چیز زیادی نخواهد و همان هم که می‌خواهد، ارزش آنچنانی نداشته باشد و از روی بغض این سال‌ها فریاد بکشد، اما اینکه ملت ما چیز زیادی یا چیز زیاد با ارزشی نمی‌خواهد هم، به گردن روشنفکران سردرگم و احزاب کهن سال است!


این جامعه به شکل توده‌ای، چنین آگاه است، اگر در قالب مدنیت رشد می‌کرد، حتما هزینه‌‌های خشم، کمتر دامن‌گیرش می‌شد!


امید که وفاق نیم‌بند در قدرت، به احزاب و کنش‌گران(همان روشنفکران سابق) نیز برسد، که [وَالْعَصْرِ/ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ!]

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا