تغییر نسل رهبران و قرن سیاسی جدید؛ و ایران
ابوالفضل فاتح، موسس ایسنا:
بسمه تعالی
جهان به تدریج به «قرن سیاسی جدیدی» نزدیک می شود و در حال تجربه تحولات عمیقی است که آشفتگیهای کنونی تنها نشانهای از آغاز آن است. همانگونه که پس از جنگ جهانی دوم (۱۹۴۵)، رهبران تازهای برآمدند و نظمی نوین آفریدند، روند تحولات گواهی می دهد که نه پس از صد سال بلکه گویی یک دهه زودتر یعنی در پنج تا ده سال آینده (۲۰۳۰ تا ۲۰۳۵)، ما در آستانه «قرن سیاسی جدیدی» ایستادهایم و جهان در کشاکش تعیین تکلیف چند ضلعی یا تک قطبی و دو قطبی بودن است.
گذار نسلی در رهبری جهان؛
از مهمترین تحولات پیش روی که کمتر به آن توجه می شود و یکی از مهمترین ها شمرده می شود، گذار نسلی در رهبری جهان است که سهم مهمی در شکل گیری آینده جهان خواهد داشت. رهبران فعلی قدرت های جهانی، که عمدتاً محصول تجربهها و درگیریهای قرن بیستماند، نسل تریبون های یک سویه ای هستند که کوشیدهاند جهان را با الگوهای ذهنی خود شکل دهند. اما می توان تصور نمود که بسیاری از آنها ـ از ترامپ و پوتین گرفته تا شی جینپینگ ـ ظرف پنج تا ده سال آینده دیگر چه بسا در قدرت نخواهند بود و اگر هم با ترفندهایی در قدرت باشند به این شیوه نمی توانند ادامه دهند. اروپا نیز تحولات عمیقی را در دل میپروراند و بدنه و به تبع آن دکترین و رهبران احزاب اصلی، در تغییرند. در سطح مناطق جهانی نیز با همین تحولات روبرو هستیم. اردوغان و نتانیاهو و سلمان و بسیاری دیگر از این جمله اند. این تحولات صرفا در سطوح سیاسی قدرت ها دنبال نمی شود و دیگر کشورها و سطوح دیگر اقتصادی و اجتماعی و حتی رهبران مذهبی را نیز شامل می شود.
زوال الگوهای کهنه و ظهور رهبرانِ دیجیتال؛
این تغییر تنها یک جابهجایی نیست؛ بلکه پایان یک عصر سیاسی و آغاز عصر جدید است که همراه با گذار واقعی نسلی در راس و قاعده جوامع است. برخی رهبران به آینده تعلق ندارند؛ آنها در اواخر عمر سیاسی خود بیشتر دغدغه حفظ الگوهای گذشته را دارند تا خلق آیندهای تازه. برخی خود را در قامت امپراتور و پادشاه جهان می بینند. این نسل رهبران مانند کسانی هستند که هنوز به نقشههای کاغذی تکیه دارند و می خواهند انچه را ترسیم شده پیاده کنند، در حالی که نسل آینده رهبران، نسلی در بطن تریبون های تعاملی با نگرشی به اصطلاح «جیپیاسی» و جهان هوش مصنوعی است: نسلی که میتواند در لحظه، مسیر را بازتعریف کند و با دگرگونیهای سریع هماهنگ شود. زیست دیجیتال آنان را با جهانی سیال، چندفرهنگی و پرشتاب همسو کرده است. اگر قدرت در قرن بیستم بر صنعت و سرزمین استوار بود، در قرن بیستویکم بر اطلاعات، شبکه و افکار عمومی جهانی و تطبیق و تحول پذیری بنا خواهد شد. از این روست که اتحادیه ی راست افراطی جهان تمام تلاش خود را از گذشته بر گلوگاه های انرژی و رسانه ها و اینک بر شاهراه های ارتباطی و بر تملک پلتفرم های جهانی از ایکس و فیس بوک و اینستاگرام و گوگل و …. اخیرا تیک تاک متمرکز کرده اند تا افکار عمومی آینده را نقش دهند.
غرب؛ نسل دیجیتال و افکار عمومی؛
همراه با تحول نسلی در راس هرم قدرت های جهانی، تحول اصلی در قاعده بدنه ی اجتماعی این هرم روی داده است. نسلی که در سال ۲۰۰۰ حدود ۱۵ سال داشت و اکنون در دهه چهارم زندگی است؛ و نسل جوانتر، متولدان قرن بیستویکم، امروز در ۲۵ سالگی به میدان آمدهاند. این دو نسل در بستر تمدن دیجیتال پرورش یافتهاند. آنها به جای روایتهای رسمی دولتها، واقعیتها را بیواسطه از شبکههای اجتماعی و رسانههای مستقل دریافت کرده اند. همین امر موجب شده در برابر تناقض میان ادعاهای حقوق بشری و عدالت خواهانه با واقعیتهای میدانی، پرسشگری همگانی داشته باشند.
واکنش گسترده جوانان غربی به جنایات غزه، شاهدی روشن بر این تحول است. تاجایی که طبق نظر سنجی «گالوپ»[۱] که در ماه می ۲۰۲۵ منتشر شد حتی در آمریکا که پایگاه حمایت بی چون و چرا از اسرائیل بوده، میزان حمایت از اسرائیل به برای نخستین بار در تاریخ نظرسنجی های این موسسه، به ۴۶ درصد رسید و اکثریت را از دست داد. نیویورک تایمز هم در نظرسنجی سپتامبر ۲۰۲۵ خود اعلام کرد که برای اولین بار در تاریخ نظرسنجی های این موسسه، همدلی با اسرائیل در آمریکا به پایین ترین سطح خود رسیده و تنها ۳۴ درصد با اسرائیل احساس همدلی دارند. جالب آن که این میزان در میان جوانان ۱۸ تا ۲۹ سال تنها ۱۹ درصد است و در همین رده ی سنی، ۶۱ درصد یعنی بیش از سه برابر با فلسطین همدلی دارند[۲] . ارزیابی نیویورک تایمز آن است که رسانه های اجتماعی با ارائه ی مستندات فوری از رخدادهای غزه نقشی کلیدی در شیفت افکار عمومی آمریکا داشته اند[۳]. طبق همین نظرسنجی تنها ۳۶ درصد عملکرد ترامپ در مواجهه با قضایای فلسطین را تایید و اکثریت ۵۶ درصد آن را مردود می دانند و این رقم در میان جوانان ۱۸ تا ۲۹ ساله اکثریت بسیار بالای ۷۳ درصد است [۴].
تأثیر موتور تحول اجتماعی – نسلی بر سیاستگذاری و صندوقهای رأی؛
تغییر نگرش افکار عمومی، صندوقهای رأی را متاثر خواهد کرد؛ شناسایی فلسطین از سوی برخی دولتهای اروپایی نه از روی اختیار که نشانهای از این روند و تحمیل افکار عمومی بر آنان است. به عنوان نمونه، در نظرسنجی موسسه «یوگاو»[۵] که در تاریخ ۱۷ و ۱۸ سپتامبر برگزار شد تنها ۱۸ درصد انگلیسی ها مخالف به رسمیت شناختن فلسطین بودند و این رقم در نسل ۱۸ تا ۲۴ سال به پایین ترین حد یعنی رقم بی سابقه ی ۷ درصد رسید جایی که ۶۵ درصد رسما حامی به رسمیت شناختن فلسطین بودند و ۲۸ درصد هم نظری نداده بودند. اهمیت این موتور تحول اجتماعی – نسلی آن است که در فردای سیاست، برخی از همین نسل جوان نه صرفا در قامت رای دهنده بلکه در قامت سیاستمداران منتخب و توانمند بر مسند قدرت سیاسی و یا اقتصادی و یا علمی و … خواهند نشست و در سیاست و رویکرد رسمی کشورها نقش آفرین خواهد و این تغییر صرفاً سیاسی نیست بلکه می تواند یک تحول معنی دار در جهت گیری کشورها و ارزشهای جهانی نزد ملت ها باشد.
شرق؛ جوانان آگاه و پنجره آزادی؛
در شرق، نیز طیف وسیعی از جوانان که زیر سایه حکومتهای اقتدارگرا زیستهاند از رهاورد پنجره دیجیتال با تجربه جهانی آزادی و توسعه مواجه شده اند. آنان تفاوت استبداد و آزادی را لمس کردهاند و طبیعتا دیگر بهسادگی سلطه مطلق این و آن را نمیپذیرند. این آگاهی دیجیتال و چند بعدی، مشروعیت نظامهای استبدادی را به چالش کشیده و بذر تحول را در دل جوامع شرقی نهفته است. این نسل هم زمان به دوگانگی های مراکز قدرت غربی به ویژه در موضوعاتی نظیر حقوق بشر و دموکراسی نیز پی برده است و به آسانی تسلیم شکوهمندی ظاهری و فریب هر نسخه ای نمی شود. می توان انتظار داشت، این نسل آگاه و انسانیت گرا و عدالتخواه هر جا شرایط فراهم باشد، دیر یا زود به شیوه ی خود می توانند تغییرات و سرنوشت تازهای را در جوامعه رقم زنند و نقش آفرینی ویژه ای در تصمیم سازی ها و شیوه های حکمرانی ایفا نمایند.
خطر جهانی راست افراطی؛
در کنار این فرصتها، تهدید بزرگی نیز در حال رشد و خودنمایی است: راست افراطی جهانی و ساختارهایی که برای تحقق اهداف آن طراحی شده است. امروز نشانههای آن را در لابی های علنی و شبکههای نفوذ نامرئی و در رأس قدرت غرب، در خیابانهای اروپا و آمریکا، و در مالکیت ابر کمپانی ها، پلتفرمهای دیجیتال و فناوریهای نوین اقتصادی و ارتباطی میبینیم. شاهدیم که جهان در حال گذر به یک دوران اقتصادی جدید است. هوش مصنوعی معلوم نیست چه بر سر سیاست و نحوه اقتصاد ومعیشت بیاورد. اروپا عملا وابسته ی دیجیتالی آمریکا شده و در مرحله فرسایشی و انفعال نسبت به آمریکا است که نوع جدیدی از سرمایه داری غول پیکر را ایجاد کرده است و برای خلاصی از آن نیازمند تغییرات راهبردی است که البته زمزمه های آن هم شنیده می شود.
در مقابل نسل جدید عدالتخواه جوانی که پیشتر از آن سخن به میان آمد، با ظهور نسل میانه ی دیگری روبرو هستیم که درحال بازتولید و تداوم الگوهای وابستگی و کنترل و تملک منابع به شیوههای نو هستند؛ گویی گوبلزهای جدید در خدمت اقتدارگرایی فوق افراطی مدرن سربرآورده اند. نام های بسیاری را در هیات حاکمه آمریکا و تریبون های «ماگا» و همفکرانشان می توان برشمرد که صبح تا شام مشغول تئوریزه و اجرایی کردن آمال و آرزوهای سرکردگان راست جهانی هستند و طبیعی است که به سهم خود بر طیفی از جوانان اثرگذارند.
بی اعتمادی به نهادها و احزاب اصلی در ایجاد ثبات و تحقق وعده ها، فرصتی را فراهم آورده که جریان راست افراطی بتواند بر موج نارضایتیها از هر نوعش سوار شود، راهحلهای سادهانگارانه ارائه دهد، با سوء استفاده از ترسهای هویتی و قومیتی، یا حتی بحران های پزشکی نظیر کرونا، اطلاعات نادرست از رسانه ها پمپاژ نماید و در میان افزایش نابرابری اقتصادی و بی ثباتی امنیتی، خود را توانمند در ایجاد ثباتی اقتدارگرایانه معرفی نماید. به روشنی و به گواه آخرین نظرسنجی ها آلمان، فرانسه، انگلستان و ایتالیا و بخش های وسیع دیگری از اروپا در معرض رشد بی سابقه ی راست افراطی قرار گرفته است که از مرکز آمریکا و جنبش «ماگا» و پلتفورم های اجتماعی با مرکزیت آمریکا نظیر «ایکس» ترویج و حمایت می شود.
صد البته بخشی از ریشه رشد راست افراطی جهانی در بدنه اجتماعی غرب را نیز باید در ناکامی محافظهکاران راست میانه در پیاده سازی و تحقق وعده هایشان، در ناتوانی در معرفی برنامه ها و الگوهای امید بخش برای نسل جوان و همچنین در شکست در برابر جنبش های بیداری و لیبرالها و چپها دانست. راست افراطی واکنشی سنتی و تدافعی به اوجگیری جریانهای بیداری و عدالتخواه جهانی است و مقابله با این جریان نیازمند هوشیاری، انسجام و همبستگی جهانی است.
راست افراطی، جنبش ارتجاعی جهان مدرن؛
راست افراطی، جنبش ارتجاعی جهان مدرن و در حقیقت در جستجوی بازگرداندن عظمت به نژادپرستی، توسعه طلبی با تکیه بر خشونت، قدرت سخت و نظامی گری، تمامت خواهی، پوپولیسم، شکاف طبقاتی و اشرافی گری است. چه بسا اگر بتوانند از راه اندازی جنگ جهانی سوم نیز پرهیز ندارند، چرا که باور دارند در سایه ی نظم ناشی از ویرانگری نظامی و به قول خودشان «صلح از مسیرقدرت» می توانند سلطه ی خود را بر جهان دیکته نمایند. این جریان در آمریکا با ترامپیسم، در اروپا با احزاب تندرو، در اسرائیل با توسعه طلبی و نسل کشی و در هند با ملیگرایی افراطی و در برخی کشورهای منطقه در قالب نژاد پرستی فعال است.
راهبرد رهبران اتحادیه ی راست جهانی، انقیاد و چپاول منابع ملتهای ضعیف تراست؛ چه از مسیر اشغال و تغییر رژیمها، و چه از طریق گماشتن وابستگان در قدرت و چه از طریق اغوای طبقات کم سواد و غیر دیجیتالی ملت ها؛ به گونه ی که شاهد بودیم در آمریکا ضعیف ترین اقشار به اشرافی ترین جریان حاکم رای دادند. فشار ترامپ بر دولتهای خلیج فارس برای انتقال بیش از نیمی از درآمدهای نفتی به آمریکا به جای سرمایه گذاری آمریکا در این مناطق، نمونه بارز دیگری از الگوی جدید راست جهانی است. تصور نشود این که آن روز از کانادا و کانال پاناما و سوئز و گرینلند و امروز از ونزوئلا و بگرام می گویند، صرفا یک تعارف و شوخی است. این کلمات بوی تصاحب می دهد، اگر بتوانند. تحولات سوریه و افغانستان و واگذاری کشورهای بی سرمایه به جولانی و طالبان و در نوع مدرنش، تکوین جریانهای وابسته به منافع خارجی در ساختارهای عربستان و امارات و باز گذاشتن دست نژاد پرستان اسرائیل در نسل کشی و اشغال و توسعه طلبی – که فریاد سازمان فشل ملل را نیز درآورده است – نمونه های دیگر منطقه ای این سیاست است. با توجه به سیاست هایی که از این جریان مشاهده کرده ایم دلیلی ندارد جنگ ۱۲ روزه علیه ایران را نیز برای سیطره بر ایران و منابعش و مقدمه ای بر برنامه های بزرگتر ندانیم. البته به نظر می رسد تا اینجا ناکامی در اهداف اصلی آن جنگ، پروژه های بزرگتری را در منطقه و جهان دچار تردید و شاید وقفه ساخت و چه بسا اگر بتوانند، بخت خود را تکرار کنند. شرق، به ویژه روسیه و چین باید بسیار ممنون ایران باشند که در برابر این تهاجم پیچیده و همه جانبه ی راست جهانی فرو نریخت. بیراه نگفته ایم که ایران برای طراحان آن برنامه، دروازه یا گذرگاه ژئوپولیتیک ورود به شرق بود.
ایران؛
ایران نیز خود در بستر، معرض و تلاقی موتور این تحولات نسلی در هر دو سطح قاعده و رئوس است. در قاعده که نسل جوان جدید دیجیتالی و مطالباتش نیازمند توضیح نیست. در سطح بالای هرم، بخش بزرگی از لایه های نخست حاکمیت اعم از رجال انتخابی و انتصابی، با نسل فعلی شکافی عمیق چه به لحاظ سنی و چه ذهنی دارند و البته در گذر زمان تحولاتی ناگزیر در پیش خواهد بود که ای کاش حکومت ها خود اقدام به نوسازی خود کنند، نه آن که به دست تقدیر بسپارند.
به دلیل تنگ و کند بودن چرخه ی داخلی سیاست، چندان نسل جدید و بلند قامتی از سیاستمداران را در عرصه ی حاکمیت مشاهده نمی کنیم. سیستم های انتخاباتی با نظارت های فعلی نیز راه گشایی چندانی در این خصوص نمی کنند. از نظر اقتصادی ایران شرایط بسیار دشواری را پشت سر می گذارد. تحریم ها و ناکارآمدی ها این دشواری را مضاعف ساخته و فشار سهمگینی را به طبقات ضعیف و متوسط وارد می کند.
سیاست خارجی نیز شرایط بهتری را تجربه نمی کند. راست جهانی در برابر ایران متحد شده و شرق جهانی نیز هنوز مشغول انداختن چرتکه است و کشورهای منطقه هم از وابستگی هایی عمیق رنج می برند وبرخی گویی پیش فروش شده اند. طبیعی است که در چنین شرایطی نیازمند همدلی حداکثری با مردم، و کاربست نهایت عقلانیت و خلاقیت همچون دوران دفاع مقدس برای ترمیم زخم های طبقات ضعیف تر هستیم.
افسوس که در این هنگامه که اتکا به توان و اجماع و انسجام ملی تنها راه حل است، از یک سو جریان هم راستا با راست جهانی، و از سوی دیگر جریان نا اشنا با تحولات جهانی و متحجر و خودبین، به همراه کندی نظام تصمیم گیری فضا را برای عقلانیت ملی تنگ نموده و در تنزل اراده و ارزش های ملی مسابقه گذاشته اند. با این همه کشور از ظرفیت های فوق العاده ای برخوردار است و به دلیل ویژگی های تاریخی و هویتی و ملی و خصائص نسل جدید ناامید نیستم.
اصلاح درونی و تاب آوری؛
اگر ایران میخواهد از این گردنه تاریخی عبور کند، نخست، لزوم اصلاح درونی برای توسعه ی کشور است. فقدان توسعه در ایران هم موجب سرخوردگی ملی و هم موجب رشد راست افراطی خواهد شد. چرا که در تعارض با حاکمیتی که شعارهای عدالتخواهانه و مقابله با راست جهانی می دهد، احتمال جذب به قطب مقابل افزایش می یابد. اما در کنار کندی توسعه، نگرانی مهم تر بیعدالتی، فساد و ناکارآمدی است.
توسعه را تا حدی با خلاقیت، دانش و تلاش مضاعف می توان جبران نمود، اما بیعدالتی جامعه را فرسوده و سرمایه اجتماعی را نابود میکند و زمینه رشد جریانهای افراطی داخلی را فراهم میسازد که نهایتا در کشوری نظیر ایران به انحراف و توقف توسعه خواهد انجامید.
از حاکمیت انتظار می رود، خود را از سیطره ی شیوه های کهنه و نسل غیر منعطف و جامانده ی سیاستمداران فعلی چرخه ی معیوب قدرت رهایی بخشیده و عرصه را به سرعت در همه سطوح به روی تمام ایرانیان به ویژه جوانان خلاق بگشاید، بیعدالتی و فساد را مهار کند و حکمرانی بر پایه «خردسالاری»را جایگزین فردسالاری و باندسالاری نماید. در این صورت است که جامعه ایران با انسجام و اعتماد عمومی میتواند این مرحله را با موفقیت پشت سر بگذارد. همچنین در این مسیر باید تربیت نسل دیجیتالِ اثرگذار و افزایش ظرفیت فناوری اطلاعات و تولید روایتهای قابل رقابت در پلتفرمهای جهانی را جدی گرفت.
از نخبگان ایران نیز انتظار می رود در تمام راه حل ها و نسخه های «اصلاح و تغییر درونی» که پیشنهاد داده و دنبال می کنند، «ایرانی بودن»، «مردم بنیاد» بودن و «حفظ تمامیت میهن و مولفه های قدرت و بازدارنده ی آن» اولویت قطعی و تضمین شده باشد. در مکتب راست افراطی جهانی، تمامیت انسان های غیر سفید ارزشی ندارد و مرزها و ملت ها قابل معاملهاند. مراقبت باشیم رشد جریانهای همسو با راست افراطی جهانی مهلکه ای بزرگ برای ایران خواهد بود و ایران را دست بسته تحویل ارباب خواهند داد.
همانطور که دیدیم متاسفانه برخی ایرانیان که تن به جریانات راست افراطی دادند، هم به تجاوز نظامی به ایران و هم به توجیه نسل کشی اسراییل رسیدند . تلاش برای آزادی و اصلاحات داخلی اولویتی بسیار مهم است. توامان، حفظ فاصله با مطالبات راست جهانی یک الزام دائمی است. همه بدانیم پیوند خوردن هر نوع مطالبه ی داخلی با پروژههای راست جهانی، به معنای از دست رفتن استقلال ملی است.
قبلا عرض شد مسئله ی ما در داخل، نقاط ضعف کشور است اما مسئله ی راست جهانی با ایران نقاط قوت کشور است. ما می خواهیم نقاط ضعف اصلاح شود و آنها می خواهند نقاط قوت منتفی گردد و تباین و ناهمزیستی این دو نیازمند استدلال نیست. فرق بین پوست اندازی و پوست کندن روشن است. اصلاحات یعنی پوست اندازی. آنها که صبح تا شام بدبختی ها را بازتولید می کنند بدانند، شعار «ما بدبختیم» در برابر «ما می توانیم» ساخته شده، و طراحی راست افراطی جهان برای ایجاد استیصال و خودتحقیری در ملت هاست و این شعار، راه حلی برای خوشبختی نیست.
البته غالب ملت ایران فراتر از بسیاری از سیاستمداران و حکمرانانمان، بالغ است و از این روی اکثر بحران های کمرشکن را با کیاست و دوراندیشی پشت سر گذاشته است. خطای سیستم های داخلی آن بوده که عموما ملت را نابالغ و خویش را اهل درایت فرض گرفته اند و خطای سیستم های خارجی آن بوده که ملت ایران را نسبت به استقلال خود کم توجه و در برابر بحران های تحمیلی، ناشکیب فرض کرده اند.
تاب آوری ملت ایران، از نمونه هایی است که در تاریخ معاصر سابقه ای بر آن نمی شناسیم. در بسیاری از عرصه های ملی که ایرانیان در میانه ی بحران و بلوغ قرار گرفته اند، سمت بلوغ را برگزیده اند و آنجا هم که بحرانی بوده، بیش از بحران بلوغ نبوده است.
در کنار اصلاح درونی، تابآوری و صبر راهبردی برای عبور از گذار جهانی ضروری است. مسئله ی راست جهانی با ما، نه فقط توان سر برآوردن کشوری مستقل است که قدرت دفاع از خود دارد و از استعداد و ظرفیتی برخوردار است که می تواند بدون آن که تسلیم باج خواهی قدرت های دیگر شود، قدرتمند شود، بلکه آن است که در برنامه جهانی راست افراطی و رقابت با شرق، منابع بسیار تعیین کننده اند و سوریه ای ساختن و گماشتن جریانی وابسته چون جولانی از نوع ایرانی اش می تواند هزاران هزار میلیارد منابع ایران را در برنامه عظیم و جهانی بعدی برای غرب تامین نماید.
آنها به لطف بیداری مردم و جانفشانی و خلاقیت قوای مسلح ایران و مدیریت عالی جنگ پس از غافلگیری اولیه، نتوانستند و الا اگر فرصت پیدا کنند، باور کنید از اشغال ایران نیز ابایی نداشته و ندارند. باید توان ملی را ارتقاء داد و تا تغییر در نسل فعلی رهبران جهان صبوری و مستوری کرد و مولفه های زیست راهبردی را مد نظر داشت و در این حال نباید اعتماد به نفس بیش از حد و اغوا کننده داشت که غافلگیری ها را شاهد بودیم و البته نباید ایران را دست کم گرفت.
بدانیم ایران، حتی بدون حزب الله و حماس و حوثی ها، و حشدالشعبی و … یک کشور بزرگ و توانمند و ملتی زنده و خلاق و با سواد با ظرفیتی استثنایی است و می تواند در گفت و گو های منطقه ای و جهانی وارد شده و ایفای نقش کند و چه بسا برای پیشگیری از قدرت شدن آن است که در معرض این همه فشار قرار گرفته است. چنان که حزب الله و حوثی ها و حماس و حشد هم حتی بدون اسلحه یک حزب و اجتماع منسجم و قوی تر از بسیاری احزاب مناطق خود هستند و این گونه نیست که کسی بتواند با تحولات اخیر منطقه، ایران و این جریانات را تمام شده بداند.
جمعبندی؛
نهایتا، راست افراطی در حال بر هم زدن تمام قاعده مندی هایی است که خود غرب ده ها سال مدعی آن بوده و تقریبا دیگر در هیچ چیز در جهان اجماعی وجود ندارد و سازمان ملل، به شدت در حال از دست دادن کارکردهای خود است. این راهبرد راست افراطی برای تحمیل نظمی جدید و برای تداوم سلطه ی خود در قرن سیاسی آینده است. در این حال، به رغم تلاش راست افراطی جهانی، معجزه ی افکار عمومی و خیزش نسل های بیدار دیجیتال را نباید دست کم گرفت. آنها، می توانند نقش آفرینی ملت ها و آرایش قدرت ها در قرن آینده را جابجا کنند.
با توجه به الف: موتور تحولات نسلی در قاعده و بدنه ی جوامع ب: موتور تحولات نسلی در راس هرم رهبران و ج: موتور تحولات تکنولوژی و تمدن دیجیتالی و هوش مصنوعی و تاثیر آن بر تمام شئون از دانش و اقتصاد و سیاست، آینده جهان و ایران ما از یک سو می تواند در دست نسلی پیشرو و پیشرفته باشد که با عدالت، آزادی، حقوق بشر و رسانههای آزاد پرورش یافته است.
این نسل، چه در غرب و چه در شرق، در حال قدرت گرفتن است و بیگمان می تواند به شیوه ی خود سیاست و فرهنگ جهانی را تحت تاثیر قرار داده و در صورت حاکم شدن دگرگون سازد. از سوی دیگر در برابر این نسل، ساختارهای پیچیده، به شدت تجهیز شده و متعهد به راست افراطی جهان وجود دارد که ایدئولوژیهای برتریطلبانه، و جهانی مملو از اقتدارگرایی افراطی را تداعی می کند که نسل کشی و نابودگری در غزه یکی از دست پخت های آنان است.
«قرن سیاسی جدید» میتواند برای ایران یک دو راهی تاریخی باشد، اگر این تحولات را به درستی درک کنیم و در مسیر درست آن قرار بگیریم، منزلت ملت خود را بشناسیم، اصلاحات و صبر راهبردی و استقلال ملی توأمان پیش برده شوند، ناهمزیستی های داخلی به همزیستی تبدیل شوند و قدرت ملی و ملی شدن حکومت با خرد سالاری و انتخابات واقعی دنبال شود و البته با اتخاذ راهبردی دوراندیشانه و متوازن فرصت آسیب راست جهانی افراطی به کشورمان سلب شود، می توانیم از ملت هایی باشیم که در قرن سیاسی جدید یک پارچه، مستقل، تعیین کننده و تاثیرگذار با نفوذ گفتمانی در سطح منطقه و حتی فراتر بمانیم و در غیر این صورت، هر گونه غفلت و چندپارچگی، نیت چندپارگی یا سیطره بر ایران را در ذهن راست افرطی جهان و نمایندگان منطقه ای و داخلی آنان زنده خواهد ساخت. هرگز چنین مباد!
والسلام
ابوالفضل فاتح
۱۱ مهر ۱۴۰۴
[۱] Less Than Half in U.S. Now Sympathetic Toward Israelis
[۲] Cross-Tabs: September 2025 Times/Siena National Poll of Registered Voters – The New York Times
[۳] How Social Media Is Changing the Narrative of the Israel-Gaza War – The New York Times
[۴] Americans’ Support for Israel Dramatically Declines, Times/Siena Poll Finds – The New York Times
[۵] Britons support recognising Palestinian statehood by 44% to 18% | YouGov
انتهای پیام


