خطرات روند افغان ستیزی

محمد فکری در یادداشت ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «خطرات روند افغان ستیزی؛ پس از افغانها، نوبت کیست؟» نوشت:
جامعه ایران در حال تجربهی یکی از خطرناکترین روندهای اجتماعی خود است؛ موجی از پناهجو ستیزی که با سکوت یا همراهی بخشی از جامعه و سیاستگذاریهای دولتی، در حال تبدیل به یک بحران عمیق اخلاقی و اجتماعی است. اما خطای بزرگ این است که تصور کنیم این بحران تنها به پناهجویان افغانستانی محدود خواهد ماند.
از محتملترین و قطعیترین خطرات این وضعیت، امکان تسری و گسترش منطق «دیگریسازی» و طرد از پناهجویان به سایر گروههای اجتماعی در داخل ایران است. سازوکارهای گفتمانی، قانونی و عملیاتی که امروز برای کنترل و حذف یک گروه آسیبپذیر ایجاد میشوند، فردا به راحتی قابل بازتولید و اعمال بر روی هر گروه دیگری خواهند بود.
هنگامی که زبان نفرت، تحقیر و انسانیتزدایی علیه یک گروه در فضای عمومی و رسانهای عادیسازی میشود، استفاده از همین ادبیات مسموم علیه گروههای دیگر نیز به شدت آسانتر میشود. توجیهاتی مانند «حفظ امنیت ملی»، «انسجام فرهنگی»، «مقابله با ناهنجاری» یا «توزیع عادلانه منابع» که امروز برای محدود کردن افغانها به کار میروند، فردا میتوانند به حربهای برای توجیه تبعیض یا سرکوب علیه زنان، اقلیتهای قومی، اقلیتهای مذهبی، دگراندیشان سیاسی، یا حتی گروههای به حاشیه راندهشدهای مانند فقرای شهری، معتادان یا بیماران روانی تبدیل شوند.
این فرآیند تنها در سطح گفتمان باقی نمیماند. قوانین و مقرراتی که برای محدود کردن حقوق اولیه پناهجویان وضع میشوند، میتوانند الگو و دستاویزی برای ایجاد محدودیتهای مشابه برای سایر شهروندان «ناخودی» یا «مسئلهدار» شوند. بوروکراسی و سازوکارهای نظارتی و کنترلی که برای مدیریت جمعیت پناهجویان ایجاد میشود (مانند سیستمهای ثبتنام، انگشتنگاری و کارتهای شناسایی ویژه)، این پتانسیل را دارد که به ابزاری برای نظارت و کنترل بیشتر بر سایر بخشهای جامعه بدل شود. این امر به ویژه در ساختارهای سیاسی که تمایل به کنترل اجتماعی بالا دارند، یک سناریوی کاملاً محتمل است.
هدف قرار دادن پناهجویان افغان به مثابه یک «میدان مشق» برای آزمودن واکنش جامعه به سیاستهای انحصاری و تبعیضآمیز عمل میکند. یک گروه فاقد حقوق شهروندی، بهترین گزینه برای اجرایی کردن روشهای کنترل و عادیسازی گفتارهای تفرقهافکنانه است. اگر جامعه در برابر این بیعدالتی سکوت کند، این پیام به ساختار قدرت مخابره میشود که میتوان همین الگوها را با هزینهی اجتماعی کمتری علیه گروههای دیگر نیز به کار گرفت.
پناهجو ستیزی تمرین خطرناکی است که جامعه را برای پذیرش سطوح بالاتری از تبعیض و نابرابری در درون مرزهای خود آماده میسازد و آستانه حساسیت عمومی را نسبت به بیعدالتی پایین میآورد. پیامد ویرانگر این روند، فرسایش «همدلی اجتماعی» به عنوان ستون اصلی همبستگی ملی است. جامعهای که میآموزد درد و رنج یک گروه انسانی را نادیده بگیرد، ظرفیت خود برای شفقت را از دست میدهد.
این بیحسی اخلاقی به تدریج به یک هنجار تبدیل میشود. در چنین فضایی، اگر فردا یک گروه قومی یا مذهبی داخلی تحت فشار قرار گیرد، جامعه دیگر توانایی بسیج عاطفی برای دفاع از آنان را نخواهد داشت؛ چرا که منطق «آنها مشکل خودشان است» پیش از این در مورد افغانها تمرین و نهادینه شده است. تاریخ بارها نشان داده است که فرایند یافتن «سپر بلا» به ندرت به یک گروه محدود میماند.
زمانی که یک گروه هدف قرار گرفت، اگر مشکلات زمینهای جامعه (فقر، نابرابری، بحران سیاسی) حل نشده باقی بمانند، جستجو برای مقصر بعدی آغاز میشود. اقوام، اقلیتهای دینی، روستاییان، آسیبدیدگان اجتماعی و بسیاری دیگر از گروههای بیصدا و محروم، همگی پتانسیل تبدیل شدن به «دیگری» بعدی را دارند. ایران، همواره سرزمینی چندفرهنگی، چند زبانی و متکثر بوده است. زمانی که منطق «حذف دیگری» به جای «مدیریت تفاوتها» حاکم شود، این امر میتواند گسستهای قومی، زبانی و مذهبی خفته در جامعه را فعال کند.
گروههایی که تا دیروز خود را بخشی از ملت ایران میدانستند، با مشاهده سرنوشت پناهجویان افغانستانی، این سوال را از خود خواهند پرسید که در فردای بحرانها، آیا آنها نیز به عنوان «دیگریِ» قابل حذف، معرفی نخواهند شد؟ این بیاعتمادی به آینده مشترک، میتواند انسجام ملی را به شکلی جبرانناپذیر تضعیف کند.
روند خطرناک افغان ستیزی، جامعه ایران را وارد چرخه معیوبی از تفرقه، بیاعتمادی و درگیری داخلی میکند. ایستادن در مقابل افغانستیزی، یک کنش روشنفکرانه یا صرفاً انساندوستانه نیست؛ بلکه یک ضرورت عاجل برای حفظ ایرانِ متکثر و در واقع، دفاع از خودمان است. چون هیچ تضمینی وجود ندارد که در دور بعدی این بازی خطرناک، گروهی که هدف حمله قرار میگیرد، خود ما نباشیم.
انتهای پیام




