نسلزد و چالشهای بازتولید سرمایه اجتماعی

محسن عوضوردی، فعال رسانهای، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
در هر کشوری، نسل جوان به عنوان نیروی محرک توسعه و پیشرفت آن کشور، از جایگاه قابل توجهی برخوردار است. معمولا شرایط در کشورهایی که در مسیر توسعه حرکت میکنند برای جوانان بهتر است و وضعیت مطلوبتری برای ورود به بازار کار، ادامه تحصیل و یا حتی خدمات رفاهی و تفریحی برای ایشان فراهم است.
شاید به همین علت باشد که شاخصهای امید به زندگی و جوانی جمعیت در این کشورها بالاتر است.
در ایران اما، جوانان در یک وضعیت نابهسامان قرار گرفتهاند. یک جوان، با بحرانهای عدیدهای رو به روست که نه تنها امید خود را به آیندهای مطلوب در معرض تهدید میبیند، بلکه کمترین انگیزهای برای ازدواج در خود میبیند و حتی پس از ازدواج نیز، معمولا اشتیاق چندانی به فرزندآوری ندارد.
مشکلات اقتصادی، آینده شغلی مبهم، وضعیت بیثبات در سرمایهگذاریهای مادی و معنوی، سربازی و… از جمله بحرانها و چالشهای نسل جوان در ایران است.
بنا به تعریف، «جوانی» دورهای میان نوجوانی و میانسالی است که افراد با سن بین ۱۸ تا ۳۵ سال را در بر میگیرند.
در میان این بازه سنی، نسلی که امروزه بسیار مورد توجه قرار گرفته است، نسل زد نامیده میشود که در تعریف جهانی متولدین بین سالهای ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۱ را شامل میشود و در ایران، بیشتر به «دهه هشتادیها» معروفند.
اهمیت نسل زد در کشورهای مختلف به علت پیشرفت تکنولوژی، رسانههای ارتباط جمعی و تغییر سبک زندگی ناشی از آن است، جدای آنکه از نظر جهانبینی، نسل زد در عصر پسامدرن زیست میکند و بحرانهای مختلفی از جمله بحران هویت، معنویت و… گریبانگیر ایشان است.
در ایران اما، نسل زد و دهههشتادیها، از زمانی بیشتر مورد توجه قرار گرفتند که در قاموس کنشگر اعتراضی، در اعتراضات سال ۱۴۰۱، فعالیت کردند، نسلی که از آن هم انضباط و ساختارپذیری پیشینیان خود، هیچ عایدی ملموسی نمیدید!
جوانان همیشه پیشگام در تحولات بوده و در صف اول اعتراض و انتقاد، قرار داشتهاند، اما آن چه حضور دهههشتادیها را در اعتراضات ۴۰۱ برجستهتر کرد، افکار، کردار، گفتار و حتی پوشش و ظاهر متفاوت ایشان بود و از طرف دیگر، حکمرانان گمان نمیکردند که در دامان خود، چنین فرزندانی با این اختلاف سلیقه پرورش داده باشند؛ به طوری که وقتی عناصر نزدیک به نگاه رسمی، با ایشان مواجه میشدند، گویی با شهروندان یک کره دیگر مواجه شدهاند!
صدای اعتراض دهههشتادیها از خانواده تا جامعه بسیار رسا بود و میزان خشم و هیجانات بروز داده شده اعتراضها، زنگ خطر جدی برای مسئولان به صدا درآورد.
آن چیز که بهتآور بود، بیگانگی گفتمان رسمی با گفتمان نسلی بود که نشان میداد سرمایه اجتماعی با توجه به متر و معیارهای ایدئولوژیک گویی بازتولید نشده است. همین مهم باعث شد که حکمرانان به فکر گفتوگو با دهههشتادیها روی آورند. از سال ۱۴۰۱ تا کنون، برنامههای مختلفی مبتنی بر گفتوگو شکل گرفته است که سهم حضور دهههشتادیها در آن قابل توجه بوده است، برنامههایی که بسترهای پخش آن از فضای مجازی تا صداوسیمای ملی را در بر میگرفت.
نکات قابل توجهی در برنامههایی که دهههشتادیها بیشتر حضور دارند، وجود دارد:
۱. نظم برنامهها: آداب گفتوگو به صورت قبل در این برنامهها رعایت نمیشد. معمولا اینطور بود که در برنامههای گفتوگو محور و مناظرهها، وقتها به صورت مساوی تقسیم شده و هر کس در نوبت خود صحبت میکرد، اما در این برنامهها این نظم به صورت از پیش تعیین شده وجود ندارد.
۲.تعداد شرکت کنندگان: سابقا در برنامههای گفتوگو محور و مناظرهوار، تعداد مشخصی شرکت کننده در گروههای موافق و مخالف حول یک موضوع، به تعداد یک تا دو نفره حضور داشتند. در حالی که تعداد شرکتکنندگان دهههشتادی در این برنامهها محدودیت آنچنانی ندارد.
۳.نقش مجری: در برنامههای گفتوگو محور و مناظرهوار، نقش مجری به صورت میانجیگر، گرداننده صحبتها و ناظر بر عدم خلط مباحث بوده است و ورود به مباحث را به صورت جهتدارشاهد نبودیم، اما در این برنامهها مجری بیشتر نقش ناظمگونه داشه و هر جا که صلاح دانسته به مباحث ورود کرده عملا در تدافع یا تهاجم گروههای مختلف نقش ایفا کرده و جهتگیری دارند.
۴.حضور افراد گزینشی: شمایل و ظواهر افراد حاضر در این گفتوگوها کمترین شباهت را با معترضین دهههشتادی سال ۴۰۱ دارد.
۵.بدعت نازیبا: یکی از مولفههای دیگر برنامههای دهههشتادی محور که تازگی دارد، آن است که گفتوگو در این برنامهها حالت رینگی دارد، یعنی دو نفر را برای دوئل با تایمی مشخص وارد رینگ میکنند و این افراد در طول زمان بی هیچ نظمی وارد مکالمه میشوند و حالت تهاجم دارند.
نازیبایی این نوآوری در آن است که اصالت گفتوگو بر تفاهم و ادراک متقابل و قرابت افکار با یکدیگر است، نه آنکه گفتوگو حالت تهاجمی داشته باشد و «پیروزی» به عنوان یک اصل در مناظره باشد.
این مولفهها در برنامههایی نظیر بهاضافه یک(شبکه سه سیما) و دیالوگ(برنامه اینترنتی) وجود داشت که از نظر نویسنده این یادداشت (عنوان یکی از اعضای نسلزد) راهبرد راهگشایی را برای این برنامهها ترسیم نکرده و بیشتر هدف این برنامهها رفع تکلیف و نمایشی منفی از نسلزد میداند و رویکرد این برنامهها را، به تحمیل نزدیکتر از تعامل میداند. اما ماجرای اینگونه برنامهها، به اینجا ختم نمیشود!
به تازگی برنامهای به نام «رینگشو» اکران شده که در آن فردی به نام «ابوالفضل بازرگان» (از تریبوندارهای محبوب گفتمان انقلابیها)، با نسلزدیها به مباحثه میپردازد که به نظر نویسنده، از نازیباترین نمایشهای گفتوگو با نسلزد است!
چندین جوان نسلزدی(اکثرا دهههشتادی) با لباسها و ظواهر مختلف در شمایل دانشجو، در فضای کمنور نشستهاند و بازرگان، با ظاهری مرتب، لباس سفید منقوش به پرچم مقدس ایران جلوس میفرمایند! گویی ایشان مراد است و دیگران مرید، گویی پیامبری در قومی جاهل ظهور کرده است، گویی ما قرار است نبرد نور و ظلمات را به تماشا بنشینیم یا نصایح یک استاد را در معبد شائولین نظارهگر باشیم. استاد میآیند و همه ده حریف را ناکوت میکنند. در لابهلای مبارزه(همان مناظره سابق)، نصایح، تخریبها و بعضا رفتارهایی از ایشان سر میزند که گویی یک روانشناس یا یک مربی تربیتی، با چند کودک در حال معاشرت است! هر چند که مکالمات برخی چهرههای شاخص مخاطب وی، جهتدار و با کمترین پشتوانه تاملی به نظر میرسد، اما این چیزی از قالببندی جهتدار برنامه رینگشو با جانبداری ویژه از گفتمان ابوالفضل بازرگان، کم نمیکند.
برآیند تمام موارد مذکور در این یادداشت، به صورت خلاصه آن است که کاربرد نسل جوان در گعدههای تا قبل از ظهور دهههشتادیها(به آن نحو که گفته شد) کاربرد در ظاهر حمایتی برای برنامههای تبلیغاتی و انتخاباتی، توام با شعائری نظیر “ما حامی جوانان هستیم!” بود و جوانان، با تمام مشکلاتشان، پیاده نظام جناحهای مختلف سیاسی برای مشروعیتبخشی بیشتر بودند.
بعد از رویدادهای اعتراضی سال ۴۰۱ با محوریت ایفای نقش دهههشتادیها و بحرانهای کاهش مشارکت انتخاباتی در ایران، نهادهای سیاسی فهمیدند که فرصت بازتولید سرمایه جوان اجتماعی خود را از دست دادهاند و نه تنها اقناعی برای راهاندازی آن امواج پرشور و هیجانی سیاسی در نسل جدید ندارند، بلکه میتوانند توان با خشونت، به دست ایشان بازخواست شوند.
جدای اینها، ویژگی شهامت و جسارت و ساختارگریزی(ساختارهای حاکم بر نسلهای پیشین) نسلزد بانی آن شده که طی ابلاغ نانوشتهای، نسلهای قبل به چشم حسرت به ایشان نگاه کرده و با فراغبال بیشتری در برابر کنشهای این نسل رفتار کنند، چرا که خود را در برابر دهههشتادیها اصطلاحا «فرمانپذیرتر» میدانند و بر خود نام «نسل سوخته» مینهند.
بنابراین برای اولین بار، حکمرانان و نهادهای سیاسی ایران، مجبور شدند که اینبار خود، به سمت جوانان حرکت کرده و سعی بر یافتن تفاهم با ایشان کنند، درست همانطور که در مقایس کوچکتر، خانوادهها سعی بر این مهم داشتهاند.
اما آنچه که از برآیند تلاشها در این مسیر مشهود است، آن است که نهادهای سیاسی هنوز از اریکهی تکبر و حقانیت خود پایین نیامدهاند و در مباحثه با دهههشتادیها، خواهان تحمیل جهانبینی خود هستند، بیتوجه به آنکه دهههشتادیها هیچ قرابت گفتمانی با ایشان ندارند و با نسلهای جوان پیش از خود، تفاوتهای معنایی و مبنایی بسیار دارند.
امید است که تلاشهای شوآفی و تحمیلی، کنار گذاشته شوند و نهادهای رسمی در ایران، به سمت فهم دهههشتادیها، با حسن نیت حرکت کرده و در فهم ایشان با خلوص بیشتری عمل کنند و سپس، به دغدغههای این نسل آنطور که بایسته است پاسخ دهند، نه آنطور که میخواهند.
برآورده شدن امیال این امیدواری، از آن حیث اهمیت دارد که دهههشتادیها در آستانه ورود تاثیرگذارتر و مسئولانه به جامعه هستند و پس از ایشان، نسلهای آلفا و بتا قرار دارند. دو نسلی که هر یک از زمین تا آسمان، با خود و نسلزد تفاوت دارند و اگر مسئولان نتوانند خود را بر اساس ذائقه نسلزد بازتولید کند، قطعا در برابر نسلهای بعدی آن یعنی بتا و آلفا، بسیار بیدفاعتر خواهند بود.
انتهای پیام




