بوی نا، نارنگی و عطر مردانه | روزنوشت‌هایی از تحریریه

نگار فیض‌آبادی، انصاف نیوز: هفته‌ای که در انصاف نیوز گذشت، پر چالش و پر ماجرا بود. خلاصه‌ی جمع‌وجور این هفته را در ادامه بخوانید.

شنبه ۲۹ شهریور: خبرنگار اعزامی انصاف نیوز به حیاط دولت، می‌گوید چهارشنبه هفته‌ی پیش یادش رفته بوده با خودش ریکوردر ببرد. او کمی توضیح می‌دهد که چطور از پسِ ماجرا برآمده است. امروز هرکسی مشغول پیاده کردن مصاحبه‌ و هماهنگی برای سوژه‌های بعدی است.

آخوندی که می‌خندید

یکشنبه ۳۰ شهریور: ساعت ۱۲ دکتر کوروش خدابنده می‌آید دفتر. پزشک داخلی است و از نبود نظارت در حوزه‌ی پزشکی به ویژه بخش‌های زیبایی گلایه دارد. تعداد کلمه‌هایی که در هر ثانیه می‌گوید قابل شمارش نیست! تند و با عجله صحبت می‌کند.

عصر آقایی مسنی می‌آید. آقای توکلی با او مصاحبه می‌کند. عکاس از او عکس می‌گیرد. حالا مهمان می‌گوید بگذارید این لباس را هم بپوشم اگر خواستید با آن عکس بگیرید. عبا و عمامه‌اش را می‌پوشد و بعد ادامه می‌دهد «می‌گویند آخوندها نمی‌خندند ولی من در عکس می‌خندم.»

یکی از همکاران مشغول هماهنگی برای میزگرد سیستان و بلوچستان است. تلفن پشت تلفن. گاهی از بی‌جواب ماندن حوصله‌اش سر می‌رود اما دوباره انرژی‌اش را جمع می‌کند و پیگیرانه سراغِ مهمان‌های دیگر را می‌گیرد.

آقای فروزنده زنگ می‌زند دفتر. از بخش کهنه خبر که علی نیلی آن را در تلگرام انصاف می‌گذارد، تعریف می‌کند و می‌گوید «خوب است که منابع متنوعی دارند و تحلیل شخصی هم در کار نیست. این بخش را می‌پسندم.» 

وقتی مهمان زودتر از سوال‌ها رسید | چالش غلبه بر کاغذ سفید

دوشنبه ۳۱ شهریور: یکی از خبرنگاران انصاف از تجربه‌اش روایت می‌کند که چند روزی گرفتار موضوعی بوده و پیش خودش گفته قبل از مصاحبه برای طراحی سوال‌ها وقت می‌گذارد اما از قضا وقتی می‌خواسته به سوال‌ها فکر کند مهمان سر رسیده است و او مانده و یک کاغذ سفید و چهره‌ی آماده‌ی مصاحبه‌شونده که یعنی «آماده‌ام هر چه می‌خواهی بپرس.» او این چالش را با بداهه‌گویی و رجوع به سوال‌های ذهنی‌اش حل می‌کند.

آقای شفیعیان به یکی از کارآموزان خبرنگاری می‌گوید «حتما برای گزارش‌هایت حتی اگر شده از پشت سر عکس بگیر. موردی از […] داشتیم که نمی‌خواستند عکسشان باشد اما با حفظ خواسته‌شان و ملاحظاتی خاص، عکس را منتشر کردیم. بدون تصویر کسی باور نمی‌کرد مصاحبه انجام شده است. با عکس است که مصاحبه شکل زنده به خودش می‌گیرد.

ساعت ۵/۳۰ عصر مدیرمسئول انصاف نیوز، جلسه‌ی دو فوریتی برای افزایش تولید تیتر یک سایت برگزار می‌کند! پیشنهاداتی هم مطرح می‌شوند. آن ساعت همه قند و تمرکز و فشار و همه چیزشان افتاده است. همکاران در یک رودربایستی جمعی گیر کرده‌اند و سعی می‌کنند با پشتیبانی سردبیر بگویند که این مسئله هم حل می‌شود. 

عصر یکی از خبرنگاران با آقای کیانیان تلفنی مصاحبه می‌کند. کیانیان صریح، بی‌لکنت و با تمرکز جواب می‌دهد. مصاحبه‌هایی که سروته دارند و مصاحبه‌شونده خوب به سوال گوش می‌کند و دقیق جواب می‌دهند، مصاحبه‌های خوبی از آب درمی‌آیند. خانم توحیدنژاد همچنان مشغول هماهنگی برای میزگرد سیستان و بلوچستان است.

می‌شد از صدای بیژن عبدالکریمی برق تولید کرد!

سه‌شنبه ۱ مهر: صبح یکی دیگر از کارآموزان انصاف نیوز آمد. قرار شد آقای شفیعیان با آنها کار کند. خروجی‌ کارهایشان با عبارت «انصاف پلاس» منتشر می‌شود.

یکی از همکاران از خاطره‌‌ی مصاحبه‌ی سال‌ها قبل می‌گوید. تاکیدش درباره‌ی خشک نبودن و توجه به همه‌چیز است. او ادامه می‌دهد «یک بار وسط مصاحبه از بیرون صدای سگ می‌آمد. مدام پارس می‌کرد. کاری نمی‌شد انجام داد. همان‌جا از مصاحبه‌شونده پرسیدم نظرتان درباره‌ی اینکه سگ‌های خانگی که زیاد شده‌اند چیست؟ مهمان هم جواب جالبی داد.»

آقای نیلی جعبه‌های پر از مجله و روزنامه را از راه پله بالا می‌آورد و از بقیه هم کمک می‌خواهد. یک نفر آنها را فرستاده است تا جزو آرشیو انصاف باشند اما به نظر نمی‌آید چیزهای به دردبخوری باشند.

کاغذها بوی نا می‌دهند و دیوار سبز زیبای انصاف را هم زشت کرده‌اند. درواقع یک‌جور آلودگی تصویری است! صدای بقیه‌ی همکاران درمی‌آید که «این دیگر چه وضعی است.» آن مجلدهای رنگی خیلی خوب‌اند اما برای این جدیدی‌ها باید فکری کرد.

ساعت ۴/۳۰ یک مهمان در عصرانه انصاف درباره‌ی سوژه‌ها و موضوعات مختلفی حرف می‌زند که البته چون نمی‌خواست نامش فاش شود، اسمش هم نوشته نمی‌شود.

ساعت ۶ آقای عبدالکریمی آمد. همان موقع یکی از همکاران به شوخی به او گفت «دیگه همه‌جا هم که پر از بوی کبابه و…» عبدالکریمی اما فقط سرش را تکان داد.

آقایان توکلی و نیلی با او مصاحبه‌ی چالشی داشتند. ضرباهنگ گفت‌وگو طوری بالا بود که می‌شد از صدای پر قدرت دکتر عبدالکریمی برق تولید کرد! پر هیجان و بلند حرف می‌زد.  

چهارشنبه ۲ مهر: صبح دو نفر از همکاران یخچال دفتر را تمیز می‌کنند. رد خون گوشت کار خودش را کرده بود. حالا می‌شود با رغبت درِ یخچال را باز کرد!

هر کسی مشغول کار خودش است تا اینکه ساعت ۴ می‌شود و همکاران دور میز می‌نشینند تا همه‌چیز را تست کنند. میزگرد «بررسی مسائل سیستان و بلوچستان» ساعت ۵ شروع می‌شود. دو نفر با لباس محلی آمدند. قبل از مصاحبه یکی از مهمان‌ها درباره‌ی پذیرش در دانشگاه مالزی می‌گفت که وقتی کسی چند دقیقه برای قرار با استادی دیر رسیده بوده است، آن استاد قبول نکرده تا برای پایان‌نامه‌اش کمک کند و به او گفته است «شما ایرانی‌ها قدرِ زمان را نمی‌دانید.»

آشنایی با باج‌نیوزها، جعبه‌ی خالی هدیه و بوی نارنگی

پنج‌شنبه ۳ مهر: صبح یکی از خبرنگاران نیم ساعتی را به تمیزکاری اختصاص می‌دهد. توحیدنژاد در جواب همکارش که می‌پرسد «برای میزگرد سیستان و بلوچستان به چند نفر زنگ زدی که درنهایت شش نفر آمدند» می‌گوید «به ۲۰ نفر. خیلی زمان‌بر بود.»

مدیرمسئول سرِ ناهار از جلسه‌ی صبحش می‌گوید که قرار است به درخواست مجموعه‌ای برایشان جلسه‌ی آموزشی بگذارد تا باج نیوزها را بهتر بشناسند. او می‌گوید «وقتی با این قضیه آشنا نباشند، احتمالش بیشتر است که به خاطر ناآگاهی آلوده شوند.» 

او هدیه‌‌ی تبلیغاتی آن مجموعه را به بقیه‌ی خبرنگاران نشان می‌دهد. در یکی از جعبه‌های بزرگتر دو عطر مردانه است و جعبه‌ی کوچکتر خالی است! یکی می‌گوید «شاید چون نانو است دیده نمی‌شود!» بقیه می‌‌خندند.

عصر پنج‌شنبه است و هرکسی دارد کار خودش را انجام می‌دهد. سردبیر کاغذی جلوی هرکس می‌گذارد و می‌خواهد سه خبرنگار پنج سوژه‌ی در حال پیگیری را بنویسند. بلافاصله آقای شفیعیان به همکاران انگور و نارنگی می‌دهد. حالا بوی نارنگی بر بوی نای کاغذهای زرد و آن عطر مردانه غلبه کرده است…

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا