صلح مهمتر از حقیقت است؟

مقصود فراستخواه، جامعهشناس، گفت: امر مدنی در ایران از عقلانیت به فهمانیت و از فهمانیت به شفقت در حال چرخش است. یک نوع بیداری مدنی وجود دارد که میداند: صلح مهمتر از حقیقت است.
به گزارش دریافتی انصاف نیوز، هر سال در ۲۱ سپتامبر، جهان روز جهانی صلح را گرامی میدارد؛ روزی که فرصتی است برای یادآوری اهمیت صلح در زندگی فردی، اجتماعی و جهانی. این روز نه تنها به معنای نبود جنگ، بلکه فرصتی برای ترویج عدالت، احترام به حقوق بشر، گفتوگو و همبستگی میان ملتها و افراد است.
روز جهانی صلح یادآور این است که صلح پایدار بدون مشارکت فعال مردم، رعایت حقوق شهروندی، تقویت جامعه مدنی و تلاش برای کاهش تبعیضهای اجتماعی و اقتصادی ممکن نیست. در این روز، بسیاری از نهادهای بینالمللی، سازمانهای مدنی و فعالان اجتماعی برنامهها و رویدادهایی برگزار میکنند تا فرهنگ صلح، مدارا و همکاری را در سطح محلی و جهانی ارتقا دهند.
در شرایط کنونی جهان، که شاهد بحرانهای منطقهای، جنگها و افزایش نابرابریها هستیم، روز جهانی صلح فرصتی برای تأمل در راهکارهای عملی برای کاهش خشونت و تقویت انسجام اجتماعی و همبستگی ملی فراهم میکند و یادآور میشود که صلح تنها یک آرزو نیست، بلکه مسئولیتی جمعی و همیشگی است.
به همین مناسبت کنفرانس بینالمللی عصر صلح به مناسبت روز جهانی صلح، ۳۰ شهریور ۱۴۰۴ برگزار شد. این نشست که توسط گروه جامعهشناسی حقوق انجمن جامعهشناسی ایران و با مدیریت علمی عباس نعیمی جورشری برگزار شد، در چهار پنل و با حضور سخنرانان داخلی و بینالمللی برگزار گردید.
موضوع پنل اول، فلسفه و ساختارهای اجتماعی بود، در این پنل محمدرضا نیکفر فیلسوف ساکن آلمان به بحث فلسفه انتقادی و نسبت آزادی و صلح پرداخت. همچنین عباس نعیمی جورشری، جامعهشناس ساکن ایران، بحث خشونت ساختاری و صلح پایدار را مطرح کرد.
موضوع پنل دوم فرهنگ کنشگری مدنی بود. مسعود فراستخواه، جامعه شناس ساکن ایران، به بحث فرهنگ مدنی و آموزش صلح اجتماعی پرداخت. همچنین مینو مرتاضی لنگرودی، عضو خانه مادران صلح، ساکن ایران، به بحث کنشگری مدنی و صلح پایدار در ایران پرداخت. سخنران بعدی این پنل، پروین شهبازی، روانشناس اجتماعی ساکن هلند بود که موضوع جنبش های مردم پایه صلح؛ زندگی برای همه، را مطرح کرد.
موضوع پنل سوم آموزش وخانواده بود. سعید پیوندی جامعه شناس ساکن فرانسه؛ سعید معیدفر، جامعه شناس ساکن ایران؛ و نیره توحیدی جامعه شناس ساکن آمریکا به ترتیب به بحث های آموزش و فرهنگ مدنی؛ پایه های صلح پایدار، سرمایه اجتماعی؛ خانواده و صلح پایدار، و برابری جنسیتی و امکان های صلح در خاورمیانه پرداختند.
پنل چهارم این نشست با عنوان چشم انداز جهانی، و با سخنرانی لطف الله میثمی، فعال مدنی ساکن ایران که در زمینه تجربه جنبش های ایران و امکان صلح جهانی صحبت کرد، همچنین سخنرانی علیرضا بتهویی، جامعه شناس ساکن سوئد، با موضوع نابرابری اجتماعی و چالش های صلح پایدار، و نیز سخنرانی عمادالدین باقی، پژوهشگر حقوق بشر در ایران، با بحث حقوق بشر و آشتی ملی، انجام شد.
در ادامه به مروری بر نکات محوری سخنرانان پرداخته می شود:
محمدرضا نیکفر: گذر از تعریف منفی صلح به مفهوم مثبت و دگرگونساز
محمدرضا نیکفر در سخنانی با عنوان «ادراکی انتقادی و تحولگرا از مفهوم صلح» اظهار داشت: «نام خاورمیانه، درگیریهای مسلحانهی محدود یا گسترده را تداعی میکند. به ندرت سالی میگذرد که در این منطقه تفنگها خاموش باشند. پیشتر میشد در اینجا نیز تعریفی منفی از صلح به صورت نبود جنگ به دست داد و مسئلهی جنگ را در قالب درگیری دو کشور، درگیری در درون یک کشور یا دخالت خارجی و مقابله با آن تقریر کرد. اکنون موضوع صلح، به موضوع دموکراسی، امنیت عمومی، رشد، و حل جمعی مشکلات زیستمحیطی گره خورده است.
وی تأکید کرد: باید از تعریف منفی صلح گذر کرد و به تعریفی مثبت از آن رسید. اگر مفهوم مثبت و دگرگونساز آن پا نگیرد، وضع به همین سان که دیدهایم، ادامه خواهد یافت.
نیکفر با طرح پرسشی انتقادی ادامه داد: «نسلها پس از یکدیگر میآیند با آرزوی صلح و امنیت، اما پرسیدنی است که چرا هنوز یک جنبش صلح گسترده و پیگیر در خاورمیانه پا نگرفته است؟ یکی از عوامل اصلی این مسئله، گسترش این پندار در فضای عمومی، که عمدتاً زیر کنترل دولتهاست، میباشد. در این فضا چنین القا میشود که مسئلهی جنگ را تنها با قدرت میتوان حل کرد، آن هم با قدرت جنگآور. از این پندار، جز مسابقهی تسلیحاتی، جز تدارک دیدن برای جنگ، و جز رفتن از یک جنگ به سوی جنگی دیگر حاصل نشده است.
عباس نعیمی جورشری: چارچوبی ترکیبی برای تبیین خشونت و صلح در ایران
عباس نعیمی جورشری در سخنانش گفت: این گفتار بر پروراندن یک ایده ترکیبی استوار است که به موجب آن ابعاد نظری و عملی خشونت در جوامع معاصر و به طور خاص ایران قابل تبیین و تحلیل خواهد بود. این ایده ترکیبی بر آرای یوهان گالتونگ، میشل فوکو و جورجو آگامبن استوار شده است.
وی توضیح داد: گالتونگ با مفهوم خشونت ساختاری نشان میدهد که نابرابریهای نهادی، تبعیضهای حقوقی و محرومیتهای اجتماعی نوعی خشونت پنهان اما پایدار ایجاد میکنند که مانع صلح مثبت میشود. فوکو این تحلیل را با تأکید بر قدرت نهادینه و نرمالسازی هنجارها تکمیل میکند و نشان میدهد چگونه روابط قدرت این خشونت را بازتولید مینمایند. آگامبن نیز با مفاهیم “حیات برهنه” و “حالت استثنا” آشکار میسازد که چگونه برخی گروهها عملاً از حقوق اجتماعی محروم میشوند.
نعیمی جورشری با اشاره به این چارچوب تلفیقی افزود: «این نگاه نشان میدهد صلح پایدار تنها با کاهش خشونت مستقیم ممکن نیست، بلکه مستلزم اصلاح نهادها و قوانین، بازاندیشی در هنجارها، تقویت جامعه مدنی، آموزش و بازگرداندن حقوق محرومان است. چنین رویکردی میتواند الگویی نظری و عملی برای تحلیل و بهبود وضعیت ایران فراهم کند.
وی در پایان به محورهای اصلی بحث خود اشاره کرد:
خشونت ساختاری
گالتونگ؛ صلح مثبت و منفی
فوکو؛ قدرت نهادینه و نرمالسازی هنجارها
آگامبن؛ حیات برهنه و حالت استثنا
مقصود فراستخواه: صلح در ایران؛ تلاقی تمدن و فرهنگ مدنی
مقصود فراستخواه در سخنانش گفت: گفتمان مسلط در ایران طی چند دهه گذشته، گفتمان منازعه بوده است؛ ستیزهجویی هم با جهان و هم با گروههای اجتماعی پیشرو و تحولخواه در کشور. فارغ از این، نوعی فرهنگ صلحاندیش در حال رشد است. در زیستجهان ایرانی شاهد شکلی از مقاومت اخلاقی و معرفتی برای صلح هستیم که حاصل رشد مغز اجتماعی ایران معاصر است.
وی افزود در ایران همچنان خواست صلح، صدایی اصیل و ریشهدار است؛ صدایی در برابر صدای جنگ و ستیز و نفرت و صدای طرد و دیگریسازی. سرچشمههای این صدا کجاست؟ دستکم دو چیز: امر تمدنی و امر مدنی.
فراستخواه توضیح داد: نخست، فکر صلح و “جهانداری” ریشه در خاطرات تمدنی و تاریخی ایران دارد که میل به داد و ستد و گفتوگو با دیگر تمدنها و زیست مسالمتآمیز با جهان را منعکس میکند. ایرانیان بارها در وضعیتهای “ناصلح” قرار گرفتند، ولی همچنان میل به صلح داشتند. جامعهشناسی تاریخی ایران، از سلوکیان تا عرب و مغول و سپس دورههای متأخر استعماری و پسااستعماری، همه شواهدی بر میل به صلح در این سرزمین ارائه میدهد.
وی دومین خاستگاه صلح اجتماعی در ایران را فرهنگ نوظهور مدنی دانست و گفت: تغییر صفات جمعیتی، ظهور گروههای جدید اجتماعی از جمله زنان، جوانان و طبقات متوسط شهری، تحولات پارادایمی و نسلی، و پویایی جریان اطلاعات و شبکههای اجتماعی، همه مولد نوعی شخصیت تازه اجتماعی در دختران و پسران، پدران و مادران است و حیات مدنی نوپدید ایرانی را معطوف به زیست صلحآمیز اجتماعی میکند.
فراستخواه در ادامه افزود: در این مطالعه، انواع پدیدارهای آمادگی برای صلح اجتماعی تحلیل میشوند؛ از سبک زندگی، آموزش زبان، زایش قلمروهای مدنی و صنفی، جنبش ترجمه، مهاجرت، جوشیدن با اجتماع جهانی، جنبشهای نوظهور زیر پوست شهر تا سطح خیابان و راه رفتن مردم در شهر، فهم کثرت، التفات به دیگری و مثالهای متعدد دیگر. امر مدنی در ایران از عقلانیت به فهمانیت و از فهمانیت به شفقت در حال چرخش است. یک نوع بیداری مدنی وجود دارد که میداند: صلح مهمتر از حقیقت است.
مینو مرتاضی: صلح، حق انسانی و نقش جامعه مدنی
مینو مرتاضی لنگرودی در سخنانش گفت: صلح دیگر نه صرفاً یک آرزو، بلکه بهعنوان یک “حق” معرفی میشود؛ حقی که باید هم در مرزهای ملی و هم در سطح جهانی به رسمیت شناخته شود. صلح زمانی برقرار است که کرامت و عاملیت انسانها حفظ شود و قوانین ملی و بینالمللی از آن پشتیبانی کنند.
وی با اشاره به تجربه تاریخی ایران افزود: در صد سال اخیر، ایرانیان همواره درگیر جنگهایی تحمیلی بودهاند؛ جنگهایی که آغازگرشان نبودهاند اما آثار سنگین آنها نسل به نسل منتقل شده است. خانوادههای ایرانی، از مادربزرگها تا نوهها، تجربه زیستن در دل جنگ را با خود حمل میکنند. برای بسیاری از مردم، جنگ هرگز تمام نمیشود؛ چرا که داغ از دست دادن عزیزان یا آسیبهای جسمی و روحی تا پایان زندگی با آنان همراه است.
مرتاضی ادامه داد: امید در چنین شرایطی مهمترین ابزار بقاست. امید نه یک احساس زودگذر، بلکه فلسفهای برای ادامه زندگی است. این امید است که به مردم امکان میدهد شرایط سخت را بپذیرند اما در برابر آن تسلیم نشوند و راهی برای عبور پیدا کنند. تجربه جنگهای اخیر نشان داده است که مردم، هرچند عاملی در آغاز جنگ ندارند، در جریان بحران عاملیت تازهای پیدا میکنند؛ با همبستگی و خلاقیتهای جمعی راههای تابآوری میآفرینند.
وی با اشاره به جنگ دوازدهروزه اخیر گفت: در حالی که جامعه با شکافهای سیاسی و اجتماعی روبهرو بود، مردم در لحظه خطر این اختلافها را کنار گذاشتند و با درک این واقعیت که همگی بر قایق واحدی به نام ایران سوارند، برای دفاع از سرزمین متحد شدند. این همبستگی عاطفی، علاوه بر افزایش تابآوری، امیدی تازه به جامعه بخشید.
مرتاضی نقش جامعه مدنی را پررنگ دانست و افزود: فعالان مدنی توانستند با راهاندازی کمپین “زندگی برای همه، جنگ برای هیچکس” فضای عمومی را از افتادن به دام جنگطلبی دور کنند و پس از پایان جنگ تلاش کنند همبستگی عاطفی دوران بحران را به همبستگی پایدار و نهادی تبدیل کنند. با این حال، دشواریهای این مسیر همچنان وجود دارد؛ از جمله بیاعتمادی میان مردم و ساختارهای سیاسی، سختی جمع کردن مردم در تشکلهای داوطلبانه و غلبه ادبیات هیجانی و رادیکال بر فضای اجتماعی.
او تأکید کرد: صلح را نباید به یک تاکتیک مقطعی فروکاست. صلح یعنی کنار گذاشتن دشمنسازیها و هویتهای مبتنی بر غیریت. کنشگران مدنی باید تلاش کنند این نوع نگاه را در زندگی روزمره مردم بگنجانند. روایتهای مردمی از تجربه جنگ، خشونت، فقر یا مشکلات اجتماعی میتواند کمک کند تا ابعاد تازهای از صلح کشف و مستندسازی شود.
مرتاضی در پایان گفت: حتی اگر تعداد کنشگران صلحخواه اندک باشد، همین افراد میتوانند نقطه اتصال امروز بحرانی به فردایی سرشار از امید و امنیت شوند. جامعه مدنی ایران این توانایی را دارد که بستری برای پرورش بذر صلح، امید و زندگی شایستهتر باشد.
پروین شهبازی: تجربه جنبشهای صلح و چالش دو بینش امنیتی
پروین شهبازی در سخنانش به تجربه شکلگیری و گسترش جنبشهای صلح پس از جنگ جهانی دوم در هلند پرداخت و با اشاره به انواع صلح و گروههایی که در تلاش برای ایجاد آن هستند ـ از جمله نظامیان، دیپلماتها و کنشگران اجتماعی ـ به تفاوت برقراری صلح و امنیت دولتمحور و جامعهمحور اشاره کرد.
وی توضیح داد که این دو رویکرد بازگوکنندهی چالش میان دو بینش هستند: برقراری امنیت با نگرش دولتی که بر تسلط میلیتاریستی استوار است، و نگرش پاسیفیستیِ جنبشهای جامعهمحور که خواستار لغو نهادهای نظامی و استفادهنکردن از خشونت فیزیکی برای دستیابی به اهداف سیاسی، اقتصادی یا اجتماعیاند.
شهبازی در ادامه به چگونگی کاهش و فروپاشی جنبشهای اجتماعی در عصر جدید پرداخت و در پایان تأکید کرد: با توجه به اوجگیری گفتمان جنگطلبانه و وجود جنگهای جاری، شاهد پیدایش جنبشهای صلح نو هستیم.
سعید پیوندی: آموزش، رکن اساسی در پرورش فرهنگ صلح
سعید پیوندی در بیاناتش با رویکرد جامعهشناختی تأکید کرد: هیچ فردی فرهنگ صلح را از کسی و جایی به ارث نمیبرد و آموزش مداوم نسلهای گوناگون در یک جامعه نقش اصلی را در شکل دادن و ارتقای این فرهنگ ایفا میکند.
وی با طرح پرسشی اساسی افزود: برای بحث دربارهی چارچوبها و محتوای آموزش صلح ابتدا باید به این پرسش پرداخت که به چه چیزی صلح گفته میشود؟ درک امروزی از این مفهوم، صلح را صرفاً به شرایطی که در آن جنگ و درگیریهای خشونتآمیز وجود ندارد فرو نمیکاهد. فرهنگ صلح مجموعهای از ارزشها، نگرشها، سنتها، رفتارها و شیوههای زندگی است که بر احترام به زندگی، پایاندادن به خشونت، و ترویج گفتوگو و تفاهم در میان افراد، گروهها و ملتها استوار است.
پیوندی هشدار داد: وجود سرکوب، تبعیضها و نابرابریهای جنسیتی، قومی، دینی و خشونت نمادین و نهادی علیه گروههای اقلیت، تهدید دائمی برای صلح اجتماعی به شمار میروند.
او در ادامه با اشاره به تجارب جهانی آموزش صلح گفت: این آموزش به سه سویه توجه دارد: نخست بُعد شناختشناسانه شامل دانش تاریخی و حقوقی، دوم مهارتهای عملی همچون تفکر انتقادی، همفهمی بینفرهنگی، گفتوگو و مقابله با کلیشهها و تعصب، و سوم ارزشها و نگرشها از جمله کرامت انسانی، رواداری، پذیرش تفاوتها، مسئولیتپذیری اجتماعی، چندصدایی و دموکراسی.
وی تأکید کرد: آموزش رسمی، از کودکستان تا دانشگاه، اصلیترین فضای تربیت نسل جوان و آشناکردن آن با مبانی فرهنگ صلح به شمار میرود. اما آموزش صلح باید فراتر از جوانان، همه نسلها در جامعه را دربر گیرد. رسانهها، سازمانهای فرهنگی و مدنی، دانشگاهیان، روشنفکران، هنرمندان، کنشگران و نخبگان سیاسی و اجتماعی میتوانند به بازیگران اصلی ترویج و ارتقای فرهنگ صلح تبدیل شوند.
پیوندی در پایان خاطرنشان کرد: در ایران فرهنگ صلح هنوز به یک دغدغه ملی تبدیل نشده و این شاید مهمترین پیامی است که نسل ما از فراز همه تجربههای گذشته باید به جامعه و نسل جدید منتقل کند.
سعید معیدفر: سرمایه اجتماعی راهی به سوی صلح پایدار
سعید معیدفر در سخنانی با اشاره به دیدگاههای فیزیک و نظم حاکم بر جهان گفت: بر اساس اندیشههای فیزیک و رویکردی که فیزیک دارد، جهان تماما دارای قوانین و نظمی است که همه امور را در بر گرفته است. اما جهان انسانها همیشه شاهد جنگها و خشونتهای فراوان بوده است؛ جنگ میان اقوام، قبایل و امپراطوریها در خارج از مرزها و خشونت میان افراد، گروهها و دستهجات در داخل مرزها. عصبیت مبتنی بر جبر اجتماعی موجد جنگ در داخل مرزهاست و ارادهگرایی بیحد و حصر نیز موجد هرجومرج و شدت یافتن خشونت در داخل مرزها. به نظر میرسد در جهانی وارد شدهایم که با تقویت سرمایه اجتماعی، تعادلی میان جبرگرایی و ارادهگرایی برقرار میشود و میتوان از اجتنابناپذیر بودن جنگ و خشونت احتراز کرد و به صلحی پایدار رسید.
او با اشاره به تحولات قرن بیستم افزود: به تدریج در این دوره و پس از جنگ جهانی دوم ایدههایی مطرح شد مبنی بر اینکه باید تلفیقی میان جبرگرایی پیشین و ارادهگرایی جدید به وجود بیاید. اولین نشانههای آن را در خود پارسونز داریم.
او مطرح میکند که یک نظام اجتماعی باید به سه امر توجه داشته باشد: عقلانیت، ارادهگرایی و ایستارهای ارزشی. پارسونز هشدار میدهد که نباید با ارادهگرایی به سوی فردگرایی کشیده شویم. اگر کل حیات اجتماعی بر اساس ارزشهای فردی و فردگرایی شکل بگیرد و اشخاص مستقل از ارزشها و تصمیمات دیگران تصمیم بگیرند، نتیجه چیزی جز هرجومرج کامل نخواهد بود و این امر با صلح در تضاد است.
معیدفر ادامه داد: در بحث عقلانیت نیز بر خلاف تصور رایج که آن را انتخاب از میان همه گزینهها میدانیم، پارسونز توضیح میدهد چنین عقلانیتی محال است، زیرا نیازمند علم کامل است؛ در حالی که این علم کامل در دسترس نیست. افزون بر آن، پیشنیاز چنین عقلانیتی رها شدن فرد از جامعه است، که امری ناممکن به نظر میرسد.
وی سپس به نقش سرمایه اجتماعی اشاره کرد و گفت: یک فرد بر اساس سرمایه اجتماعی که دارد، در کنار سرمایه مادی و انسانی میتواند در جهت پیشرفت خود و جامعه گام بردارد. بر اساس یافتههای کلمن، سرمایه اجتماعی یک شیء واحد نیست بلکه مجموعهای از عوامل است که دو ویژگی مشترک دارند: همه آنها جنبهای از یک ساخت اجتماعیاند و کنشهای معین افرادی که در درون ساختار هستند را تسهیل میکنند. این عوامل جبر نیستند بلکه امکانات انتخابیاند که اگر وجود نداشته باشند، فرد با اتکا به سرمایه مادی و انسانی نمیتواند به پیشرفت خود و جامعه کمک کند.
او افزود: بر همین اساس، فرد میتواند با تکیه بر اجزای سرمایه اجتماعی همچون اعتماد و مشارکت، فرصتهای خود و جامعه را ارتقا دهد. اگر در یک جامعه میزان اعتماد اجتماعی بالا باشد و یا زمینه مشارکت مدنی فراهم شود، این خود یک سرمایه بزرگ است که هم به پیشرفت فردی کمک میکند و هم فضای مساعدی برای پیشرفت جامعه ایجاد خواهد کرد. به نظر میرسد با چنین تعبیری از سرمایه اجتماعی، پارادوکس میان جبر اجتماعی و ارادهگرایی کاهش مییابد و بنابراین سرمایه اجتماعی میتواند به عنوان رویکردی نوین مطرح شود که بشریت امروز با تکیه بر آن به صلح پایدار دست یابد.
نیره توحیدی: صلح واقعی: فراتر از نبود جنگ
نیره توحیدی در سخنانی گفت: به گفته پژوهشگران حوزه بینالملل، جنگ عبارت است از خشونت سازمانیافته میان گروههایی از مردم. در اینجا کلمه «مردم» ابعاد جنسیتی جنگ و اثرات متفاوت و نقشهای متفاوت در جنگها توسط مردان و زنان را نامرئی میسازد؛ از طرف دیگر، ما را متوجه این واقعیت میکند که جنگ یا صلح صرفاً در روابط بینالملل مطرح نیست، بلکه جنگهای درون یک ملت و جنگهای داخلی نیز وجود دارند. وقتی صلح داخلی وجود نداشته باشد، میتوان شاهد جنگ سرد یا حتی جنگ گرم و خونین میان یک ملت و دولت بود.
توحیدی افزود: صرف نبود جنگ به معنای وجود صلح نیست و هر نوع صلحی هم نشانه آرامش، رضایت و امنیت برای اکثریت مردم نیست. تنها صلح واقعی است که همراه با آزادی، عدالت، رضایت عمومی و حس امنیت باشد. در بسیاری از صلحها، چه در مناقشات بینالمللی و چه داخلی، اختلافات حل نشده باقی میمانند و فقط مدیریت میشوند؛ یعنی در همه مناسبات به ظاهر رها از جنگ، به حل مناقشه نمیرسیم بلکه حداکثر مدیریت مناقشه حاکم است.
وی با ارائه مثالهایی از خاورمیانه پرسید:
آیا درست است که مردان آغازگر جنگها و گرداننده آنها بودهاند و زنان صلحطلب و معترضان اصلی جنگ بودهاند؟
آیا جنگها و مناقشات خشن و خونین بشری ربطی به جنسیت و نابرابریهای جنسی و جنیستی دارند؟
آیا نقشها و اثرات مستقیم و غیرمستقیم جنگ برای زنان و مردان متفاوت است؟
به طور کلی، ابعاد جنسیتی جنگ و صلح کدامند؟
و آیا نبود جنگ به معنای وجود صلح است؟
توحیدی در ادامه به نظریه ریان آیسلر، نویسنده و کنشگر ضد جنگ، اشاره کرد و گفت: «در کتاب معروف خود به نام «جام و تیغه» چهار سنگبنا برای صلح معرفی شده است:
۱-دوران کودکی: دورهای حیاتی که انسان اولین تجربیات خود را کسب میکند و نگرش آینده او شکل میگیرد.
۲-روابط و مناسبات جنسی وجنسیتی: مناسبات کودکان،نوجوانان و بزرگسالان در خانواده و جامعه باید صلحطلبانه باشد.
۳-روابط اقتصادی و ساختارهای قدرت مالی توزیع منابع و ثروت عادلانه و منصفانه ازعوامل مهم درساخت صلح است.
۴-روایتها،گفتمانها و زبان داستانها، اسطورهها وسیستم ارزشی ملتها تعیین میکنند که فرهنگ مشارکت ومراقبت تقویت شودیا فرهنگ رقابت و سلطهجویی.
او در پایان خاطرنشان کرد: در خاورمیانه هنوز با فرهنگ صلح فاصله زیادی داریم و غالباً فرهنگ جنگ، شهادت وسلطه همراه با رشد نظریههای واپسگرا و خشونتطلب در کشورهایی مثل ایران، افغانستان و پاکستان گسترش یافته است.
لطفالله میثمی: مبنای صلح، برابری و دیگرپذیری است
لطفالله میثمی در سخنانی تأکید کرد: مبنای صلح، برابری و دیگرپذیری است. تا برابری وجود نداشته باشد، صلح محقق نخواهد شد. در این راستا به بررسی چند نمونه تاریخی پرداخته است.
وی با اشاره به جنبش ملی شدن نفت ایران گفت: جنبشی اثرگذار در ایران، خاورمیانه و حتی جهان بود. مصدق روزی که نفت را ملی کرد در صحبتهایش اعلام کرد که نفت را بهنام صلح جهانی ملی میکند. چرا نفت ملی مبنایی برای صلح است؟ زیرا نفت وقتی در دست جریانهای غیردموکرات و غیرملی است، نیاز به حفاظت دارد. محاسباتی انجام شده و نشان میدهد که هزینه حفاظت از نفت، بیش از هزینه استخراج نفت است. حفاظت از نفت نیاز به اسلحه دارد و انباشت اسلحه، سرکوب را درپی خواهد داشت. سرکوب و اسلحه تنها ناامنی چاههای نفت را نشانه نخواهد رفت بلکه همانطور که در رژیم شاه دیدیم، سینه همه فعالان سیاسی و اجتماعی را نشانه خواهد رفت. مصدق سعی کرد این مثلث را بشکند و جنبشهایی که در پی کودتا علیه مصدق ایجاد شد، همه برای شکستن این فضا بود.
میثمی در ادامه سخنان خود به تجربه تاریخی دیگری اشاره کرد و گفت: پیامبر اکرم در دورانی که ابرقدرتهای ایران و روم، سرگرم آتشافروزی و جنگ و توسعهطلبی بودند، با شعار سلام و صلح دعوت خود را آغاز کرد. مبنای صلحخواهی پیامبر، برابری تمام انسانها در برابر خدا بود که نتایج شگرفی دربر داشت.
او افزود: بنای صلح جهانی و ایرانی میتواند به رسمیتشناسی و مشارکتخواهی از همه افراد و کشورها باشد. در ایران همه مشارکت کنند تا صلح ایجاد شود و در جهان، با حذف تبعیضهای فراوان فعلی، همه کشورها به بازی گرفته شوند تا صلح ایجاد شود.
علیرضا بتهویی: بحران هژمونیک و تهدید پوپولیسم در ایران
علیرضا بتهویی در سخنانی گفت: پوپولیسم در شرایطی ظهور میکند که نظام سیاسی موجود نتواند مطالبات متنوع مردم را جذب کند و مشروعیت خود را از دست بدهد. در چنین “بحران هژمونیک”، جامعه به دو قطب تقسیم میشود: “ما مردم” در برابر “آنها حاکمان”. نمونههای روشن آن در اروپا و آمریکا پس از دهه ۱۹۹۰ دیده شد؛ جایی که سیاستهای نئولیبرالی نابرابری و نارضایتی گسترده ایجاد کرد و پوپولیستهای راست افراطی با راهحلهای سادهانگارانهای چون اخراج مهاجران و نادیده گرفتن بحران محیط زیست توانستند قدرت سیاسی بگیرند. ویژگی مشترک این جریانها ادعای نمایندگی همه مردم، نفی پلورالیسم، دشمنسازی دائمی و تکیه بر رهبر کاریزماتیک است که در نهایت به اقتدارگرایی و استبداد منتهی میشود.
وی با اشاره به ایران افزود: انقلاب ۱۳۵۷ نیز پیامد یک بحران هژمونیک بود که رهبری آن به دست آیتالله خمینی افتاد. در سال ۱۳۸۴، محمود احمدینژاد با شعار عدالت و بازگشت به آرمانهای انقلاب موجی تازه از پوپولیسم مذهبی را رقم زد اما در عمل با فساد گسترده همراه شد و سرانجام افول کرد. از این رو، امکان بازگشت پوپولیسم مذهبی در ایران امروز بعید است.
بتهویی ادامه داد: با این حال، کشور دوباره درگیر بحران هژمونیک است. ناکامی سیاستهای داخلی و خارجی، فساد و استبداد، خطر جنگ و تحریمهای شدیدتر را پررنگ کرده است. در چنین شرایطی، امکان ظهور پوپولیسم ناسیونالیست-سلطنتطلب مطرح میشود، هرچند فقدان تشکیلات و رهبری کاریزماتیک در داخل مانع اصلی آن است.
وی راه برونرفت از این وضعیت را تغییر پارادایم حکمرانی دانست و گفت: مذاکره و دیپلماسی فعال، کاهش نقش نظامیان در اقتصاد، شایستهسالاری، تقویت انسجام ملی، آزادی زندانیان سیاسی و گشودن فضای رسانهای مسیر دستیابی به صلح و ثبات پایدار است؛ در غیر این صورت، تداوم سیاستهای موجود کشور را به سمت فلج عمومی و انفجارهای اجتماعی سوق خواهد داد.
عمادالدین باقی: آشتی ملی و حقوق بشر؛ محور صلح پایدار
عمادالدین باقی در سخنرانی خود در کنفرانس بینالمللی مجازی عصر صلح گفت: صلح را میتوان در سه سطح «صلح با خود»، «صلح با دیگری» و «صلح با جهان» تعریف کرد و آشتی ملی در سطح دوم، یعنی صلح با دیگری، معنا پیدا میکند. به باور او، بدون صلح با خود نمیتوان به صلح با دیگری و بدون صلح با پیرامون به صلح با جهان رسید و حقوق بشر بهعنوان زیرساخت کلیدی این مسیر عمل میکند.
باقی تأکید کرد: صلح منفی تنها به نبود جنگ محدود است، در حالی که صلح مثبت دارای زمینهها و زیرساختهای پایدار است و آموزش و تثبیت حقوق بشر یکی از مهمترین عوامل تثبیت صلح است.
وی با اشاره به نهادسازیهای بینالمللی افزود: با وجود سازمان ملل و تلاشهای فراوان در حوزه حقوق بشر، جنگهای متعددی رخ داده است. اما همین نهادها از شدت و گستره جنگها کاستهاند و اگر تلاشهای صلح و حقوق بشر نبود، جهان امروز بسیار خطرناکتر بود.
باقی به جنگ دوازده روزه اخیر علیه ایران اشاره کرد و گفت: ریشه گسستهای موجود میان مردم و حاکمیت، نقض حقوق بشر و حقوق شهروندی است. مردم ایران با هوشیاری در برابر متجاوزان ایستادند، اما این تجربه نشان داد که برای مقابله با تهدیدها بیش از پیش به همبستگی ملی نیاز داریم و این همبستگی تنها با آشتی ملی امکانپذیر است.
وی در پایان تأکید کرد: آشتی ملی به معنای ترمیم شکاف میان حاکمیت و مردم است و تحقق آن تنها با رعایت حقوق بشر و اصول قانون اساسی میسر است. حقوق بشر میتواند مهمترین زمینه برای تقویت انسجام ملی و حفظ ایران باشد و مسئولان باید این واقعیت را در تصمیمگیریهای خود مدنظر قرار دهند.
کنفرانس عصر صلح با تأکید بر اهمیت حقوق بشر، آموزش صلح، همبستگی ملی و اصلاح ساختارهای اجتماعی و نهادینهسازی صلح پایدار به کار خود پایان داد.
گزارش: وحیده موسوی




