«دیگری بزرگ» جهانی از ایران چه میخواهد؟ | محمدرضا تاجیک

محمدرضا تاجیک، نظریهپرداز و استاد دانشگاه در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
یک
بهراستی، «دیگری بزرگ» جهانی، از ایرانِ امروزچه میخواهد؟ در نگاه هگل و آدورنو، نظم اخلاقی یا زندگی اجتماعی، دربردارندۀ کنشهای داوطلبانه، برانگیخته، و انگیزهمند انسانها در کالبد راه و رسم، آیینها، سنتها، نهادهای اجتماع، و نیز، نقشها و قانونهای پنهان و آشکاریست که همه در کنار هم زیستن شهروندان را شدنی میکنند.
زندگی اجتماعی، روح جمعی «راستین» عینیشده است و نشانگر حس بنیادین وابستگی و همبستگیای است که در آن فضیلتهای مدنی و راه و رسم اخلاق معنای خود را برای شهروندان نگه میدارند، و گروه آدمیان – یعنی جامعه – قانون، دولت و سامان خود را مییابد.
از اینرو، در این یگانگی است که آدمیانی که باید سازگار با قانون اخلاقی رفتار کنند – قانونی که از آگاهی عقلانی شهروندان مایه میگیرد و همان عقلانیت را در کار میکند – به هستیهای روحمند تبدیل میشوند؛ یعنی به شهروندانی دارای هویت جمعی، حقها و تکلیفها، و جهتگیری اخلاقی.
دو
اما آیا این گفتۀ هگل و آدورنو در عرصۀ زندگی سیاسی فراملی – فضایی که توسط نظم نمادین دیگریهای بزرگ جهانی سامان یافته – نیز، صادق است؟ آیا نظم سیاسی جهانی نیز، دربردارندۀ کنشهای داوطلبانه، برانگیخته، و انگیزهمند جوامع در کالبد نهادها و قانونهای پنهان و آشکاریست که همه در کنار هم و برابر زیستن واحدهای ملی بزرگ و کوچک را شدنی میکنند؟
از لکان آموختهایم مفهوم «دیگری بزرگ (Big Other) به ساختار نمادین جامعه و فرهنگ اشاره دارد که شامل قوانین، زبان و باورهایی است که «میخواهند» و انتظارات ما را شکل میدهند، نه اینکه مستقیماً از ما چیزی بخواهند.
در واقع، خواستهها و آرزوهای ما در ارتباط با این «دیگری بزرگ» شکل میگیرند و ما برای یافتن جایگاه خود در این چارچوب اجتماعی، خواستههایمان را با انتظارات آن تطبیق میدهیم. در این نوشتار اما، این مفهوم در معنای موسعتری منظور میشود تا هرگونه اراده و میل معطوف به قدرتی که آدمی را سوژۀ منقاد میخواهد، دربرگیرد. از این منظر، ارادۀ سیاسی نیز، نوعی دیگری بزرگ است که مایل است دیگران میل و خواستهشان را از طریق بازتاب میل و خواستۀ او فهم و تجربه کنند، و بهجای نگاهکردن به آینه (خود واقعی)، به چشمهای «او» خیره شوند تا استیضاح یا قضاوت نگردند، و هنگامی که نتوانند انتظارات «دیگری بزرگ» را برآورده کنند، دچار اضطراب و نارضایتی شوند.
تفاوت دیگر «دیگری بزرگ» نوشتار ما در آن است که برخلاف دیگری بزرگ لکانی، از آدمیان مستقیماً چیزی طلب میکند، و محدود به مجموعهای از خواستهها و انتظارات اجتماعی و فرهنگی نیست که در ناخودآگاه وجود دارد و نحوۀ درک و شکلگیری خواستهها و هویتها را تحت تأثیر قرار میدهد.
سه
اکنون، در پرتو این تمهید کوتاه نظری میخواهم به طرح این پرسش خطر کنم که چگونه تصمیمها و تدبیرهای سیاسی در ایران امروز، به جبرگونهها یا گزارههای امری (دستوری) نهفته در نظم نمادین دیگری بزرگ جهانی مربوط میشوند؟ به بیان دیگر، چگونه فانتزیها و اضطرابها در ایران امروز، تابعی از مواجهۀ ایران با پرسش «دیگری بزرگ از ما چه میخواهد؟» شدهاند؟
همینجا بگویم، در حالیکه فانتزی نوعی همانندسازی تصویری گذرا را عرضه و میسر میدارد، اضطراب، برعکس، این همانندسازی کاذب را نابود میکند. ارتباط درونی فانتزی و اضطراب هنگامی آشکار میشود که ما پدیدههایی چون ایران انقلابیِ مستقل و قدرتمند و ترس از جنگ و بر هم خوردن نظم مستقر را مورد بررسی قرار دهیم.
ایران مقتدر و مستقل، بر بنیاد فانتزیها نسبت به دیگری قرار دارد، اگر دیگری انتظارات را برآورده نسازد چنین فانتزهایی فرومیپاشد و بدل به ترس از جنگ و براندازی میشود. به بیان دیگر، ایران در رابطه با دیگری بزرگ (امریکا و نظم نمادین او) اضطراب را تجربه میکند و مواضع مختلفی را اتخاذ میکند.
چهار
بیتردید، رابطۀ بین فانتزی و اضطراب زمانی که در گسترۀ خردههویتهای قومی، فرهنگ، زبانی، جنسی و سیاسی ایرانیان جاری میشود، پیچیدهتر است. هنگامیکه که ایرانیان خود را با یک تصویر یا تصویرپردازی از دیگری بزرگ همانند میکنند، از یکسو، با دوگانۀ تصویرپردازی حکومت و مردم مواجه میشویم، و از سوی دیگر، با دوگانۀ اراده، میل و تمنای «دیگری کوچک» (در اینجا، دولت به معنای عام آن) و «دیگری بزرگ» (در اینجا آمریکا بهطور اخص، و غرب و جهان بهطور اعم)، و از جانب سوم، با چندگانۀ تصویرپردازیهای متکثر و متفاوت (از نفرت تا عشق) مردمان. در مواجهه با این پایشهای دوگانه و چندگانه، از یکسو، و مسئلهی مشروعیت و مقبولیت و کارآمدی از سوی دیگر، یران امروز در هنگامۀ تجربۀ فانتزیها و اضطرابهای گوناگون است که غلبۀ هر یک بر دیگری، ایران فردای متفاوتی را تصویرسازی خواهد کرد.
پنج
با بیانی انضمامیتر، چنانچه در جغرافیای این فانتزیها و اضطرابها غلبه با آنانی (مردمان و حاکمان) باشد که کماکان اصالتی انقلابی-ایدئولوژیک، یا یک x مبهم را، حفظ کرده، و از اینرو، از دیگری بزرگ دور میگزینند و همواره در اندیشۀ (و فانتزی) بهچالشکشیدن نظم نمادین جهانی آن هستند، یک ایران را تجربه خواهیم کرد، و در مسیر آینده، با آن مردمانی همره و همسو شویم که در ره بازگشت به x مبهمی دیگر – تمنای نزدیکی به غرب – هستند، ایرانی دیگر.
چنانچه با مردمانی از گروه نخست و دوم مواجه شویم که در ناامیدی از تحقق فانتزیهای خود، گرفتار اضطرابهای گوناگون شدهاند، باز با ایرانی متفاوت. بدیهی است که در این مسیر با مردمانی آشنا میشویم که توامان در بند عشق و نفرت (فانتزی و اضطراب) نسبت به دیگری بزرگ گرفتارند، و نیز مردمانی که در مسلک کلبیمشربان گردیدهاند و بر این شعار شدهاند که چون از نظم نمادین و نگاه خیرۀ دیگری بزرگ گریزی نیست، باید با آغوشی گشوده پذیرایش شویم، و همچنین مردمانی که در سودای تغییر دیگری بزرگ خویش هستند.
هر گروه از این انبوهمردمان در رابطه با آن ایکس مبهم که در خویش محفوظ داشتهاند، فانتزیها و اضطرابهای متفاوتی را تجربه میکنند، و براساس و بنیان این تجربه، ایران متفاوتی را تمنا مینمایند. مهم آن است که در شرایط کنونی دریابیم که میل و ارادۀ دیگری بزرگ به کدام ایران است، یا به دیگر سخن، دیگری بزرگ از ایران امروز چه میخواهد.
شش
شاید بگویید آنچه آمریکا (دیگری بزرگ جهانی) از ایران میخواهد، کاملا واضح و مبرهن است: «حذف ادغامی یا ادغام حذفی ایران در نظم جدید (یا به تعبیر آگامبن «نظم اردوگاهی») منطقهای و جهانی». درست است. دقیقا در مواجهه با این طلب است که جمعی از اهالی قدرت و سیاست در ایران دچار اضطراب شدهاند، اگرچه در نوع اضطراب با یکدیگر متفاوتند.
برخی دچار آنچه لکان اضطراب هیستریک مینامد میشوند: اضطراب هیستریک، به فقدان بنیادین در دیگری بزرگ مربوط میشود. این فقدان، آنچیزی است که دیگری بزرگ را نامنسجم/خطخورده میکند. فرد هیستریک، فقدان در دیگری بزرگ، ناتوانی، عدم انسجام و ظاهریبودناش را درک میکند، اما حاضر نیست بخشی از وجودش را که کاملکنندۀ دیگری بزرگ و پرکنندۀ فقداناش است، قربانی کند.
عدهای بر مشرب و منش سوژۀ منحرف میگردند: سوژهای که برای تقبل نقش قربانی آماده است، او، بهعنوان ابژه-وسیلهای عمل میکند که فقدان دیگری بزرگ را پرمیکند – آنگونه که لکان بیان میدارد، فرد منحرف خود را صادقانه وقف ژوئیسانس (Jouissance) دیگری بزرگ میکند. اضطراب فرد منحرف، بهواسطۀ عدم پرسش مشخص میشود: منحرف شکی ندارد که هویتاش در خدمت ژوئیسانس دیگری بزرگ است. سوژۀ منحرف، روزانه در حال تولید تصاویری از زندگی، همچون آن تصاویر ویدئو آرتِ هنرمند لیتوانیایی است که از خویشاوندانش که به مناسبت تعطیلات ایستر دور هم جمع شدهاند فیلم میگیرد، و آنها را بهشیوهای «قومنگارانه» همچون «عقبماندههای فرهنگی» به تصویر میکشد.
این عده، که آگاهانه یا ناآگاهانه بدل به فرآوردههای فانتزیهای سیاسی و معطوف به قدرت و سلطۀ دیگری بزرگ شدهاند، خود را صادقانه وقف ژوئیسانساش میکنند، و از کیفاش، کیف میکنند، و نقش «ابژه-ابزار»ی را در تئاتر سلطۀ دیگری بزرگ ایفا میکنند که فقدان در دیگری بزرگ را پرمیکند. میل سوژۀ منحرف، میلِ دیگری بزرگ است، یا به بیان دیگر، میلِ او، در فضای نمادینی که دیریست در آن سکنی گزیده و بدان خوگر شده، از پیش شکل و جهت گرفته است.
پنداری، این سوژه در بستر زبان دیگری بزرگ متولد شده است، و پنداری، جهان او، جهان زبان دیگری بزرگ، و خانۀ هستی او، زبان دیگری بزرگ است، و از اینرو، آن واقعیت و حقیقت که میبیند، محصول و فرآوردۀ زبان دیگری بزرگ است. این سوژه، بیشباهت به بازیگر «سوپاپراها» نیست.
«سوپاپراها»، گونهای از سریالهای آبکی تلویزیون در مکزیک هستند که با سرعتی حیرتانگیز فیلمبرداری میشوند. اگر استاندارد ضبط مفید یک فیلم سینمایی دو دقیقه در روز باشد، این سریالهای مکزیکی بهطور متوسط ۲۵ دقیقه در روز فیلمبرداری میشوند. هر روز، یک اپیزود ۲۵ دقیقهای ضبط و بلافاصله روانۀ پخش میشود. شیوۀ ضبط و تصویربرداری این سوپاپراها، جالب توجه است. بازیگرها فیلمنامه را نمیخوانند. تمرینی پیشینی، در کار نیست. زمانی وجود ندارد. آنها، گریم میشوند و به سرعت جلوی دوربین میروند. گیرندههای کوچک و نامعلومی در گوش آنها وجود دارد که به عوامل پشت صحنه متصل است و از ثانیه اولی که جلوی دوربین میروند به آنها میگوید که باید چه کار کنند و چه بگویند. بازیگران این سریالها، یاد گرفتهاند که آنچه را میشنوند بیدرنگ اجرا کنند. حالا برو جلو؛ حالا بگو متاسفم؛ حالا برگرد عقب و از صحنه خارج شو… .
هفت
در این میان، اضطراب «دیگری از من چه میخواهد؟» اضطرابی مداوم است، و میل و ارادۀ به خواستنِ دیگری بزرگ، هیچگاه قعر و انتهایی ندارد. لکان، در توضیح این بیپایانی میل، مثال معروفی از سکس آخوندک [نوعی حشره] میآورد که بعد از برقرارکردن رابطۀ جنسی، آخوندک ماده سر نر را از جا میکند. بنابراین، پرسش دیگری از ایران چه میخواهد؟ حتی اگر خواسته دیگری بزرگ نیز تحقق یابد، پابرجاست.
میل، هیچگاه ارضا نمیشود، زیرا ابژهای ندارد، آب شوری است که هرچقدر بیشتر مینوشی، بیشتر تشنه میشوی. دقیقا همین بیسرانجامی و نامعینبودن ابژۀ میل است که سبب اضطراب میشود. این اضطراب، در واقع، نوعی ترس از هیچ (امر غیرقابل شناخت و کنترل) است. ما بهگونهای همیشه سعی میکنیم این اضطراب را تسکین دهیم، صرفا با دادن ابژه به میل.
یعنی میل یا desire را تبدیل به درخواست demand میکنیم. میل را فرض میگیریم و آن را مینامیم. درست مانند متدینینی که همواره بر این پرسشند که خدا از آنان چه میخواهد و همین ابهام سبب اضطراب و خوف ایشان از خداوند میشودُ و برای غلبه بر این اضطراب و خوف برای آن پاسخی مییابند: خدا از ما میخواهد پرهیزکاری پیشه کرده و وی تمام عمر خود را به زهد بگذرانیم.
هشت
بعضی تصمیمها و تدبیرهای آشفته و بیسرانجام بهویژه در عرصۀ سیاست خارجی، آشکارا حکایت از این واقعیت دارد که آنان واقعا نمیدانند که «دیگری بزرگ از آنها واقعا چه میخواهد»، و نیز نمیدانند که خود از دیگری بزرگ چه میخواهند. از اینرو، هر گاه به طریقی میشوند. این حال و احوال منقلب و منفعل وضعیت ذهنی، روحی، روانی و احساسی جامعه را سخت تحت تاثیر قرار داده و کس نمیداند که کدام است امروزش و کدام باید یا میتواند باشد فردایش. تردیدی نباید داشت که آثار مخرب چنین وضعیتی بسیار گستردهتر و عمیقتر از وضعیت جنگی است.
انتهای پیام




