تراپیستِ دیوانه در سریال محکوم | کدام روانشناس با مادر مراجعش ازدواج میکند؟ | هیپنوتیزم کنار دریا

نگار فیضآبادی، انصاف نیوز: شاید با دیدن دو قسمت از سریال محکوم پیش خودتان بگویید «ای بابا، بازم یه قصهی تکراری که یه زن میخواد ازدواج کنه اما پسرش مخالفه» اما باور کنید اینطور نیست و اتفاقا خیلی هم همهچیز جدید است. نمونهاش تراپیست قصه است که خودش یک رد فلگ (پرچم هشدار) محرک است.
مثلا شما کجا در فیلم و سریالها یک تراپیست را دیدهاید که اینقدر دیوانه باشد و برود با مادر مراجعش ازدواج کند؟ این کار حتی در کارهای ایرج ملکی هم قفل است اما شما خلاقیت نویسنده و کارگردان را ببینید که برای نشان دادن یک تراپیست دیوانه کم نمیگذارند. مثل این میماند که داور وسط بازی در سوتش بدمد و بعد لباس یکی از تیمها را بپوشد و خودش پنالتی بزند!
ولی دیوانگی تراپیست به همینجا ختم نمیشود و به اواخر قسمت اول که میرسیم خسرو را میبینیم که کنار دریا به نسرین اصرار میکند که بگذار هیپنوتیزمت کنم تا حالت خوب شود. هرچقدر نسرین میگوید که این مسخرهبازیها یعنی چه و دو دقیقه آمدیم شمال دلمان باز شود، آقای دکتر گیر میدهد که یعنی چه، باید بگذاری تو را هیپنوتیزم کنم. 
در واقع ما تراپیست مریضی را میبینیم که خیلی زیادی در نقشش فرو رفته و فکر میکند مهم نیت است و هر جایی که شد باید هیپنوتیزم را انجام داد. اصلا مریض هم غلط کرده که میگوید نمیخواهم.
بعد نسرین را میبینیم که چای به دست از ویلا بیرون میآید و تراپیست هم میگوید کجا رفتی. بیا دیگه. فقط کم مانده بود بگوید دو دیقه اومدیم هیپنوتیزمت کنیم همهش تو آشپزخونهای!
در نهایت مخاطب شانس آورد که نسرین قبول کرد کنار دریا چشمانش را ببندد و اجازهی هیپنوتیزم را صادر کند وگرنه احتمالا کار به اینجا میرسید که تراپیست قصه مثل بچهها پایش را روی زمین بکوبد و با گریه بگوید که «تو رو خدا بذار من بگم به یه جا خیره شو و ببرمت تو یه خلسه.» 
بعد از آن تراپیست را میبینیم که فکر میکند ناخودآگاه یک چاه بزرگ است و میتواند هر چه میخواهد را از آن بیرون بکشد. ما حتی منتظر بودیم سطل پشت سطل از چاهِ ناخودآگاه خاطره و کوفت و زهرمارهای انباشته شده را بیرون بکشد اما تراپیست ناگهان دربارهی پنج سال آینده حرف میزند. و اینجا ما متوجه غافلگیری عجیبی میشویم که هیچ جا نمیشود آن را پیدا کرد.
خودش هم میگوید که «من با هیپنوتیزم وارد ضمیر ناخودآگاه تو میشوم و لمسش میکنم و بعدش معجزهاش را میبینی.» 
متاسفانه قسمت اول که تمام میشود داستان طوری پیش میرود که مخاطب این شانس را از دست میدهد ببیند آقای تراپیست وقتی خانمش را هیپنوتیزم میکند و او را به پنج سال دیگر میبرد چه اتفاقی میفتد. حیف. تا حالا اینقدر تراپیستی را ندیده بودیم که توی نقشش گیر کرده باشد.
انتهای پیام
 
				 
 




