چرایی آمارسازی و بزرگنمایی جرایم اتباع افغانستانی

حمید انوری، انصاف نیوز: در سال‌های اخیر، هر زمان که مهاجری مرتکب جرم می‌شود، موجی گسترده از پوشش رسانه‌ای، تیترهای جنجالی، انتشار وسیع در شبکه‌های اجتماعی و واکنش‌های احساسی و خشم‌آلود در جامعه به راه می‌افتد. در نقطه‌ی مقابل، هنگامی که یک مهاجر قربانی خشونت یا تبعیض می‌شود، یا اقدام مثبتی انجام می‌دهد و در عرصه‌ای موفق می‌شود، سکوتی سنگین و بعضا هدفمند بر فضای رسانه‌ای حاکم می‌شود.

چگونه رسانه و سیاست، مهاجر را به تهدید تبدیل می‌کنند؟

در مواجهه‌ی نظام‌مند با مهاجران، با چیزی فراتر از تعصب فردی یا پیش‌داوری ساده روبه‌رو هستیم. آنچه با آن سر و کار داریم، سازوکاری پیچیده از بازنمایی، قدرت و ترس سازمان یافته است؛ سیستمی که با همکاری میان سیاست، رسانه و افکار عمومی، تصویری خاص و تهدیدآمیز از مهاجران افغانستانی‌ می‌سازد: چهره‌ای خطرناک، بیگانه و جدا از بقیه‌ی جامعه.

این فرایند نه حاصل یک اتفاق یا اشتباه ساده، بلکه بخشی از آن چیزی است که می‌توان آن را «هراس‌اجتماعی» نامید: سازوکاری که در آن نهادهای قدرت، گروهی خاص را به‌عنوان تهدیدی علیه نظم عمومی معرفی می‌کنند، سپس از طریق رسانه‌ها این تهدید بازتاب می‌یابد، تقویت می‌شود و در ذهن جامعه نهادینه می‌گردد، تا جایی که واکنش افراطی، غیرعقلانی و ناعادلانه نسبت به آن گروه به‌عنوان یک رفتار طبیعی پذیرفته می‌شود.

یکی از نمونه‌های کلاسیک «ساخت هراس اجتماعی» را می‌توان در پرونده‌ی خفاش شب دید. «حمیدرضا گودرزی»، قاضی این پرونده، سال‌ها بعد در گفت‌وگویی با «علی ضیا» جزئیات ماجرا را چنین روایت می‌کند: 

یک روز یکی از مسئولان نیروی انتظامی در مصاحبه زنده تلویزیونی از او پرسید: اسمت چیست؟ گفت من عبدالله عبدالرحمن هستم، افغانم و در کابل زندگی می‌کنم. از فردا تمام افغانستانی‌ها در سطح شهر مورد هجوم قرار گرفتند؛ خیلی‌هایشان را زدند و لت‌وپار کردند. حتی سفیر افغانستان به من زنگ زد و گفت به داد ما برسید.

گودرزی ادامه می‌دهد: بعد از مدتی سرنخی به ما رسید. کسی تماس گرفت و گفت برادرش در طرشت آرایشگاه دارد. به خانه آن‌ها رفتیم و نیمی از وسایل مسروقه و حتی موی سر زنان را پیدا کردیم. مشخص شد نام متهم اصلی «غلامرضا خوشرو» و اهل خراسان است. در طویله‌ی خانه‌ی پدری او در خراسان طلای خانم‌ها کشف شد. هویت واقعی او را با شناسنامه‌اش تایید کردیم. اما مردم باور نمی‌کردند و ناچار شدیم تمام اعضای خانواده‌اش را به تلویزیون بیاوریم تا همه بپذیرند. (افغانستانی نیست)

[غلامرضا خوشرو معروف به خفاش شب اهل شهرستان فاروج خراسان شمالی بود که به دلیل تجاوز و قتل زنان در مردادماه ۱۳۷۶ در ملاعام اعدام شد.]

این روایت نشان می‌دهد که چگونه یک اشتباه رسانه‌ای و امنیتی در معرفی هویت یک مجرم می‌تواند به خشونت گسترده علیه یک گروه اجتماعی منجر شود. در این پرونده، مهاجران افغانستانی که هیچ ارتباطی با ماجرا نداشتند، تنها به دلیل یک برچسب اشتباه، قربانی ضرب‌وشتم و نفرت اجتماعی شدند.

پرونده‌ی خفاش شب یک نمونه‌ی تاریخی است از اینکه چگونه «ساخت تهدید» می‌تواند از یک مصاحبه‌ی زنده تلویزیونی آغاز شود، در رسانه‌ها بازتاب پیدا کند و در نهایت به خیابان‌ها کشیده شود. این همان مکانیزمی است که بعدها هم در پرونده‌ها و آمارهای دیگر درباره‌ی مهاجران تکرار شده است.

رسانه چگونه هراس می‌سازد؟ با تکرار، تکرار، تکرار

کافی است خبری از وقوع جرم منتشر شود. اگر مرتکب آن یک مهاجر افغانستانی باشد، می‌توان با اطمینان گفت که ملیت او در همان تیتر نخست ذکر خواهد شد. اصطلاحاتی مانند «اتباع بیگانه»، یا «یک تبعه افغانستانی» بارها و بارها در اخبار رسمی و غیررسمی تکرار می‌شود و گاه تا ساعت‌ها و حتی روزها در صدر اخبار باقی می‌ماند.

این تکرار هدفمند، مکانیزم اصلی تولید هراس است. در نقطه‌ی مقابل، زمانی که یک مهاجر قربانی خشونت، بهره‌کشی یا حتی تبعیض قانونی می‌شود، رسانه‌ها در سکوت فرو می‌روند. در بهترین حالت، ملیت او حذف می‌شود، چون دیگر برای روایت «ارزش خبری» ندارد. نتیجه این رفتار رسانه‌ای، شکل‌گیری یک پیوند شرطی در ذهن مخاطب است: مهاجر افغانستانی برابر با تهدید، جرم و بحران.

پروژه‌ی رسانه‌ای ـ سیاسی علیه مهاجران

در سال‌های اخیر، روایت‌های رسمی و رسانه‌ای درباره‌ی مهاجران افغانستانی در ایران، کمتر به واقعیت آماری تکیه دارد و بیشتر به پروژه‌ای هماهنگ میان بخشی از سیاست و رسانه شبیه است؛ پروژه‌ای که هدف آن ساختن تصویری «خطرناک، غیرقابل اعتماد و بیگانه» از مهاجران است.

اما واقعیت چیز دیگری است. طبق آمار رسمی منتشرشده، نرخ ارتکاب جرم در میان مهاجران افغانستانی پایین‌تر از میانگین جامعه ایرانی است. با این وجود، در مواجهه با معدود تخلفات آن‌ها، بخشی از رسانه‌ها و مسئولین به‌گونه‌ای واکنش نشان می‌دهند که گویی یک بحران امنیتی تمام‌عیار رخ داده است.

آمارهای متناقض، روایت‌های متضاد

برای نمونه، «نادر یاراحمدی» مشاور وزیر کشور، در تاریخ ۱۱ شهریور ۱۴۰۴ در برنامه گفت‌وگوی ویژه خبری گفت: تا کنون یک میلیون و دویست هزار اتباع افغانستانی از کشور خارج شده‌اند. پس از خروج آنان، ۲۲ درصد سرقت خرد، ۳۵درصد ضرب‌وجرح و ۶ درصد مصرف نان در کشور کاهش یافته است.

این ادعا پرسش مهمی ایجاد می‌کند: چگونه ممکن است گروهی که تنها حدود 1.5 درصد (یک و نیم) از کل جمعیت کشور را تشکیل می‌دادند و خارج شدند، عامل تا ۳۵درصد کاهش در آمار جرایم باشند؟

چند روز پیش از این اظهارات، «ابراهیم عزیزی» نماینده مجلس، در مصاحبه با تلویزیون اینترنتی خبرگزاری دانشجو مدعی شد که: اتباع نهایتا ۳۰ درصد در جنگ ۱۲ روزه نقش داشتند. این سخن اما با اظهارات پیشین «منان رئیسی» دیگر نماینده مجلس، در تناقض آشکار است. رئیسی گفته بود: حتی یک مورد جاسوسی اتباع (افغانستانی) یا همکاری آنان با رژیم صهیونیستی در جنگ تحمیلی دوم گزارش نشده است.

چرا این‌همه بزرگ‌نمایی؟

چنین تناقض‌هایی یک نکته را روشن می‌کند: هدف، بیشتر از توصیف واقعیت، شکل‌دهی به افکار عمومی است. در واقع، بخشی از مسئولان با تاکید بیش از اندازه بر «خطر مهاجران» به دنبال تحقق اهداف سیاسی‌اند؛ اهدافی که ممکن است شامل:انحراف افکار عمومی از مشکلات اقتصادی و اجتماعی، توجیه سیاست‌های سخت‌گیرانه درباره مهاجران، بهره‌برداری سیاسی و انتخاباتی از فضای مهاجرستیزانه و… باشد.

بیشتر بخوانید:

• مهندسی اجتماعی در ترور رسانه‌ای مهاجران افغانستانی

• صیانت از کرامت انسانی مهاجران؛ جای خالی پاسخ‌گویی شفاف و اقدام موثر

بازنمایی منفی؛ ابزاری برای

در کشورهایی که در آن مهاجران فاقد قدرت، سند و نماینده هستند، الگوی بازنمایی رسانه‌ای آن‌ها تکراری و هدفمند است: تاکید افراطی بر جنبه‌های منفی، سکوت مطلق درباره جنبه‌های مثبت.

این بازنمایی، تنها یک خطای حرفه‌ای یا نتیجه‌ی جذب کلیک بیشتر نیست؛ بلکه بخشی از پروژه‌ای بزرگ‌تر است. اما این دلایل چه هستند؟

۱. توجیه تبعیض با تصویرسازی

تبعیض‌های ساختاری در سطح قانون‌گذاری و سیاست‌گذاری ـ مثل محدودیت در آموزش، بهداشت، اشتغال، یا اعطای تابعیت، از قبل وجود دارد. اما جامعه باید این تبعیض‌ها را بپذیرد. برای نهادینه شدن چنین تبعیض‌هایی، ضروری است که مردم مهاجران را «شایسته‌ی حقوق» ندانند.

در این‌جاست که رسانه وارد عمل می‌شود: با برجسته‌سازی منفی و ساخت تصویر یک مهاجر پرخطر، زمینه‌ی ذهنی برای پذیرش این تبعیض‌ها را فراهم می‌کند. ابتدا تصویر تهدید ساخته می‌شود، سپس اعمال تبعیض به‌عنوان «واکنش طبیعی و عقلانی» توجیه می‌شود.

در واقع، رسانه‌ها با این بازنمایی، تبعیض را عادی‌سازی می‌کنند؛ طوری که جامعه نه تنها با آن مخالفت نمی‌کند، بلکه آن را بخشی از «ضرورت‌» می‌پندارد.

۲. مهندسی طرد اجتماعی

اگر ادغام اجتماعی مهاجران محقق شود، ساختارهای انحصاری و تبعیض‌آمیز تهدیدمی‌شوند. یک جامعه‌ی همدل و چندفرهنگی، ممکن است مهاجران را نه تنها به‌عنوان عضو، بلکه به‌عنوان مطالبه‌گر اجتماعی و سیاسی به رسمیت بشناسد.

از همین رو، رسانه‌ها با تاکید سیستماتیک بر تفاوت‌های زبانی، فرهنگی، دینی و رفتاری مهاجران، تصویر ناهمگونی و ناهمخوانی آن‌ها با جامعه‌ی میزبان را تثبیت می‌کنند. این تاکتیک، از شکل‌گیری همدلی، اتحاد طبقاتی و حتی ازدواج‌های بین‌فرهنگی جلوگیری می‌کند.

در این چارچوب، رسانه فقط بازتاب‌دهنده‌ی واقعیت جامعه نیست، بلکه ابزار قدرت است: مرزبندی فرهنگی، حفظ امتیازات اکثریت، جلوگیری از ترکیب اجتماعی و انزوای همیشگی افغانستانی‌تباران.

۳. انزوای مهاجران؛ پیش‌شرط مهار صدای جمعی

زمانی‌که جامعه ایرانی، مهاجران را بخشی از خود بداند، احتمال دارد که برای حقوق شهروندی آن‌ها مطالبه‌گری کند. رسانه‌ها با ایجاد بی‌اعتمادی و بازنمایی تهدید، مانع این همدلی می‌شوند. مهاجران در نتیجه منزوی می‌مانند، نمی‌توانند نهادی تشکیل دهند یا رسانه‌ی مستقل داشته باشند.

وقتی جرم یک مهاجر تیتر اول است، اما موفقیتش جایی در اخبار ندارد، عملا حقوق انسانی او نادیده گرفته می‌شود. جامعه طوری شکل می‌گیرد که او را حتی اگر در همین سرزمین متولد شده باشد، باز هم «از ما» نداند.

این فرایند نه تنها مانع از ادغام این شهروندان است، بلکه از شکل‌گیری گروه‌های مطالبه‌گرانه نیز جلوگیری می‌کند. زیرا مهاجران «صاحبان حق» تلقی نمی‌شوند، بلکه به‌مثابه مهمانان مزاحم و تهدیدهای بالقوه دیده می‌شوند.

۴. حذف عاملیت فردی و انسانیت‌زدایی 

در نتیجه‌ی این بازنمایی‌های منفی و کلیشه‌ای، مهاجر از یک انسان با هویت فردی، توانمندی خاص و مسئولیت‌پذیری، به توده‌ای بی‌شکل و خطرناک تقلیل می‌یابد. این همان پدیده‌ای است که «جرم‌انگاری جمعی» نامیده می‌شود.

در این شرایط، موفقیت‌ها و کنش‌های مثبت افراد مهاجر مانند یک دانشجوی برتر یا یک زن نخبه مهاجر در سایه‌ی سنگین کلیشه‌ی «مهاجر خطرناک» گم می‌شود و دیده نمی‌شود.

۵. ترس؛ ابزار مدیریت در شرایط بحران

در کشورهایی‌که بحران‌های سیاسی، اقتصادی یا امنیتی بالا می‌گیرد، دولت‌ها برای منحرف‌کردن ذهن جامعه از مسائل اصلی، نیاز به یک دشمن داخلی دارند. مهاجران، به‌ویژه افغانستانی‌تباران بی‌قدرت و کم‌صدا، گزینه‌های ایده‌آلی برای این انحراف هستند.

رسانه‌ها ـ چه دولتی و چه خصوصی همسو ـ با بزرگ‌نمایی جرایم معدود مهاجران، نوعی «هراس‌اخلاقی» ایجاد می‌کنند؛ گویی کل نظم اجتماعی در معرض فروپاشی است و مهاجران مسئول این فروپاشی‌اند.

از دل این ترس، مشروعیت برای اجرای سیاست‌های سخت‌گیرانه و تبعیض‌آمیز بنام امنیت عمومی استخراج می‌شود و هم‌زمان توجه افکار عمومی از بحران‌های واقعی مانند فساد، گرانی، بیکاری منحرف می‌گردد.

۶. فرافکنی و تغذیه‌ی حس خودبرترپنداری

جامعه‌ای که خود با بحران‌های متعدد دست‌وپنجه نرم می‌کند، برای فرار از احساس ناتوانی، نیاز به یافتن مقصر دارد. مهاجران، به‌عنوان گروهی از طبقات پایین و بدون قدرت هستند، بستر مناسبی برای فرافکنی ترس‌ها، ناکامی‌ها و نارضایتی‌ها هستند.

این مکانیزم فرافکنی، نه از عقلانیت بلکه از نیاز به تخلیه‌ی خشم و حس برتری کاذب ناشی می‌شود. به همین دلیل، مخاطب به راحتی روایت‌های ضد‌ افغانستانی را می‌پذیرد؛ حتی اگر نادرست یا اغراق‌آمیز باشد.

بزرگ‌نمایی جرم مهاجران، نوعی رضایت روانی برای مخاطب فراهم می‌کند. ما خوبیم، آن‌ها خراب کرده‌اند. رسانه‌ها «ما» خوب و «آن‌ها» بد می‌سازند، تا جامعه‌ حس برتری و وحدت ساختگی خود را حفظ کند. این فرایند به شکل‌گیری یک هویت ملی- فرهنگی از طریق طرد «دیگری» کمک می‌کند.

رسانه؛ بازتاب‌گر واقعیت یا سازنده آن؟

رسانه در ظاهر نقش آینه‌ای بی‌طرف را ایفا می‌کند که صرفا واقعیت را بازتاب می‌دهد؛ اما در واقعیت، رسانه نه تنها واقعیت را «بازتاب» نمی‌دهد، بلکه آن را «می‌سازد»، شکل می‌دهد و جهت می‌بخشد. این ساختار رسانه‌ای از طریق انتخاب‌ تیتر، برجسته‌سازی برخی سوژه‌ها و حذف یا کمرنگ‌کردن برخی دیگر، مستقیما در شکل‌گیری افکار عمومی دخالت دارد.

وقتی تنها تصویری که از افغانستانی‌تباران در رسانه‌ها برجسته می‌شود، تصویر جرم، تهدید یا ناامنی باشد، نتیجه‌ی آن چیزی جز بی‌اعتمادی سیستماتیک، تبعیض نهادینه‌شده، انزوای اجتماعی و در برخی موارد، خشونت آشکار نخواهد بود.

مهندسی ترس، تولید تبعیض

ما با وضعیتی روبه‌رو هستیم که در آن رسانه‌ها با برجسته‌سازی‌های گزینشی، تصویرهای ترسناک می‌سازند؛ سیاست‌مداران این ترس را به خدمت می‌گیرند و با دامن‌زدن به آن، از مزایای سیاسی بهره‌برداری می‌کنند؛ جامعه نیز در معرض این بمباران دائمی، دچار اضطراب و هراس جمعی می‌شود. در چنین فضایی، مهاجر دیگر یک انسان نیست؛ بلکه به مرور به مجرمی بالقوه، تهدیدی پنهان و عنصری نامطلوب تبدیل می‌شود که برخورد تبعیض‌آمیز با او نه تنها مشروع، بلکه ضروری جلوه می‌کند.

تکرار، بزرگ‌نمایی و تاکید یک جانبه، تنها ابزارهای خبری نیستند؛ بلکه به کار گرفته می‌شوند برای حفظ نظم مسلط، خاموش‌کردن صدای عدالت خواهانه، مشروعیتبخشی به تبعیض نهادینه شده، کنترل ذهنیت عمومی و بازتولید ساختارهای اقتدارگرا. آنچه در نگاه اول ممکن است یک اشتباه رسانه‌ای یا سوگیری جمعی به نظر برسد، در واقع بخشی از یک پروژه‌ی منسجم، هدفمند و سازمان یافته برای طرد، محدودسازی و کنترل اقلیت‌هاست.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. این روش رو خیلی زیاد در رسانه هایی پیدا خواهید کرد که با موج اصلاح طلبی و ادبیات انتقاد و اعتراض ۲۰ سال مملکت رو متلاتم کردند.
    اگر اهل تحقیق باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا