آزادی بیصدا ماند | افشین امیرشاهی
لغو کنسرت همایون شجریان در میدان آزادی، فرصتی تاریخی برای همبستگی اجتماعی را از مردم گرفت

افشین امیرشاهی، روزنامهنگار، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است دربارهی لغو کنسرت همایون شجریان در میدان آزادی نوشت:
«کنسرت همایون شجریان در میدان آزادی لغو شد. قرار بود پس از ۱۰ سال پیگیری، او اولین خوانندهای باشد که در ایران رویای برگزاری کنسرت خیابانی را محقق میکند. رویایی که در بسیاری از شهرهای جهان امری بدیهی است، اما در کشور ما همچنان به آرزو و حسرتی دستنیافتنی تبدیل شده است.
شجریان سالهاست پیگیر برگزاری چنین کنسرتی است، اما درست در لحظهای که همهچیز به تحقق نزدیک میشد، همهچیز فرو ریخت. مثل بارها و بارهای دیگری که شادی جمعی در این کشور با سد موانع مدیریتی و سلیقهای متوقف شد.
همایون شجریان در پیامی صریح اعلام کرد: «در دو روز گذشته حتی وسایل ما اجازه ورود نگرفت. به نظر میرسد توان مدیریت برای حضور جمعیت میلیونی این اجرا وجود ندارد. این جلسات و بررسیهایی که حالا در دقیقه نود انجام میشود، باید دو ماه پیش و قبل از موافقت با درخواست ما انجام میشد.» او به تلخی نوشت: «این اجرا انجام نخواهد گرفت. از همه عزیزانی که برای این آرزوی محال من زحمت بسیار کشیدند سپاسگزارم.»
آرزوی محال؛ چه تعبیر دقیقی. در کشوری که اجرای یک موسیقی ساده در خیابان به آرزویی محال بدل میشود، باید تا آخر داستان را خواند. سالهای طولانی موسیقی با محدودیتهای قانونی و نگاه محتاطانه نهادهای فرهنگی روبهرو بود. درست است که گاهی تجربههای کوچک و پراکندهای در قالب جشنوارههای مناسبتی شکل گرفت، اما آنها بیشتر شبیه برنامههایی کوتاه بودند و هرگز نمیشد نام کنسرت خیابانی بر آنها گذاشت.
کنسرت خیابانی در جهان، بخشی از زندگی عادی مردم است. در بسیاری از شهرهای جهان، مردم هر هفته شاهد اجراهای زنده در میدانها و خیابانها هستند. موسیقی خیابانی مرز طبقاتی نمیشناسد. بلیتی وجود ندارد، صندلیهای VIP نمیبینیم. همه در یک تجربه جمعی شریک میشوند. برای لحظاتی تفاوتهای اجتماعی و اقتصادی محو میشود و موسیقی زبان مشترک همگان میشود.
همایون شجریان قرار بود این سنت را بشکند. قرار بود میدان آزادی –نماد شهر تهران– به مکانی برای جمع شدن هزاران نفر تبدیل شود تا همه یک صدا و یک موسیقی مشترک را تجربه کنند. اما درست همانجایی که میتوانستیم شاهد لحظهای تاریخی باشیم، ضعف مدیریتی و نگاههای بسته همهچیز را بر باد داد.
انگار مدیران فرهنگی کشور و شهرداری تهران متوجه نیستند که لغو چنین کنسرتی فقط محروم کردن مردم از شنیدن موسیقی زنده نیست. چون با این نحوه مدیریت و تصمیمگیریشان، ضربهای محکم به سرمایه اجتماعی وارد کردند. در روزهای گذشته، بحث این کنسرت در شبکههای اجتماعی و میان مردم به یک موضوع ملی بدل شده بود.
برخورد عجولانه و سلیقهای مسئولان با مردمی که ماهها منتظر بودند در فضایی عمومی لحظهای فارغ از رنجها و مشکلات شادی کنند، چیزی جز دلسردی و ناامیدی بهجا نگذاشت. طبیعی است که با چنین رفتارهایی اعتماد مردم به نهادهای فرهنگی و شهری بیش از پیش فرسوده شود.
این فرصت میتوانست لحظهای نادر از همبستگی اجتماعی باشد. مردمی از هر طبقه، نسل و محله در کنار هم، بدون تبعیض و فاصله در تجربهای جمعی شریک شوند. در جامعهای که مدام با شکافهای طبقاتی و سیاسی روبهرو است، چه سرمایهای ارزشمندتر از چنین لحظهای؟

فراموش نکنیم ما در جامعهای زندگی میکنیم که زخمی جنگ، تحریم، بحران اقتصادی و ناامنیهای منطقهای است. شهری مثل تهران که تنها چند ماه پیش تجربهای پرهراس از احتمال جنگ را پشت سر گذاشت، بیش از هر زمان دیگری نیازمند لحظات آرامش و شادی جمعی است. موسیقی میتواند این کار را بکند. علم بارها ثابت کرده که شنیدن موسیقی زنده در فضای باز استرس و اضطراب را کاهش میدهد، آرامش ایجاد میکند و کیفیت زندگی شهری را بالا میبرد.
مانع ایجاد کردن برای برگزاری این کنسرت را نمیتوانیم یک خطای ساده یا تصمیم مدیریتی شهرداری تهران قلمداد کنیم. یک خطای بزرگ در عرصه اجتماعی و سیاسی است. این تصمیم عجیب و تغییر دادن محل برگزاری کنسرت تبعات مختلفی دارد. چون لغو این رویداد میتواند به معنای محروم کردن جامعه از یکی از معدود فرصتهای تجربه امید، شادی جمعی و همبستگی واقعی باشد.
در کشوری که فشارهای اقتصادی، بحرانهای سیاسی و اضطرابهای اجتماعی هر روز بر روح و روان مردم سنگینی میکند، چنین تصمیمی موجب بیاعتمادی بیشتر مردم میشود. این محرومیت به جای حفظ نظم و آرامش، ناامیدی و شکاف بیشتری میان مردم و مسئولان ایجاد خواهد کرد. خشم و نارضایتی بیشتری هم ایجاد میکند.
شاید هم شهرداری و مدیران فرهنگی کشور می خواستند یک پیغام روشن بفرستند، درشرایطی که یکی از نامدارترین چهرههای موسیقی ایران نمیتواند روی صحنه خیابانی برود، پیام آن برای دیگر هنرمندان این است که شما هم جایی در خیابان ندارید.
بنابراین همچنان موسیقی در ایران محدود به سالنها و چارچوبهای بسته باقی میماند و امکان حضور در فضای عمومی را از دست میدهد.
انتهای پیام