دردنامه‌ای برای نسل ناکام دهه شصت | رضا صادقیان

رضا صادقیان، عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی نوشت:

گزارش خانم شادی مکی در روزنامه شرق با عنوان «هراس از پیری دهه شصتی‌ها» را می‌خواندم و افسوس می‌خوردم. کتمان نمی‌کنم اما به شدت ناراحت شدم. مثل همه خبرها و احوالاتی که درباره این نسل درد کشیده شنیدم و خواندم و جزء ناراحتی و غم چیزی را نداشته است.


صدای نابهنگام و فاجعه بار آن تولدهای بی‌حساب و کتاب در دهه شصت در حال شنیده شدن است. صدایی که با نرخ موالید بالای ۲ میلیون نفر از سال ۱۳۶۰ آغاز و تا سال ۱۳۶۹ ادامه داشت. حال به یکی از گره‌های فروبسته کشورمان در ابعاد مختلف از جمله موج فراگیر و خسارت بار بازنشستگی تبدیل شده است. بحران دهه شصتی‌ها همیشه بوده است. همیشه و همیشه در تاریخ‌نگاری جمعیت این آب و خاک ماندگار خواهد شد.


امروز صدای آن نسل آرام و پر از استرس و با مشغله‌های پر از نگرانی برای بازنشستگی شنیده می‌شود. خیلی دور نیست. نهایت ۵ سال آینده گریبان کشور را خواهند گرفت و صدای خرد شدن صندوق‌های بازنشستگی را بلندتر خواهند کرد.

بازنشستگی نسلی که در بدترین شرایط اقتصادی و تغییرات، تحولات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ایران پا به عرصه این جهان خاکی گذاشت و عجیب‌ترین تجربه‌ها را پشت سر نهاد. تجربه‌هایی که گاه بسیار تلخ، ناراحت کننده و از نگاه نسل‌های جدیدتر غیرقابل باور است. بیان خاطرات دهه شصتی‌ها برای دهه هفتاد و هشتاد تکرار شیوه‌ای خفیف از تحقیر سیستماتیک توسط نهاد خانواده، آشنایان، دوستان، سیستم آموزشی و… است.


براساس گزارش مرکز آمار ایران ۲۱ درصد جمعیت حال حاضر کشور را دهه شصتی‌ها دارند. آمار بسیار قابل توجهی است. به زبان ساده، متولیدن سال‌های ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۹ را «دهه شصتی» می‌نامند که در حال حاضر در بین متولیدن دهه‌های مختلف بیشترین سهم مربوطه به این دهه است. ناگفته پیداست برای این هرم جمعیتی چه اتفاقاتی از منظرهای گوناگون رخ‌داده و اتفاق خواهد افتاد.


واقعیت آنکه مردان دهه شصتی همچنان ۱۶ درصد بیکار هستند و این آمار برای زنان ۳۲ درصد ثبت شده است. تعریف بیکاری نیز کاملا مشخص است. ناگفته پیداست که آمار بیان‌گر فقر عمیق در میان این نسل است. وضعیت این نسل همچنان خوب نیست و گاه به فاجعه پهلو می‌زند. نسلی که همچنان اجازه نشین است و سال به سال در فصل جابجایی با انواع و اقسام بنگاه امکلاک و صاحبخانه‌های شارلاتان سر و کله می‌زند.


مرکز آمار می‌گوید: ۱۹ درصد از زن‌های این دهه و ۳۳ درصد از مردان دهه شصتی هنوز ازدواج نکرده‌اند! ۱۹ درصد از زن‌های دهه شصتی که ازدواج کردند، هنوز فرزندی به دنیا نیاورند. فاجعه‌ای دیگر. مدرک تحصیلی بیشتر از ۶۰ درصد دهه شصتی‌ها دیپلم یا پایین‌تر از آن است و دارای مشاغل سطح پایین هستند. آن ۴۰ درصدی هم که با صدها نفرین و فحش خوردن و استرس‌های مرگبار کشیدن راه به دانشگاه گشوند و از دروازه نکبت بار کنکور عبور کردند چندان اتفاقات خوبی را لمس نکردند. اکثرا پشت درهای بلند و سوالات کارکنان گزینش سازمان‌ها از یافتن شغل‌های مطمئن بازماندند و یا راهی بازار کار شدند و بدترین تجربه‌ها از جمله ورشکستگی مالی را در کارنامه زندگی خود ثبت کردند. نسل دهه شصت کلکسیونی از شکست‌های ریز و درشت در زندگی دشوار است. بدون اندکی اغراق.


تجربه برخی از دهه شصتی‌ها زمانی بیشتر رخ نمایاند که با دولت معجزه هزاره سوم در سال ۱۳۸۴ روبرو شدند. آنان که دانشگاه رفته بودند در همان سال‌ها فارغ التحصیل شدند و گمان‌شان ورود به استخدام‌های دولتی بود. آن راه نیز بسته ماند. آنقدر دولت مهرورز ته تغاری داشت که کاری به نسل تباه نسپارد. آنان به یکباره به آغوش پر از مهرورزی دولت نهم رسیدند و با بی‌مهری تمام از آن بغل نابهنگام و غیریت‌ساز جدا شدند. همان سال‌هایی که شرکت‌های تامین نیرو انسانی جولان‌ها دادند و به اسم خصوصی سازی و واگذاری به بخش غیر دولتی تجربه‌های تلخی را از سر گذراندند. آواری دیگر بر سرشان فرو ریخت. توسط دولتی که به شکل بی‌برنامه در حال اجرای برنامه‌های خودش بود. برکشیدگان را فربه ساخت و تن نحیف این نسل ار رنجورتر کرد. بگذریم که این بخش نیاز به توضیحات بیشتری دارد.


این نسل، نسل سوخته و با ادبیاتی بدتر می‌توان دهه شصتی‌ها را نسل تباه شده جمعیت ایران نامید. نسلی که با بدترین کمبودها روبرو بود. تولد اکثر این افراد در میانه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود، با نازلترین امکانات بهداشتی و درمانی پا به این دنیا گذاشتند. بدون ذره‌ای آزمایشگاه‌های مربوط به غربال‌گری و با صدها بیماری وراثتی. خاموشی‌های این روزها سخت و خسته کننده است، اما آن روزها بدتر از این روزها بودند. خاموشی‌های پی در پی که قبل از بمباران شهرهای ایران توسط نیروهای بعث جهت افزایش ایمنی خانواده‌ها انجام می‌شد. بی‌برقی ناخواسته، اما برق کم بود و روشنایی اکثر خانه‌ها با چراغ نفتی و در برخی شهرهای بزرگتر با چراغ‌های گازی بود. این نسل ویرانی زیاد دیده است. ویرانی خانه‌های تخریب شده از جنگ تحمیلی. خیابان‌های خراب و پر از فاضلاب و کوچه‌های پر از آشغال و پسماندهای تلنبار شده!


دهه شصتی‌ها تنها نسلی بودند که در روز اول مدرسه و در نخستین آموزش همگانی تفاوت صدای آژیر قرمز و سفید را به آنان یاد می‌دادند. یاد می‌گرفتند که در هنگام شنیدن صدای آژیر قرمز چگونه به سمت پناهگاه بروند و یا زیر میزهای مدرسه چطور چمباتمه بزند تا آسیب نبینند. میزهایی که گاه تا چهار نفر را در خود جای می‌داد و جمعیت متوسط کلاس‌های درس بیش از ۵۰ نفر بود. کلاس‌های شلوغ و بی‌اندازه پر سر و صدا. درس اکثر دهه شصتی‌ها خوب نبود. نمرات کارنامه‌ها بد بود.

ثلث اول بدتر از ثلث دوم و ثلث سوم تجدید می‌شدند. تجدید یعنی نمره زیر ۱۰ گرفتن. یعنی متهم شدن به احمق بودن و نادانی و خوردن نان مفت. دهه شصتی‌ها نسلی بودند که همیشه درس می‌خواندند. تابستان و زمستان مدرسه می‌رفتند. در سرما و گرما. تابستان‌ها کار می‌کردند و درس هم می‌خواندند. مکانیکی. رنگ آمیزی ساختمان. جلوبندی. برق خودرو. جوشکاری درب و پنجره. شاگردی نانوایی. پنچرگیری. تعمیرگاه دوچرخه. بنایی و گچ کاری و… شرایط آن روزهای جامعه به گونه‌ای بود که کار کردن دختران بیرون از خانه را خوب نمی‌دانستند. دختران دهه شصتی کار نمی‌کردند، اما تفریح هم نداشتند. فوق‌اش گوبلن دوزی و یادگیری خیاطی بود. رفتن به کلاس‌های آموزشی شاهکار به حساب می‌آمد و تقریبا برای اکثریت جامعه دست نیافتنی بود.


این نسل برای سوار شدن دوچرخه خواب‌ها دید. دوچرخه نبود و توان مالی خانواده‌ها اجازه خرید دوچرخه و سایر وسایل بازی را به پدر و مادرها نمی‌داد. دهه شصتی‌ها با بلبرینگ‌های دست دوم برای خودشان اسکوتر درست می‌کردند. دهه شصتی‌ها ساعت‌ها در صف‌های طولانی نانوایی ایستادن و آخر سر ناچار شدن با ۵ عدد نان و گاهی ۳ عدد نان به خانه برگردند و سرکوفت بخورند! متهم می‌شدند به بی‌عرضه بودن و شیطنت و نادانی و بازیگوشی و حیف نان بودن. این ادبیات شاید برای نسل جدیدتر غریب و توهین آمیز باشد، اما برای دهه شصتی‌ها مثل نقل و نباتی بود که وقت و بی‌وقت از سوی خانواده‌ها روی سرشان ریخته می‌شد. دهه شصتی‌ها خوب خوب تفاوت نفرین، توهین، تحقیر و سختی را درک می‌کنند.


نسل دهه شصتی بدترین تجربه آموزشی را دارند. سر و کله زدن با معلم‌هایی که جزء زبان تحقیر و توهین بلد نبودند. معلم‌های بی‌اندازه بی‌ادب و بد دهن که گاه با درخواست خانواده‌ها و به دلیل کسب نمره کم توسط دانش آموز بدبخت با مشت و لگد به جان بچه بیچاره می‌افتادند. معلمانی که عهد اخوت با بروسلی و حرکات رزمی بسته بودند. با تمام قدرت بچه‌ها را کتک می‌زدند. تنبیه بدنی این روزها بد است. این روزهاست که معلم‌ها جرات توهین و تنبیه بدنی را ندارند، آن روزهای سیاه عادی بود.

پرتاب کردن تخته پاکن و کچ توسط معلم نیز عادی عادی بود. اصلا معلمی که خشونت بیشتری علیه دانش آموزان به کار می‌برد از همه طرف تشویق می‌شد. مادرها و پدرها دعاگویش بودند.


بگذریم که حرف درباره دهه شصتی‌ها بسیار زیادتر از این نوشتار و سایر نوشته‌های دیگر است.

بانک صادرات

نوشته های مشابه

۶ Comments

  1. بسیار متن ضعیفی منتشر شده با ادبیات نامتناسب
    یعنی چی دهه شصتی ها با صاحب خانه های شارلاتان سر و کله میزنند؟ صاحب خانه ها شارلاتان هستند؟ این چه ادبیاتی ست؟
    وقتی از دهه شصت صحبت میشه خود نویسنده نوشته متولد سال های ۶۰ الی ۶۹، بعد چطور متولد ۶۹ در مدرسه آموزش آژیر سفید و قرمز دیده؟ متولد ۶۸، ۶۹ سال ۷۵ و ۷۶ رفته مدرسه یعنی در دولت اصلاحات

    اصلا یا نگارنده دهه ۶۰ نیست یا دچار فراموشی شده و ادبیات نوشتاری آن هم ضعیف است.

    ۲
    ۳
    1. سلام. در همان دوران معلم های خوب هم بودند، اما بسیار کم و انگشت شمار. رفتار معلم های این روزها با آن روزها اصلا قابل مقایسه نیست.

      ۴
      ۳
  2. نسل دهه ۵۰یعنی کسانی که در سالهای ۵۹ تا ۶۳ پا به مدارس گذاشتند بیشتر شامل این مطلب می شود تا خود دهه شصتی ها. متولدین سالهای ۶۲ به بعد اساسا بعد از جنگ به مدارس رفتند و نمی توانستند شامل آموزشهای بمباران و…باشند.

    ۴
    ۱
  3. سلام
    اکثر مواردی که که در متن مقاله نوشته شده به نظر می رسه تجربیات شخصی نویسنده محترم می باشد و الزاما ارتباطی به جامعه ندارد. بیشتر به نظرم نویسنده خاطرات کودکی خود را ذکر کرده است.

    ۳
    ۱

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا