علی شاکر: رسانه‌ها باید به سمت حرفه‌ای‌گرایی بی‌رحمانه بروند

سایت شفقنا نوشت: «در دنیای امروز، جنگ روایت‌ها به یکی از ابزارهای کلیدی در منازعات بین‌المللی تبدیل شده است. با افزایش دسترسی به اطلاعات و گسترش رسانه‌های اجتماعی، کشورها و گروه‌ها به راحتی می‌توانند روایت‌های خود را به جهانیان منتقل کنند. در این میان، رسانه ها و خبرنگاران به عنوان ناظران و راویان حقیقت، نقش حیاتی در مقابله با جنگ روانی و روایت‌های نادرست ایفا می‌کنند. شفقنا رسانه در گفت‌وگو با دکتر علی شاکر، روزنامه نگار و دکترای علوم ارتباطات به بررسی راهکارهای موثر برای پیروزی در جنگ روایت‌ها و تقویت صدای حقیقت می پردازد.

به‌طور کلی، ارزیابی شما از عملکرد ایران در مواجهه با جنگ روایت‌ها و عملیات روانی در جریان درگیری ۱۲ روزه اخیر چیست؟ آیا توانستیم تصویر روشن، مستند و اقناع‌کننده‌ای از واقعیت‌ها را به افکار عمومی داخلی و جهانی منتقل کنیم؟

پس از جنگ و دسترسی به اینترنت، سراغ «اخبار پس از جنگ» چند رسانه‌ رفتم تا ببینم چگونه آن را پوشش داده‌اند. پیش از این همه نتایج این بررسی را در یک سخنرانی در انجمن صلح ایران تشریح کردم. بررسی روی تیترها و لیدهای رسانه‌های فاکس‌نیوز، وال‌استریت‌ژورنال، نیویورک‌تایمز، خبرگزاری صداوسیما و الجزیره صحنه‌های مختلفی از «تئاتر جنگ» را پیش روی ما می‌گذارد. نمایشی که دولت‌ها آن را کارگردانی می‌کنند و رسانه‌ها صحنه‌گردان و بازیگران آن هستند. ما مردم هم تماشاچی هستیم و هزینه‌ی قیمت بلیط این تئاتر را با احساسات خود می‌پردازیم.

برای بررسی اینکه ما در این مدت چه محتوایی تولید کردیم و در مقابل روایت‌های دیگر چه می‌گفتند، ابتدا برای نمونه سراغ «خبرگزاری صداوسیما» رفتم. تحلیل محتوای ۵۷۸ آیتم خبری در یک بازه زمانی کوتاه ده روزه (با میانگین خیره‌کننده ۵۸ خبر در روز)، نشان می‌دهد که ما با یک اطلاع‌رسانی ساده روبه‌رو نیستیم، بلکه با یک «عملیات رسانه‌ای تمام‌عیار» مواجهیم. از این رو می‌توان گفت که با نوعی قرارگاه رسانه‌ای مواجه‌ایم که کارکردی فراتر از خبر دارد.

در این روایت‌ها قهرمان‌هایی وجود دارند که عبارتند از «مردم»، «امت اسلامی»، «شهدا» و «رهبر معظم انقلاب» به عنوان محور وحدت. در این روایت‌ها «رژیم صهیونیستی»، «آمریکای جهانخوار» و «استکبار»، شرورها هستند. کلماتی چون «پیروزی»، «اقتدار»، «شکست دشمن» (بیش از ۷۰ بار) نتیجه قطعی جنگ را اعلام می‌کنند. در مقابل، دشمن با صفاتی چون «رژیم غاصب/جعلی/کودک‌کش» (بیش از ۱۵۰ بار) به طور سیستماتیک مشروعیت‌زدایی و اهریمن‌سازی می‌شود.

در واقع این خبرگزاری سعی می‌کند یک روایت کاملاً دوقطبی و اخلاقی از نبرد «حق علیه باطل» ترسیم کند. چارچوب‌های روایی اصلی آن عبارتند از: «روایت پیروزی مطلق و فروپاشی دشمن»؛ یعنی تمرکز بر اصابت دقیق موشک‌ها و «التماس دشمن برای آتش‌بس». دومین چارچوب «روایت وحدت ملی و بسیج مردمی» است.

پوشش گسترده تشییع شهدا و تجمعات در سراسر کشور برای ساختن تصویری از یک «ملت یکپارچه». سومین روایت به «روایت تقدیس و شهادت» مربوط است. واژه «شهید» (بیش از ۶۰ بار تکرار) هزینه‌های انسانی را از یک فاجعه به یک «افتخار معنوی» و منبع قدرت تبدیل می‌کند. و آخرسر روایت چهارم به «مشروعیت‌زدایی از دشمن» مربوط است؛ دشمنی که نه یک دولت، بلکه یک «رژیم» اهریمنی و غیرانسانی است.

در این نمایش روایت‌ها، هیچ جایی برای تردید، ابهام، نقد یا نمایش رنج و خسارات خودی وجود ندارد. این یک اتاق پژواک (Echo Chamber) است که برای ایمن‌سازی گفتمانی مخاطب و مدیریت روحیه‌ی جامعه طراحی شده است.

پیرنگ اصلی اخبار فاکس نیوز، نه جنگ در خاورمیانه، بلکه «پیروزی ترامپ و خیانت دشمنان داخلی» بود

رسانه‌های انگلیسی‌زبان در آمریکا چگونه این اتفاق را پس از جنگ پوشش دادند؟

همان طور که گفتم تیتر و لید سه رسانه آمریکایی را نیز بررسی کردم. سعی می‌کنم خیلی خلاصه بگویم این سه رسانه چه نمایشی از جنگ را پیش روی ما گذاشتند.

بررسی‌ ۱۰۵ آیتم خبری پس از جنگ در فاکس‌نیوز نشان می‌دهد که این شبکه تمرکز بر یک سلبریتی دارد به نام «ترامپ» و این نام را بیش از ۵۰ بار تکرار می‌کند. قهرمانی طرف‌های شرور را شکست می‌دهد. شرور اصلی «رژیم ایران» (بیش از ۷۰ بار تکرار) و شرورهای بعدی دشمنان داخلی از جمله نیویورک‌تایمز و سی‌ان‌ان است که این پیروزی ترامپ را دستکم می‌گیرند.

زبان فاکس‌نیوز بشدت احساسی است. پیرنگ اصلی، نه جنگ در خاورمیانه، بلکه «پیروزی ترامپ و خیانت دشمنان داخلی» است (۴۰ درصد از کل محتوا). جنگ ایران بهانه‌ای است برای اثبات قدرت ترامپ و حمله به رقبای سیاسی. فاکس‌نیوز یک سیستم بسته‌ی اطلاعاتی درست کرد که در آن، هر اطلاعات متناقضی، نه یک دیدگاه دیگر، بلکه مدرکی از توطئه دشمنان داخلی تلقی می‌شود.

در این تئاتر، تماشاگر به جای درک پیچیدگی‌های یک بحران بین‌المللی، برای یک نبرد فرهنگی و سیاسی داخلی بسیج می‌شود. این نمایشنامه، یک نمونه کلاسیک از «روزنامه‌نگاری جنگ» است که جهان را به «ما در برابر آنها» تقسیم می‌کند.

وال‌استریت‌ژورنال در بخش خبری ظاهری بی‌طرفانه و در بخش دیدگاه از سیاست‌های تهاجمی حمایت می کرد

وال‌استریت‌ژورنال چگونه اخبار این جنگ را پوشش داد؟

صحنه‌ای که وال‌استریت‌ژورنال می‌چیند در واقع اتاق وضعیت پنتاگون و راهروهای قدرت است. گویی با نوعی درام استراتژیک-نظامی مواجه‌ایم و طی ۱۰ روز پس از جنگ ۶۹ مطلب خبری مختلف در رابطه با جنگ ایران و اسرائیل منتشر کرده است. پنتاگون، ترامپ و ایران بیشترین فراوانی تکرار کلمه را دارند و شخصیت‌های اصلی این درام نهادها و تصمیم‌گیرندگان آمریکایی‌اند. زبان کاملا فنی، استراتژیک و تجویزی و چارچوب غالب آن تهدید و مهار است. پیرنگ داستان درباره‌‌ی ارزیابی‌های نظامی، محاسبات استراتژیک و پیامدهای اقتصادی این جنگ است.

نکته‌ی کلیدی در تحلیل وال‌استریت‌ژورنال، تمایز بین بخش خبری و بخش «دیدگاه» (Opinion) است. بخش خبری ظاهری بی‌طرفانه دارد، اما بخش دیدگاه به صراحت از سیاست‌های تهاجمی مانند «تغییر رژیم» (Regime Change) حمایت می‌کند. این یک تقسیم کار هوشمندانه برای ترویج یک دستور کار مشخص، ضمن حفظ اعتبار روزنامه‌نگاری است. این تئاتر برای تماشاگر عام نیست؛ برای ژنرال‌ها، سیاستمداران و مدیران عامل اجرا می‌شود. «انسان» و هزینه‌های انسانی در این نمایشنامه تقریباً غایب هستند و جای خود را به تحلیل هزینه-فایده و نمودارهای استراتژیک داده‌اند.

نیویورک‌تایمز در پوشش اخبار جنگ نقش یک «داور اطلاعاتی» را بازی می‌کرد

به نظر شما نیویورک‌تایمز اخبار پس از جنگ را چگونه پوشش داد؟

در نیویورک‌تایمز شاهد «تراژدی چندوجهی» هستیم که صحنه‌های نبرد ایران و اسرائیل در آن به راهروهای سازمان ملل و کنگره‌ی آمریکا وصل می‌شود. نیویورک‌تایمز طی ۱۰ روز پس از جنگ ۱۶۰ مطلب خبری منتشر کرد تا پوششی اشباع‌شده و همه‌جانبه ارائه دهند و یک میدان مناظره‌ی عمومی پدید بیاورد. اینجاست که شخصیت‌های مختلفی در این نمایش وجود دارند و ترامپ (با بیش از ۷۰ بار تکرار) نه یک قهرمان بلکه یک «کنشگر جنجالی و غیرقابل پیش‌بینی» است. «ایران» (بیش از ۱۲۰ بار) نه فقط یک «رژیم»، بلکه یک «کشور» با جامعه، مخالفان و قربانیان است. زبان این نمایشنامه، زبان ابهام، تردید و پرسشگری است. چارچوب غالب، «بحران و پیامد» است.

رویکرد نیویورک‌تایمز نسبت به دو رسانه‌ی پیشین پیچیده‌تر است و چندین پیرنگ را دنبال می‌کند. تمرکز بر تناقض بین گزارش‌های اطلاعاتی آمریکا و ادعاهای سیاسی کاخ سفید است و این رسانه نقش یک «داور اطلاعاتی» را بازی می‌کند و همین کار است که سبب می‌شود از طرف فاکس‌نیوز خائن تلقی شود. این رسانه به داستان‌های قربانیان در هر دو سو می‌پردازد و به دنبال بازگرداندن «انسان» به مرکز روایت است. پیرنگ سوم در این رسانه بر شکاف‌های سیاسی و جدال بر سر اختیارات جنگی در خود آمریکا متمرکز است و نشان می‌دهد چه‌قدر قدرت می‌تواند امری «مورد مناقشه» باشد.

از این رو باید گفت تئاتر نیویورک‌تایمز، یک تراژدی پیچیده است که به جای ارائه یک پاسخ ساده، سؤالات بیشتری را در ذهن تماشاگر ایجاد می‌کند. این نمایشنامه، ماهیت خود «حقیقت» را در دوران بحران به چالش می‌کشد و به اصول «روزنامه‌نگاری صلح» نزدیک‌تر است، هرچند همچنان در چارچوب‌های قدرت و سیاست غرب باقی می‌ماند.

الجزیره در پوشش جنگ ایران و اسرائیل بیش از آنکه «صلح‌ساز» باشد، «مناظره‌ساز» بود

با این اوصاف افکار عمومی جهان، به‌ویژه در کشورهای اسلامی، چه نوع واکنشی به این نبرد نشان دادند؟ آیا این واکنش‌ها هم‌راستا با روایت‌های ارائه‌شده از سوی ایران و محور مقاومت بود یا بیشتر تحت‌تأثیر روایت‌های رسانه‌های جریان اصلی غربی قرار گرفتند؟

تیتر و لیدهای اخبار الجزیره را هم بررسی کوتاهی کرده‌ام و باید بگویم که اینجا هم باید از یک نگاه یکپارچه به «افکار عمومی جهان» پرهیز کنیم. نمایشنامه الجزیره در جریان ۱۰ روز پس از جنگ نشان می‌دهد که با «چندصدایی» و تمرکز بر «هزینه‌های انسانی» جنگ، از دوقطبی‌سازی رایج فاصله گرفته و «قدرت آمریکا» را به چالش می‌کشد؛ نقاط قوتی که آن را به روزنامه‌نگاری صلح نزدیک می‌کند. با این حال، ضعف‌های قابل توجهی نیز دارد.

برای نمونه، الجزیره با «چارچوب تقابل بی‌پایان» و اولویت‌بخشی ژئوپلیتیک، بحران را نه به عنوان منازعه‌ای مستقل، بلکه ابزاری برای برجسته‌سازی موضوعی دیگر یعنی مسئله فلسطین، تحلیل می‌کند. غیبت ارزش‌های مرتبط با «صلح» به عنوان یک کنشگر فعال، عدم پرداختن به ریشه‌های منازعه و راه‌حل‌های غیرخشونت‌آمیز، این پوشش را از روزنامه‌نگاری صلح دور می‌کند.

شاید بتوان الجزیره را «مفسری انتقادی» در نظر گرفت است که روایت‌های قدرت را به چالش می‌کشد، اما بیش از آنکه «صلح‌ساز» باشد، «مناظره‌ساز» است. این رسانه پیچیدگی‌های بحران را نمایش می‌دهد، اما راه حلی برای خروج از آن ارائه نمی‌دهد.

این موضوع را بگذارید کنار آنچه که رسانه‌های غربی به افکار عمومی خود منتقل می‌کنند. در روایت‌های رسانه‌ای آنان ایران تقریباً هیچ شانسی برای دیده شدن به شکل اصیل خود نداشت. مخاطب غربی، جنگ را از طریق صحنه‌پردازی رسانه‌های خودشان تماشا می‌کرد؛ از نمایشنامه «قهرمان» در فاکس نیوز تا «تراژدی پیچیده» در نیویورک‌تایمز. روایت ایران، اگر هم بازتاب می‌یافت، در چارچوب «ادعاهای رژیم ایران» یا «پروپاگاندای تهران» قاب‌بندی می‌شد.

در نتیجه، ما شاهد یک نبرد جهانی روایت‌ها نبودیم، بلکه شاهد اجرای همزمان چندین «تئاتر جنگ» برای تماشاگران متفاوت بودیم. هر گروه از تماشاگران، در سالن تئاتر خود نشسته بودند و نمایشی را می‌دیدند که صحنه‌گردانان مورد اعتمادشان برایشان آماده کرده بودند.

ما هنوز با منطق «رسانه‌ی یک‌طرفه» و «عصر بلندگو» عمل می‌کنیم | ساختار محتوای روایت ما تک‌صدا بود

در صورت پذیرش برخی کاستی‌ها، مهم‌ترین ضعف‌های روایت‌پردازی ایران در این نبرد چه بود؟

ضعف اصلی، یک ضعف فنی یا ابزاری نبود؛ یک ضعف فلسفی بود. ما هنوز با منطق «رسانه‌ی یک‌طرفه» و «عصر بلندگو» عمل می‌کنیم، در حالی که در عصر «شبکه و گفت‌وگو» زندگی می‌کنیم. ما در زبان، ساختار محتوا و انطباق محتوا با بستر انتشار ضعف داریم. زبان روایت ما، زبانی «حداکثری» و «یقین‌محور» بود. سخن گفتن از «پیروزی مطلق» و «شکست قطعی» پر ابهام است. ما در روزنامه‌نگاری برای همین از «صفت» دوری می‌کنیم؛ برای مثال، به جای اینکه از عملکرد «خوب» تعریف کنیم، می‌بایست مصداق‌های مثبت و خوب را بگوییم تا مخاطب خودش به این نتیجه برسد که عملکرد ما خوب است. در دنیای امروز، روایتی که هیچ تردیدی در آن نیست، به سرعت به عنوان پروپاگاندا شناخته می‌شود.

ساختار محتوای روایت ما تک‌صدا بود. ما صدای فرماندهان و سیاستمداران را شنیدیم، اما صدای یک مادر نگران در شیراز، یک کاسب مضطرب در بازار تهران، یا یک شهروند خسته و نگران را نشنیدیم. با حذف این صداها، ما «انسان» را از روایت خود حذف کردیم و آن را به یک بیانیه‌ی نظامی تقلیل دادیم. وقتی صدای انسان‌ها را به روایت‌های خود می‌آوریم و نشان می‌دهیم که با وجود تمامی سختی‌ها هنوز داریم ادامه می‌دهیم، این رویکرد به افکارعمومی حس امنیت می‌دهد. از طرف دیگر، ما یک پیام یکسان را برای تمام بسترهای مختلف تولید کردیم. پیامی که برای یک بخش خبری تلویزیونی طراحی شده، در سکویی مثل توییتر (X)، که بر پایه‌ی تعامل و چالش است، کار نمی‌کند. محتوای ما برای دیالوگ طراحی نشده بود.

رسانه باید در زمان جنگ به سمت راهبردهای انسان‌سازانه برود

در مواجهه با روایت‌سازی نادرست طرف مقابل، چه راهبردهایی برای تولید «روایت‌های معتبر، انسانی و تأثیرگذار» وجود دارد؟

راهبرد اصلی، حرکت از سمت رفتارهای واکنشی و «ضدپروپاگاندا» به سمت «روایت‌گری استراتژیک حقیقت» است. هدف نباید ساختن یک ماشین پروپاگاندای بهتر باشد، بلکه باید خلق روایتی باشد که آن قدر معتبر و انسانی است که خودش پادزهر دروغ می‌شود. در حالی که آنان در پی هیولاسازی‌اند می‌بایست به سمت راهبردهای انسان‌سازانه برویم.

به جای تمرکز صِرف بر برد موشک‌ها، باید داستان نانوایی را روایت کنیم که زیر بمباران نان می‌پزد، داستان پرستاری که در بیمارستان مجروحان را درمان می‌کند، یا داستان دانشجویی که برای آرام کردن خانواده‌اش جوک می‌گوید. واکنش دفاعی برخی از کاربران در توییتر ساخت جوک است و این امر در شکل‌گیری همدلی شبکه‌ای موثر می باشد و از جمله قدرتمندترین ابزار اقناع است.

پذیرش برخی مشکلات و خسارت‌ها به کل روایت رسانه‌ی ما از جنگ اعتبار می‌بخشد

دسترسی گسترده‌ی شهروندان به منابع خبری متنوع باعث می‌شود تا روایت‌هایی که درباره نتیجه جنگ مطلق گویی می کند، دیگر باور پذیر نباشد. پذیرش برخی مشکلات، خسارت‌ها یا حتی اشتباهات، به کل روایت رسانه‌ی ما از جنگ اعتبار می‌بخشد. وقتی شما با صداقت می‌گویید که دو موشک ما به هدف نخورده، مخاطب حرف شما را درباره موشکی که دقیقاً به هدف خورده است، راحت‌تر باور می‌کند.

اینجاست که می‌بایست به سمت تولید «پادروایت‌های خاموش» برویم. به جای پاسخ مستقیم به هر دروغ، باید داستان‌هایی را روایت کنیم که به طور ضمنی آن دروغ‌ها را بی‌اعتبار می‌کنند. برای مثال، در پاسخ به روایتی که مردم ایران را «گروگان یک رژیم» می‌داند، می‌توان با نمایش تصاویر زندگی روزمره، مقاومت مدنی و پیچیدگی‌های جامعه، این تصویر ساده‌انگارانه را در هم شکست. یادتان باشد سال‌ها پیش نتانیاهو مدعی شد که ایرانی‌ها شلوار لی نمی‌توانند بپوشند و کمپین‌های کاربران ایران واکنش‌های درخور و مناسبی به او نشان دادند.

رسانه‌های مستقل، ارزشمندترین دارایی استراتژیک یک کشور در نبرد روایت‌ها هستند | تکیه بر اعتبار رسانه‌های مستقل، تنها راه بازیابی اعتماد جامعه جهانی است

رسانه‌های مستقل، حرفه‌ای و آزاد چه نقشی در مقابله با تحریف واقعیت‌ها دارند؟

رسانه‌های مستقل، ارزشمندترین دارایی استراتژیک یک کشور در نبرد روایت‌ها هستند. نقش آنها، نه تکرار روایت رسمی، بلکه عمل به عنوان «نهاد اعتبارسنجی» است. در یک زیست‌بوم رسانه‌ای سالم، وقتی دولت یک ادعا را مطرح می‌کند و یک رسانه‌ی مستقل معتبر آن را تأیید می‌کند، آن ادعا در سطح جهانی مشروعیت پیدا می‌کند. برعکس، اگر رسانه‌ی مستقل آن را رد کند، ادعای دولت بی‌اعتبار می‌شود. رسانه‌های مستقل، «پل»هایی هستند که می‌توانند پیام را از جزیره‌ی حاکمیت به سرزمین افکار عمومی جهانی منتقل کنند. بدون این پل‌ها، صدای حاکمیت در همان جزیره حبس می‌شود. تکیه بر اعتبار این رسانه‌ها، تنها راه بازیابی اعتماد جامعه جهانی است.

اما متاسفانه در طول جنگ هم می‌دیدیم که شبکه‌ی خبر مثلا ادعا می‌کند تا لحظاتی دیگر از وزیر اسرائیلی خواهیم گفت و می‌بینید که چه طور کار می‌کرد. جوری که مخاطب منتظر است که انگار یک آس رو کنند و او را به استودیو بیاورند. ولی در ادامه می‌بینیم به اشتباه‌ترین شکل ممکن است مجری ظاهر می‌شود و می‌گوید وزیر رژیم صهیونیستی جاسوس ما بود. همین؟ می‌بایست شواهد یا فکت‌هایی رو کنیم که مخاطب باور کند. موضوع تقلیل دستاوردهای نظامی ایران نیست، موضوع نمایش اشتباه آن است که به اعتبار شبکه‌ی خبر بیشتر ضربه می‌زند.

شاید این جنگ به عنوان نقطه‌ی عطفی در تاریخ جنگ‌های فناورانه ثبت شود | در عرصه‌ی دفاع فنی می‌بایست تیم‌های واکنش سریع دیجیتال تشکیل می‌دادیم

با توجه به استفاده گسترده از فناوری‌های نوین مانند هوش مصنوعی و جعل عمیق، چه رویکردهایی برای خنثی‌سازی این عملیات اطلاعاتی پیشنهاد می‌کنید؟

احتمال می‌دهم که این جنگ به عنوان نقطه‌ی عطفی در تاریخ جنگ‌های فناورانه ثبت شود. جوری که احتمالا شکل جنگ‌های کلاسیک را تغییر می‌دهد. در اینجا نیز استفاده از فناوری‌های هوشمند در روایت‌سازی اهمیت زیادی دارد. مقابله با این تهدیدات نیازمند یک رویکرد دو لایه است: «دفاع فنی» و «ایمن‌سازی شناختی».

در عرصه‌ی دفاع فنی می‌بایست تیم‌های واکنش سریع دیجیتال تشکیل می‌دادیم. در این تیم‌ها متخصصان علوم داده، روزنامه‌نگاران تحقیقی و کارشناسان امنیت سایبری حاضرند تا بتوانند به سرعت محتوای جعلی را با استفاده از ابزارهای هوش‌مصنوعی شناسایی و ریشه‌یابی کنند.

رسانه ها باید کار با فناوری‌های اعتبارسنجی را بیاموزند

همچنین می‌بایست کار با فناوری‌های اعتبارسنجی را بیاموزیم. ترویج استانداردهایی مانند C2PA (ائتلاف برای اصالت و منشأ محتوا) که به رسانه‌ها اجازه می‌دهد به محتوای خود یک امضای دیجیتال غیرقابل جعل اضافه کنند تا اصالت آن قابل تأیید باشد.

درباره‌ی استاندارد اعتبارسنجی C2PA بیشتر توضیح دهید؟

فرض کنید یک عکس یا یک ویدیو، مثل یک کالای باارزش است. وقتی یک کالای گران‌قیمت می‌خرید، چه‌ طور از اصل بودن آن مطمئن می‌شوید؟ معمولاً یک گواهی اصالت یا شناسنامه دارد که نشان می‌دهد چه کسی، کجا و چه زمانی آن را ساخته است. C2PA (که مخفف Coalition for Content Provenance and Authenticity است) دقیقاً همین کار را برای محتوای دیجیتال انجام می‌دهد. این یک استاندارد فنی است که شرکت‌های بزرگی مانند ادوبی، مایکروسافت، اینتل و بی‌بی‌سی آن را توسعه داده‌اند.

وقتی یک روزنامه‌نگار با دوربین یا گوشی هوشمندی که از C2PA پشتیبانی می‌کند، عکسی می‌گیرد، در همان لحظه‌ای که عکس گرفته می‌شود، اطلاعات کلیدی به صورت یک «امضای دیجیتال» به فایل عکس چسبانده می‌شود. اگر دبیر بخش، این عکس را در نرم‌افزاری مانند فتوشاپ ویرایش کند (مثلاً نور آن تنظیم یا بخشی از آن بریده شود)، این تغییرات نیز به همان شناسنامه دیجیتال اضافه و در شناسنامه نوشته می‌شود: «این عکس در تاریخ فلان، توسط فلان کاربر، با نرم‌افزار فتوشاپ ویرایش شد و این تغییرات روی آن اعمال شد.»

حالا فرض کنید این عکس در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌شود. یک کاربر عادی یا یک روزنامه‌نگار دیگر می‌خواهد بداند آیا این عکس واقعی است یا دستکاری شده. او می‌تواند روی عکس کلیک راست کند یا آن را در یک وب‌سایت مخصوص بارگذاری کند یا فوری شناسنامه‌ی دیجیتال آن را ببینید. به این ترتیب، اگر کسی این عکس را برداشته و با هوش مصنوعی یک بخش جعلی به آن اضافه کرده باشد، آن شناسنامه دیجیتال یا کاملاً از بین می‌رود یا پیغام خطا می‌دهد و می‌گوید: «این فایل دستکاری شده و دیگر قابل اعتماد نیست».

پروژه آموزش سواد رسانه ای بلندمدت و استراتژیک است که امیدوارم برای آینده جدی گرفته شود

در صحبت ها به ایمن‌سازی شناختی اشاره کردید. می توانید بیشتر این مبحث را توضیح دهید؟

بله، ایمن‌سازی شناختی (Cognitive Resilience) نوعی تزریق شناختی یا پیش‌ابطال است. از آنجایی که بهترین دفاع، حمله است، به جای اینکه منتظر انتشار یک ویدیوی جعل‌عمیق بمانیم و بعد آن را تکذیب کنیم، باید پیشتر از این‌ها به جامعه آموزش می‌دادیم که «دشمن قرار است با استفاده از این تکنیک‌ها شما را فریب دهد.» این کار، جامعه را در برابر آن دروغ خاص واکسینه می‌کند.

وقتی ما عبارت علمی سواد رسانه‌ای را با «جنگ نرم» اشتباه می‌گیریم و کلی سمینار بی‌فایده‌ درباره‌اش بر پا می‌کنیم هم عبارت علمی جنگ نرم را بی‌اعتبار کردیم و هم نتوانستیم سواد رسانه‌ای جامعه را ارتقا دهیم. جامعه‌ای که سواد رسانه‌ای بالایی دارد، به طور طبیعی در برابر اطلاعات نادرست مقاوم‌تر است. این یک پروژه بلندمدت و استراتژیک است که امیدوارم برای آینده جدی گرفته شود.

نیازمند متخصصان «جهانی‌فهم» هستیم | ما رسانه‌های بین‌المللی خود را به عنوان «بولتن روابط عمومی سفارتخانه» طراحی کرده‌ایم

می توانیم به این چالش‌ها این نکته را هم اضافه کنیم که حضور نداشتنِ روایت ایران در رسانه‌های بین‌المللی حرفه‌ای و اثرگذار، در این ناکامی رسانه‌ای نقش داشته است؟

این فقدان حضور، «پاشنه آشیل» دیپلماسی عمومی و امنیت نرم ماست. این خلأ، یک مشکل زیرساختی یا بودجه‌ای نیست، بلکه همان‌‌طور که عرض کردم یک ضعف «فلسفی» و «سیاست‌گذارانه‌» است.

ما رسانه‌های بین‌المللی خود را نه به عنوان یک «خبرگزاری رقابتی در بازار جهانی ایده‌ها»، بلکه به عنوان «بولتن روابط عمومی سفارتخانه» طراحی کرده‌ایم. هدف آنها «اطلاع‌رسانی» به سبک بی‌بی‌سی یا الجزیره نیست، بلکه «تبلیغ» و «دفاع» از مواضع رسمی است. چنین رسانه‌ای هرگز نمی‌تواند اعتماد مخاطب خارجی را جلب کند.

تا زمانی که ما نپذیریم یک رسانه‌ی بین‌المللی موفق، می‌بایست کم‌ و بیش استقلال تحریریه‌ای داشته باشد، این چالش ادامه دارد. این رسانه باید بتواند از سیاست‌های داخلی نیز انتقاد کند وگرنه اعتماد به این رسانه‌ی یکسونگر مخدوش می‌شود. ما به متخصصانی نیاز داریم که نه فقط به چند زبان مسلط باشند، بلکه «جهانی‌فهم» باشند و بدانند مخاطب در لندن، کوالالامپور یا سائوپائولو چگونه فکر می‌کند و به چه چیزی اعتماد می‌کند.

برای افزایش تاب‌آوری شناختی کشور و ایفای نقشی مؤثر در نبرد روایت‌ها، چه تحولات بنیادینی باید صورت گیرد؟

ما نیازمند یک «شیفت» یا تغییر پارادایمی از «مدیریت اطلاعات» به سمت «پرورش زیست‌بوم اطلاعاتی سالم» هستیم. نهادهای حاکمیتی می‌بایست از نقش «کنترل‌گر» به نقش «توانمندساز و ناظر استراتژیک» تغییر موضع دهند. وظیفه‌ی دولت، نه تولید محتوا، بلکه ایجاد زیرساخت‌های قانونی و فنی برای فعالیت رسانه‌های حرفه‌ای، حمایت از دانشگاه‌ها و تضمین جریان آزاد اطلاعات است. این در حالی است که دیدیم به خاطر شرایط پیش آمده، اینترنت بین‌المللی قطع و دسترسی کاربران ایران به سکوهای اصلی جنگ روایت‌ها قطع شد.

در این میان دانشگاه‌ها نیز می‌بایست«مرکز تحقیق و توسعه (R&D)» امنیت نرم کشور تبدیل شوند. تربیت نسل جدید روزنامه‌نگاران با مهارت‌های چندگانه (داده‌محوری، راستی‌آزمایی دیجیتال، روایت‌گری چندرسانه‌ای)، و انجام پژوهش‌های کاربردی برای سنجش اثربخشی روایت‌ها، وظیفه‌ی اصلی دانشگاه‌هاست.

رسانه‌ها باید به سمت حرفه‌ای‌گرایی بی‌رحمانه حرکت کنند

رسانه‌ها باید به سمت حرفه‌ای‌گرایی بی‌رحمانه حرکت کنند. این یعنی اولویت دادن به دقت بر سرعت، پذیرش پیچیدگی به جای ساده‌سازی و ساختن اعتماد بلندمدت به جای کسب پیروزی کوتاه‌مدت. عامل دیگری که متاسفانه امروز بدنه‌ی نحیفی دارد و می‌بایست به آن بیشتر توجه کنیم «جامعه‌‌ی مدنی» است. نهادهای واسط میان حاکمیت و مردم، موتور اصلی سواد رسانه‌ای و تفکر انتقادی است. تشکل‌های مدنی، معلمان و خانواده‌ها باید شهروندانی را تربیت کنند که به سادگی فریب هر روایتی را نخورند.

در نهایت، تاب‌آوری شناختی یک کشور، نه با ساختن دیوارهای بلندتر، بلکه با پرورش یک باغ متنوع و سالم در داخل آن دیوارها به دست می‌آید. باغی که در آن، گیاهان مختلف (دیدگاه‌های متفاوت) در کنار هم رشد می‌کنند و آن‌قدر ریشه‌های قوی دارند که هیچ طوفان خارجی نمی‌تواند آن‌ها را از جا بکند.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا