توضیحی بر نقد فیلسوفانه! | ابوالفضل نجیب
/در سوگ شفافیت/

ابوالفضل نجیب، روزنامهنگار، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
بیانیه میرحسین واکنش های مختلفی برانگیخت، غالب این واکنش ها منفی و در مخالفت با راه حل همه پرسی بود. نقد آقای سعید رضوی فقیه یکی از نقدهای مکتوب بر بیانیه بود. و یادداشت حقیر با عنوان نقدی بر نقد سعید رضوی فقیه تنها واکنش مکتوب بر موضع ایشان و علی القاعده بقیه دیدگاه های مخالف.
آنچه در پی می آید پاسخ و حسن ختامی است بر نقد آقای رضوی بر یادداشت حقیر. حسن ختام به این دلیل که در فضای موجود و ملاحظات و محدودیت ها و ممنوعیت های محسوس و نامحسوس حاکم بر جنس این گونه مباحث و چالش های اجتماعی و سیاسی و… جز به اتهام و انگ خوردن نتیجه ای در بر ندارد. با لحاظ این ملاحظات درباره برخی اشکالات ایشان و برای عزیزانی که دو مطلب فوق را دنبال کرده تنها ذکر چند نکته کفایت می کند.
ابتدا لازم است تصریح کنم حقیر نه فیلسوف و نه فقیه هستم که بتوانم با علم کلام با کلمات بازی کنم، آنگونه که آقای رضوی با کلام و منطق و فلسفه استدلال می کنند. آنچه نوشتم فارغ از اشتباهات لپی مورد اشاره آقای رضوی برآمده از نیم قرن مشاهده و تجربه در متن و حاشیه اتفاقات سیاسی است، و بر این باورم فلسفه و فقه به کار تحلیل شرایط اجتماعی نمی آید.
تحلیل و شناخت جامعه یا مبتنی بر تجربه و مشاهده و یا متکی بر دانش و فهم و شم و فکتهای سیاسی و علم و آگاهی به همه جوانب اجتماعی و فکت های موجود است. آقای رضوی از حقیر می خواهند درباره فارقات! (تفاوت ها) این دو دوره توضیح دهم.
این که آقای رضوی نتوانند یا نخواهند میان شرایط اجتماعی و سیاسی دوران جنگ هشت ساله با جنگ دوازده روزه تفاوت های کیفی قایل شوند، اینبار بهصراحت می گویم تغافل می کنند.
و جالب این که برای اثبات شباهت های این دو دوره که نقطه اشتراک آن فقط وقوع جنگ و امر بدیهی است کلی صغری و کبری می کنند، بدون پرداختن به این مهم که آنچه مد نظر بنده بود و همچنان بر فهم آن اصرار دارم تفاوت های بنیادی این دو دوره است، از جمله رابطه حاکمیت با مردم و بالعکس، شکاف میان مردم و مسئولان، و تبعات ناشی از این شکاف ها.
تفاوت هایی که علی القاعده راه به تحلیل های متفاوتی در جهت برون رفت از وضعیت موجود می برد. این که جناب رضوی تنها استدلال بر اثبات امر بدیهی یعنی وقوع جنگ و نه چرایی و دلایل واقعی وقوع این دو جنگ دارند برای حقیر کاملن قابل فهم است. آنچه باعث تغافل ایشان می شود ریشه در همان ملاحظات و خطوط قرمز حاکم بر این موضوعات دارد. این ملاحظات را حتی می شود در نگاه ساده انگارانه به برخی شباهت ها از جمله آنچه ایشان به شکاف در بالا و شکاف مردم و حاکمیت و حضور اپوزسیون اشاره می کنند بخوبی دریافت.
آقای رضوی می پرسند، «در جنگ هشت ساله، هم شکاف سیاسی وجود داشت و هم شکاف اجتماعی. اپوزیسیون قدرتمند هم داشتیم، هم در داخل و هم در خارج. چرا در آن زمان رجوع به آرای عمومی بد بوده و الان خوب است؟»
پرسش حقیر این است، ایا آنچه به شکاف در دو دوره یادشده و در زمینه های مختلف یاد می کنند، به لحاظ کمی و کیفی اساسن قابل مقایسه هستند.
اگر منظور از شکاف در بالا اختلاف بنی صدر و جناح جمهوری است که آن شکاف در خرداد سال ۶۰ حل شد.
مشکل اساسی ایشان در همین پنداری و به تعبیری این همان زمان پنداری شرایطی است که به جز بروز جنگ که صدالبته از جهاتی ریشه در دلایل مشترکی هم دارد، هیچ شباهتی نمی توان یافت. آنچه در این باب می باید گفت و لابد به مصلحت نخواهد بود، مصداق دست کوتاه و خرما بر نخیل باید از آن چشم پوشید و سکوت کرد، و همین ملاحظات تحمیلی به امثال آقای رضوی فرصت و امکان مونولوگ و هیبت حق به جانب می دهد.
نگارنده بعد از همراهی هشتصد کنشگر و فعال سیاسی و رسانه ای طی یادداشتی با عنوان در اهمیت حمایت کنشگران از بیانیه میرحسین که انصاف نیوز انتشار آن را به مصلحت ندانست، به تلویح و تصریح درباره دلایل و تفاوت دو مقطع جنگ هشت ساله و دوازده روزه و ضرورت همه پرسی در این شرایط و به مثابه مهمترین عامل بازدارندگی وقوع جنگ دوباره پرداخته و دلیل شکسته شدن سکوت کنشگران را در همین راستا ارزیابی کردم.
آنچه از فحوای بیانیه حمایت آنها دریافت می شد ناظر بر این مهم بود که شرایط موجود هیچ شباهتی با دوران جنگ هشت ساله ندارد. هنگام نگارش آخرین سطور رسانه ها از نامهی تازهی مصطفی تاجزاده خبر دادند، توصیه ام به آقای فقیه دقت و تامل روی نکاتی از نامه است که غیر مستقیم می تواند پاسخی به پرسش شما درباره نقاط فارق دوره جنگ هشت ساله و دوازده روزه باشد. با این توضیح که ایشان هم فیلسوف نیستند.
انتهای پیام