پیرپسر و ۱۰ سوالی که در ذهن مخاطب می‌کارد | ارتباط یعنی بلعیده شدن!

نگار فیض‌آبادی، انصاف نیوز: پیرپسر روایتِ روابطی است که تخریب، تحقیر و خشونت پنهان و آشکار در آن موج می‌زند و اتفاقا آدم‌ها در چنین رابطه‌ای آن‌قدر می‌مانند تا تمام شوند! انگار گزینه‌ی دیگری وجود ندارد و نه پسرهای خانواده و نه رعنای تازه‌وارد به خانه، چاره‌ای جز تسلیم ندارند و اگر تلاشی هم باشد، ضررش بیشتر است. 

راه‌حل‌های خروج از بحران هم دقیقا خودشان به بحران‌هایی منجر می‌شوند که دیگر نمی‌شود کاری برایشان انجام داد؛ درست مثل وقتی که رضا قفلِ در را عوض می‌کند اما خودشان هم در همان مهلکه‌ای از بین می‌روند که می‌خواستند به واسطه‌ی آن غلام را نابود کنند. 

وقتی علی سراغ رعنا را می‌گیرد، غلام (پدر خانواده/ حسن پورشیرازی) با اشاره به شکم خود می‌گوید «اینجاس، خوردمش» به نظر می‌رسد میل و آرزوی شخصیت‌های پیرپسر در روابط مساوی است با بلعیده شدن و نابود شدن! به‌طورکلی اصل «ارتباط» هم مساوی‌ست با نابودی.

ترجیح دردِ آشنا بر درمان نا‌آشنا

خانه‌ی قدیمی پیرپسر قیمتی است اما طوری نگه داشته شده که انگار زباله‌دانی است! اگر بخواهیم از شخصیت غلام بگذریم، پسرها می‌خواهند شرایط‌شان بهتر شود اما راهی برای مراقبت از خودشان بلد نیستند چون اساسا تجربه‌ای از مراقبت شدن ندارند.

درواقع حال و روز آنها هم شبیه خانه‌ای است که در آن زندگی می‌کنند و هیچ تضمینی هم وجود ندارد که با فروش خانه و پولدار شدن بتوانند برای خودشان زندگی سالم، امن و آرامی را رقم بزنند؛ چون آنها با انفعال و پرخاشگری خو گرفته‌اند و ساختن زندگی امن مستلزم عاملیت، حل مسئله و اقدام عملی بهنجار است.

پسرها طوری به خشونت خو گرفته‌اند که حتی بازیِ دو نفره‌شان هم سیلی زدن به همدیگر است. به نظر می‌رسد آنها ماندن در وضعیت دردناک اما آشنا را به هرچیز دیگری که سالم اما ناآشنا باشد، ترجیح می‌دهند.

وقتی آگاهی هم خیلی تاثیر ندارد

درست است که علی سعی کرده با مطالعه، راه متفاوتی برود و از همکارش هم می‌‌خواهد به او توهین نکند، اما بعدا می‌بینیم که جای خالی کار را دوباره با محتوایی پر می‌کند که چیزی از خشونت کم ندارد.

آگاهی، خواندن و آموزش حتما لازم و مفید هستند اما در پیرپسر می‌بینیم که پسرها نمی‌توانند ورای آسیب‌هایشان قدم بردارند. اگر هم کمی جلو بروند، باز به جای قبلی برمی‌گردند و ظاهرا اجبار برای تکرار گذشته قوی‌تر از آن است که بتوانند کاری انجام بدهند.

با دیدن رعنا ممکن است پیش خودمان بگوییم چرا رعنا به غلام نه نمی‌گوید یا وقتی نه می‌گوید، قاطعانه روی آن نمی‌ایستد؟ نه نگفتن او پیشاپیش آری گفتن به تمام شرایطی است که برای او رقم می‌خورد. رعنا تلاش می‌کند نشان دهد حد و مرزی دارد اما رفتارهای متناقضش مثل «لوندی» تمام مرزها را پاک می‌کند.

۱۰ سوالی که بعد از دیدن پیرپسر می‌توانید به آنها فکر کنید

بخش مهم دیگری از قصه مربوط به سکانسی است که غلام و پسرانش، رعنا را از پشت پنجره دید می‌زنند. اگر این دید زدن را نمادین در نظر بگیریم آن وقت می‌شود به این سوال‌ فکر کرد که آیا بازی با پلی‌استیشن پسرها هم می‌تواند نوعی دید زدن زندگی (انفعال) باشد؟ 

آیا ممکن است در روابطی که تحقیر می‌‌شویم، توهین می‌شویم یا مورد غفلت و آزار قرار می‌گیریم، بدون اینکه بدانیم چرا، «گیر» کنیم؟ 

آیا مشکل پسرهای خانواده «فقط» پول نداشتن است؟ (ممکن است دلایل روانی شخصی وجود داشته باشند که پسرها را این‌طور به پدرشان و خانه زنجیر می‌کند و به آنها فرصت استقلال نمی‌دهد؟)

در خانواده‌ای که مرزها از بین رفته‌اند، نیازهای طبیعی، قدرت و خشونت چطور در هم تنیده می‌شوند؟

چرا رعنا به عنوان عنصر بیرونی، باعث تغییرات مثبت آن خانه و خانواده نمی‌شود؟

چطور می‌شود در فضایی که عشق معنی تملک و قربانی شدن دارد، عشق سالم را تجربه کرد؟

چه اتفاقی میفتد که پسرها و حتی رعنا به بیرون از خانه فکر نمی‌کنند؟ آیا واقعا راهی برای خلاصی نیست؟ (گویی همه‌چیز در همان فضا گیر کرده است.)

مادرِ غایب چه تاثیری در سرنوشت علی و رضا داشت؟

نطفه‌ی خشونت‌هایی که در فیلم می‌بینیم، از کجا شکل گرفته است؟

آنچه از وضعیت فعلی پسرها می‌بینیم، می‌تواند نشانه‌ای که تاریخچه‌ی آنها باشد؟ ساختن آینده بدون فهمیدن حال و گذشته چقدر امکان‌پذیر است؟

سینما باید به جای گفتن نشان بدهد

پیرپسر یک اثر اقتباسی از چند منبع اسطوره‌ای و ادبی است و اکتای براهنی به عنوان نویسنده و کارگردان، سراغ داستان ادیپ شهریار از سوفوکل رفته است تا از این طریق به مفاهیم روانکاوانه‌ بپردازد؛ اما حفره‌های قصه نشان می‌دهند نویسنده فقط جمله‌هایی از فروید و روانکاوی شنیده است اما نتوانسته آن را به زبان تصویر نمایش بدهد.

درواقع سینما باید به جای گفتن نشان بدهد ولی حرف‌هایی را در فیلم می‌شنویم که فقط در سطح جمله مانده‌اند. مثل وقتی که غلام می‌گوید «هرچی درد کمتره، لذتش بیشتره» درواقع این جمله مربوط به یکی از مفاهیم فروید با عنوان «اصل لذت» است اما مطرح کردنش به این شکل نوعی ساده‌سازی و شعاری حرف زدن است. 

درنهایت پیرپسر شاید بیش از آنکه قصه‌ی خشونت باشد، تصویری‌ از رابطه‌هایی است که هیچ‌کس نمی‌داند چطور از آن‌ها بیرون بیاید. خانه‌ای که هرکس واردش شود، یا تسلیم می‌شود یا بلعیده!

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا