ساواک؛ آنچه می‌دانیم و آنچه فکر می‌کنیم که می‌دانیم | محسن صالحی‌خواه

محسن صالحی‌خواه، روزنامه‌نگار، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

سفیدشویی ساواک، بزرگ‌ترین اتهامی بود که سریال تاسیان با آن روبرو شد. منتقدان معتقد بودند این سریال با داستانی که تعریف کرد، در تلاش بود که سازمان اطلاعات و امنیت کشور در دوران حکومت پهلوی را از اتهامات قدیمی مربوط به آن مبری کند. این یادداشت درباره سریال تاسیان نیست بلکه درباره ادعای منتقدان راجع به ساواک است. علت این اظهارات را نه سفیدشویی ساواک که باید به چالش کشیدن یک روایت رسمی اما قدیمی دانست.


ساواک سال ۱۳۳۵ تاسیس شد. زیرمجموعه نخست‌وزیری بود و مستقیم به شاه گزارش می‌داد. تاسیس این سازمان در آن زمان را می‌توان تلاشی برای یکپارچه کردن فعالیت‌های پراکنده اطلاعاتی و امنیتی در حد آن روزها دانست. بنابراین ساواک نخستین دستگاه اطلاعات و امنیت مدرن و ساختارمند ایران است که با کمک مستشاران اطلاعاتی خارجی – بیشتر آمریکا و انگلستان در کنار اسرائیل – تاسیس شد و توسعه پیدا کرد.

ساواک بدون اشکال بود؟ قطعاً نه. ده‌ها اشکال ساختاری و عملکردی در ۲۲ سال وجود ساواک می‌توان پیدا کرد. مثلا تیمسار منوچهر هاشمی، آخرین مدیر اداره هشتم ساواک (ضدجاسوسی) در خاطراتش به بخش زیادی از این مشکلات اشاره می‌کند. مثلاً در قسمتی از خاطراتش می‌گوید ما اداره ضدجاسوسی تشکیل داده بودیم اما مستشار آمریکایی در همان اداره نشسته بود. او به روند اخراج کردن مستشاران آمریکایی از ساواک اشاره می‌کند که در متن پیاده‌شده مصاحبه او با شاهرخ مسکوب در تاریخ شفاهی هاروارد که بعدها به کتاب «داوری: سخنی در کارنامه ساواک» تبدیل شد، مفصل تعریف شده.


در واقع این دستگاه نه آنقدر سفید است که هواداران سلطنت می‌گویند و نه آنقدر سیاه است که انقلابیون تمایل دارند جامعه باور کند. ساواک مثل هر دستگاه اطلاعات و امنیت دیگری با هر ساختار اداری مشابه یا متفاوت، وظایفی تعریف‌شده داشت. وظایفی که دستگاه‌های جایگزین آن بعد از انقلاب هم بر عهده دارند. مقابله با خرابکاری، تروریسم، براندازی، جاسوسی و جمع‌آوری اطلاعات پیش از انقلاب در وظیفه ساواک بود و پس از انقلاب هم در وظیفه دستگاه‌های مختلفی که برای این کار وجود دارند تعریف شده است. وظایفی که همین امروز هم انجام می‌شود.


در ترسناک بودن نام ساواک برای مردم پیش از انقلاب شکی نیست و بارها افراد مختلف با تفکرات گوناگون بر این موضوع صحه گذاشته‌اند. آنچه به عنوان لکه سیاه و بزرگ ساواک می‌شناسیم، عملکرد خشن اداره کل سوم و سپس کمیته مشترک ضدخرابکاری است که شکنجه سازمان‌یافته را بخشی از وظایف روزانه خود کرده بودند. جنایاتی که می‌توان حقایق واضح آن را باز هم در میان برخی اغراق‌های صورت گرفته درباره شکنجه‌های غیرانسانی زندان کمیته مشترک، پیدا کرد. نکته جالب توجه درباره تاریخ ساواک این است که روایت رسمی موجود از آن، جلوی تحلیل و بررسی صحیح و عملکرد این سازمان و آسیب‌شناسی‌های لازم در فضای پژوهش و رسانه را گرفته است.


ساواک پس از انقلاب چه شد؟ درباره این سوال هم چیزهایی را می‌دانیم و هم نمی‌دانیم. سازمان اطلاعات و امنیت کشور به روایتی ۵ هزار کارمند رسمی داشت که از میان آن‌ها، تا جایی که می‌دانیم فقط آن‌هایی که جنایتی انجام داده بودند – به خصوص شکنجه‌گران کمیته مشترک – در دادگاه انقلاب محاکمه و اعدام شدند. به غیر از آن‌هایی که در فضای بلبشوی اول انقلاب به دست انقلابیون کشته شدند. برخی مدیران ساواک از کشور رفتند و فقط یکی از آن‌ها به نام منوچهر وظیفه‌خواه معروف به منوچهری که از او به عنوان سربازجوی کمیته مشترک یاد می‌شود، ۲۳ فروردین ۱۳۵۹ در انگلستان به قتل رسید.

روزنامه کیهان ۲۴ فروردین درباره این ترور به نقل از صادق خلخالی نوشت: «منوچهر وظیفه‌خواه معروف به دکتر منوچهری شکنجه‌گر روحانیون دیروز ظهر در انگلیس توسط جهاد اسلامی ترور شد.» چون وظیفه‌خواه تنها مدیر ارشد ساواک بود که به این شیوه کشته شد یا حداقل می‌دانیم که ترورش موفق بود، همواره دو روایت درباره آن وجود داشته: روحانیون از او به خاطر شکنجه‌هایش انتقام گرفتند یا این که او به واسطه مسئولیت مستقیم درباره پرونده‌های روحانیت، اطلاعاتی در خصوص منابع و یا همکاری‌های آنان داشته که حذف او را ضروری می‌کرده.


اما بقیه آن‌ها چه شدند؟ ساواک هم مثل تمام سازمان‌های اداری، طیف مختلفی از امور روزانه و معمول اداری را در کنار حوزه‌های تخصصی داشت که نیروهای زیادی مشغول آن بودند. تا جایی که اطلاع دارم، آن‌هایی که در کشور ماندند و اعدام نشدند، به طور کلی دو سرنوشت داشتند: برخی بازنشسته و برخی بازخرید شدند. بخشی از آن‌ها هم در دوران جدید به کار خود ادامه دادند.

آن‌هایی که بازنشسته شدند، هنوز حقوق بازنشستگی از دولت جمهوری اسلامی ایران می‌گیرند و اگر فوت کرده باشند، حقوق به خانواده‌هایشان پرداخت می‌شود. مثل تمام بازنشستگان. همانطور که بازنشستگان ارتش شاهنشاهی و خانواده‌هایشان این حقوق را دریافت می‌کنند. این‌ها جزو بدیهی‌ترین اصول است که اصلاً نیازی به توضیح ندارد.


اداره هشتم ساواک یا اداره کل ضدجاسوسی، نخستین واحدی بود که پس از انقلاب فعال شد. شناسایی ولادیمیر فنسینکو افسر اطلاعاتی شوروی که منجر به دستگیری محمدرضا سعادتی در شهریور ۱۳۵۸ شد، توسط افسران اداره هشتم و تیم‌های تعقیب و مراقبت ساواک عملی شد. کادر اولیه ضدجاسوسی دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست‌وزیری، توسط این افسران تربیت شدند. در واقع همان تاثیری که خلبان‌های دوره دیده آمریکا برای ایران داشتند، افسران اطلاعات و ضداطلاعات تعلیم دیده توسط مربیان مبرز آمریکایی و انگلیسی، برای نخستین کادرهای حرفه‌ای جمهوری اسلامی در این حوزه ایفا کردند. آن‌جایی هم که افسران به صورت مستقیم درگیر آموزش و انتقال تجربه نبودند، جزوات آموزشی آن‌ها مورد استفاده قرار گرفت. افرادی که به صورت مستقیم با برخی کارشناسان خبره ساواک طی سال‌های بعد از انقلاب کار کردند، آن‌ها را افرادی حرفه‌ای، بسیار منضبط و دارای دیسیپلین می‌دانند که تمرکز خود را بر کارشان می‌گذاشتند. هر زمان که به تخصص و توانایی‌های آن‌ها نیاز بود، حتی در حد مشاور مورد مراجعه قرار گرفتند.


حداقل در خصوص افسران ضدجاسوسی این فکت در اختیار ماست که در ساختمانی جدا از تشکیلات اصلی اطلاعات، تحت عنوان یک شرکت پوششی ماشین‌های اداری جایی حوالی میدان ونک تهران مستقر بودند و کار خود را انجام می‌دادند. آیا فضای آن‌ها و نیروهای انقلابی که رخت کار اطلاعاتی را به تن کرده بودند، بدون تنش بود؟ قطعاً نه. پذیرش تغییر شرایط با سقوط حکومت پهلوی، برای بسیاری از آن‌ها سخت بود. به خصوص آن‌هایی که اندکی پیش از وقوع انقلاب به استخدام ساواک درآمده بودند. از این سو هم انقلابیون همان طور که از نام‌شان بر می‌آمد، انقلابی و داغ بودند. اصطکاک‌های زیادی هم در دوران گذار و انتقال تجربه رخ داده است. این مجموعه پس از پایان کارش، تعطیل شد و نیروهایش مرخص شدند.

همه ساواکی‌ها بد نبودند. همان طور که همه هم‌تایان آن‌ها بعد از انقلاب خوب نیستند. خوب و بد بودن این افراد و تشکیلات‌شان را رفتار شخصی، عملکرد، سلامت و میزان پاسخگو بودن آن‌ها به قانون مشخص می‌کند. اما از این گزاره که همه ساواکی‌ها انسان‌های بدی نبودند، دفاع می‌کنم. شخصاً یک کارمند ساواک را می‌شناختم که اردیبهشت ۱۳۸۸ فوت کرد. چند سال بعد از انقلاب حقوق بازنشستگی‌اش وصل شده بود. قبل از انقلاب کارمند ترابری ساواک بود و بعد از انقلاب، راننده تاکسی شد. هر دو پسرش سال ۶۴ در فاو شهید شدند. یکی پاسدار بود و دیگری بسیجی داوطلب. یکی ۲۹ بهمن ۶۴ و دیگری ۱۲ اسفند همین سال. جنازه یکی برگشت و دیگری تا سال‌ها بعد مفقودالاثر بود. الان مزار هردوتایشان در قطعه ۵۳ بهشت زهرای تهران است. یکی متولد ۱۳۳۹ و دیگری متولد ۱۳۴۱. هر دو هم با حقوق پدرشان که از ساواک می‌گرفت بزرگ شدند. این طور جاها آدمی به بن‌بست می‌خورد که اگر آن حرف‌ها درست است، این حقایق چیست؟

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. زمانی شایع بود که اقایان صمد بهرنگی و دکتر شریعتی و جلال ال احمد توسط ساواک بقتل رسیده اند اما بعدا مشخص شد صمد بهرنگی نویسنده کتاب ماهی سیاه کوچولو در هنگام شنا در رودخانه ارس غرق شد و دکتر شریعتی طبق گزارش پزشکی قانونی انگلستان بعلت ناراحتی قلبی و جلال ال احمد بگفته همسر ایشان خانم سیمین دانشور بعلت افراط در مصرف مشروبات الکلی و سیگار اشنو ویژه تحلیل رفته و برحمت ایزدی پیوست

    ۳
    ۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا