تکبّر شیطان و تواضع ذوالنون دو عامل سقوط و اوج‌گیری

حجت الاسلام احمد حیدری در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:


عالمان، معلّمان جوامع بشری‌اند که با رفتار متواضعانه یا متکبرانه خود مردم را تربیت کرده و اوج می‌دهند یا به سقوط می‌کشانند.


“شیطان” نمونه عالمی است گرفتار تکبّر، که سقوط کرد و مهلت به سقوط کشاندن مردمان را گرفت و “ذوالنون مصری” نمونه عالم متواضعی است که اوج گرفت و بندگان خدا را با تربیت خود به اوج رساند.


سنایی غزنوی[یا خاقانی شِروانی] داستان سقوط شیطان در نتیجه تکبّر و خودبینی را این گونه به نظم می‌کشد:
«با او دلم به مهر و مودّت، یگانه بود // سیمرغ عشق را دل من، آشیانه بود
بر درگهم ز جمع فرشته، سپاه بود // عرش مجید جاه مرا، آستانه بود
در راه من نهاد، نهان دام مکر خویش // آدم میان حلقه آن دام، دانه بود
می‌خواست تا نشانه لعنت کند، مرا // کرد آنچه خواست، آدم خاکی بهانه بود
بودم معلّم ملکوت، اندر آسمان // امید من به خلد برین، جاودانه بود
هفصد هزار سال به طاعت ببوده‌ام // وز طاعتم هزار هزاران، خزانه بود
در لوح خوانده‌ام که یکی لعنتی شود // بودم گمان به هر کس و بر خود گمان نبود
آدم ز خاک بود، من از نور پاک او // گفتم یگانه من بُوَمُ و او یگانه بود»

آری، شیطان در اثر طاعت و بندگی، اوج گرفت و در ردیف ملائک مقرّب و از معلّمان ملکوت بود و هزاران ملک، پاسدار حریم و خوشه‌چین مکتبش؛ ولی درونش تکبّر بود لذا وقتی خبردار شد که یکی از مقربان درگاه، ملعون و رانده خواهد شد، اصلا گمان نبرد که شاید خودش باشد و بلغزد و مستحق رانده شدن گردد و وقتی هم شنید که خدا آدم را برای خلافت خودش برگزیده، در اثر تکبّر و خودبرتربینی به اعتراض گفت: من از نور و آتشم و برتر و شایسته خلافت؛ نه آدم که از خاک تیره است!

در قبال این عالم متکبّر، ذاالنون متواضع مصری است که سعدی داستان او را به نظم کشیده:
«چنین یاد دارم که سقّای نیل // نکرد آب بر مصر، سالی سبیل
گروهی سوی کوهساران شدند // به فریاد، خواهانِ باران شدند
گِرِستند و از گریه جویی روان // نیامد مگر گریه آسمان
به ذوالنّون خبر برد از ایشان کسی // که بر خلق رنج است و زحمت بسی
فرو‌ماندگان را دعایی بکُن // که مقبول را رد نباشد سخُن
شنیدم که ذوالنّون به مَدیَن گریخت // بسی بر نیامد که باران بریخت
خبر شد به مدین پس از روز بیست // که ابرِ سیه‌دل بر ایشان گریست
سبک عزمِ باز‌آمدن کرد پیر // که پُر شد به سیلِ بهاران غدیر
بپرسید از او عارفی در نهفت // چه حکمت در این رفتنت بود؟ گفت
شنیدم که بر مرغ و مور و ددان // شود تنگ روزی به فعلِ بَدان
در این کشور اندیشه کردم بسی // پریشان‌تر از خود ندیدم کسی
برفتم مبادا که از شرِّ من // ببندد درِ خیر بر انجمن»

در مقابل شیطان[عالم متکبّر مغرور]؛ ذوالنون مصری است که وقتی می‌شنود مصر خشکسالی شده و آسمان از باریدن عقیم گشته، و خوانده بود که بدی انسان‌ها، آسمان را عقیم می‌سازد و چون هیچ‌کس را از خود بدتر نمی‌بیند و نمی‌داند، از مصر فرار می‌کند تا شعاع بدی‌اش دیگران را نگیر.

جامعه ما امروز بیش از همیشه از آتش غرور و تکبّر عالمان شیطان‌نما می‌سوزد به نسیم برکت‌زای عالمانی ذوالنون‌وار محتاج است.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا