بررسی ریشههای روانی مقاومت در برابر مذاکره | حمید ابوطالبی
/ دیپلماسی و روانشناسیِ مخالفت /

حمید ابوطالبی، مشاور سیاسی حسن روحانی در دوران ریاست جمهوری، در یادداشتی با عنوان «دیپلماسی و روانشناسیِ مخالفت: بررسی ریشههای روانی مقاومت در برابر مذاکره» نوشت:
وضعیت ایرانِ پساجنگ، بیش از هرچیز، نیازمند تبیین روانی و درونیِ رفتارهایی است که در عرصهی عمومی و سیاسی، چهرهای عقلانی و راهبردی به خود میگیرند، اما در واقع بازتابی از بحرانهای حلنشدهی فردی و خشمهای فروخوردهی جمعیاند؛ بهویژه آن دسته از کنشگرانی که ناتوانیهای روانی و شخصی خویش را بهنام ملت و مصالح ملی فرافکنی میکنند و با زبانی پرجنبوجوش، مانع شکلگیری هرگونه عقلانیت سیاسی راهبردی میشوند. از این رو، و با توجه به ضرورتهای روانشناختی و جامعهشناختیِ دورانِ پساجنگ، اندک مدتی است به نوشتن یادداشتهای تحلیلی در این زمینهها نیز روی آوردهام.
در زمینهی “مخالفت با دیپلماسی”، روانشناسی تحلیلیِ کارل گوستاو یونگ، چارچوب مفهومی ارزشمندی در اختیارمان میگذارد. یونگ در مفهوم «زندگی نَزیسته» (The Unlived Life) به آن بخشهای سرکوبشده یا فعلیتنیافتهی روان آدمی اشاره دارد که درصورت بروز نیافتن، به اشکال وارونه و آسیبزا در رفتار فرد ظاهر میشوند. یکی از این سازوکارها، «واکنش وارونه» (Reaction Formation) است؛ یعنی هنگامیکه فرد آنچه را فاقد آن است، از طریق حمله به همان ویژگی در دیگرانْ پنهان یا جبران میکند.
این سازوکار بهویژه در رفتار بسیاری از مخالفان سرسخت دیپلماسی و تعاملْ قابل مشاهده است: کسانیکه هرگز تجربهای جدی از گفتوگو، مشارکت در فرآیندهای حل تعارض، و یا دستیابی موفق به توافقهای دشوار نداشتهاند؛ و نهتنها از یادگیری پرهیز میکنند، بلکه در موضعی تهاجمی و دانانما، به تحقیر و تردیدافکنی نسبت به هرگونه تلاش دیپلماتیک نیز میپردازند. یونگ این وضعیت را «تورّم خود» (Ego Inflation) بدون عبور از فرآیند فردیتیابی واقعی (Individuation) مینامد؛ یعنی بزرگنمایی دانایی و صلاحیت، بیآنکه فرد بهراستی مسیر تجربه، آگاهی و درک درونی را طی کرده باشد.
از این رو، آنان که زیست عقلانی و اخلاقی نداشتهاند، با صدای بلند علیه عقلانیت و اخلاق میشورند؛ کسیکه شهامت عشق نداشته، رمانتیکها را تحقیر میکند؛ کسیکه هرگز به چیزی ایمان نیاورده، مؤمنان را به سخره میگیرد؛ و آنکه هرگز در میدان گفتوگو و دیپلماسی نبوده، مذاکرهکنندگان را «ضعیف»، «سادهلوح» یا «فریبخورده» مینامد.
یونگ این وضعیت را «زندگی نزیسته» میخواند؛ ظرفیتی تحققنیافته که بهجای شکوفایی، به خلاء روانی بدل میشود؛ خلاءی که با واژههای پرطمطراق، بدبینیهای سیاسی و تهدیدهای توخالی پُرمیگردد. اما پشتِ این نقاب، ناآگاهانی پنهاناند که دانانمایی میکنند؛ همانهایی که نه تجربهای از کار دیپلماتیک دارند و نه شناختی از مناسبات واقعی قدرت در سطح جهانی، اما با اینحال، بلندترین صدا را دارند. از زیستنْ ناتواناند، اما از گفتنْ نمیمانند؛ از فهم عاجزند، اما مدام تردید میکارند.
این دقیقاً همان چیزی است که یونگ هشدارمیدهد:
• زندگی نزیستهشان، دیر یا زود به ضدّزندگی بدل میشود؛و
• آنانکه هرگز چیزی نیندیشیدهاند، سرانجام به دشمن اندیشه تبدیل میشوند.
از منظر جامعهشناسی سیاسی نیز، این مخالفتها اغلب به ساختارهایی بازمیگردند که هویت خود را نه از عملکرد و کارآمدی، بلکه از ایستادن در برابر تغییر میگیرند. در گفتمانهای مخالفت، شک و بدبینی بهمثابه ابزار کنترل نمادین عمل میکنند: ابراز یقین در بیدانشی، جایگزین تحلیل و تجربه میشود. جامعهای که درآن، گروهی از نیروهای سیاسی جایگاه خود را نه با تولیدِ معنا یا نتیجه، بلکه با انکار، ترسافکنی و تقلیلگرایی حفظ میکنند، طبیعتاً به بازتولید «مخالفت مزمن با گفتوگو» دچارخواهدشد. چنین جامعهای، درسطح نمادین، به سرکوب امید و تحقیردیپلماسی برای بقا نیاز دارد.
در چنین وضعیتی، مخالفت با دیپلماسی، دیگر نه یک تحلیل کارشناسانه بلکه پژواکی از زخمهای روانی است؛ زخمی از نادانستن، نزیستن، و نیاموختن. بدینسان، مقاومت در برابر مذاکره، در بسیاری از موارد، تنها واکنشی روانی به زندگی تحققنیافته و ناتمام است؛ تلاشی برای سرپوش نهادن بر خلاءی درونی، که بهجای فهم، به طرد؛ و بهجای شناخت، به تردیدافکنی میانجامد. لذا درمواجهه بااین وضعیت، صرف پاسخهای سیاسی یا رسانهای کفایت نمیکند. باید لایههای پنهانشدهی روان جمعی و فردی را شناخت، و با ترکیب عقلانیت راهبردی و تحلیل روانشناختی، راهی برای عبور از این بدبینی ساختاریافته گشود.
چرا که درنهایت، یک ملت:
• با فهم خود نجات مییابد، نه با فرافکنی کسانی که از فهم خویش میگریزند؛
• و بیش از هرچیز میداند که درجهانی چنین متحول ومخاطرهآمیز، دیپلماسی نه یک انتخاب فرعی، بلکه تنها مسیر باثبات، مؤثر و معقول برای نجات ایران است.
انتهای پیام