معادلهی جنگ و صلح
/ ما و این جنگ کبیر میهنی - 2 /

انصاف نیوز – سعید رضوی فقیه:
بی هیچ تردید و به حکم عقل سیاسی، صلح و آشتی بهتر است از منازعه و جنگ؛ اما چه میشود کرد وقتی طبیعت انسان مستعد سرکشی و طغیان است و بنابراین جامعۀ بشری نیز همواره آبستن بلای جنگ.
هنگامی که آتش جنگ برافروخته میشود برای بازگشت به صلح پایدار راهی نیست جز جنگ و دفاع مشروع. دفاعی که نه تنها مشروع بلکه برای حصول صلح و امنیت پایدار و حراست از این دو اصل بنیادین ضروری و واجب است. برای بازگشت به صلح و واداشتن جنگافروزان به تمکین در برابر صلح پایدار و عادلانه هیچ راه و چارهای نیست جز جنگ با همۀ امکانات و استعدادهای در دسترس.
عقب نشینی و اظهار ضعف و عجز در هنگامۀ جنگطلبی دشمنان سادهدلی است و نه تنها صلح را تضمین نمیکند بلکه متجاوز را به طغیان بیشتر تشجیع کرده و بنابراین صلح را از دسترس همچنان دورتر و دورتر میبرد. صلح عادلانه و پایدار را نمیتوان گدایی کرد بلکه باید آن را با پشتوانۀ قدرت تثبیت و تحکیم (و البته نه تحمیل) کرد. صلح ناعادلانه و تحمیلی پایدار نیست بلکه زمینه و مقدمهای است بر جنگهای بزرگتر در آینده. تاریخ دیروز و رویدادهای امروز پیشِ روی ما و شاهد این مدعاهاست.
برای صلح پایدار باید دست و پای متجاوز بالفعل را شکست تا متجاوزان بالقوه نیز عیار کار را بسنجند و احتیاط پیشه کنند. جنگ تا رخ نداده می توان و باید در پیشگیری از آن کوشید اما چون آغاز شد نباید از آن تن زد و عقب نشست چرا که عقب نشینی و اظهار ضعف اشتهای متجاوزان بالفعل و بالقوه را برای توسعۀ جنگ و تجاوز افزون می کند. به تعبیر صائب تبریزی:
اظهار عجز پیش ستمگر ز ابلهی است؛ اشک کباب موجب طغیان آتش است.
اگر کلوخ انداز را به سنگ و سنگ انداز را به گلوله کیفر ندهند آتش طمع و طغیان در او خاموشی نمیگیرد. با متجاوز باید بر اساس قواعد و منطق مقبول خودش جنگید. با او باید به زبان خودش سخن گفت تا معادله و موازنۀ قدرت را فهم کند. در مورد جنگ حاضر که وضعیتی کاملا استثنایی دارد ضرورت اعمال این قاعده آشکارتر است. اسرائیل به هیچ قانون و اخلاقی پایبند نیست. زبانی جز زور و خشونت را نمیفهمد. بنابراین چارهای نیست جز آنکه به همین زبان با او سخن بگویند. جنگ در برابر جنگ، ترور در برابر ترور، زیرساخت در برابر زیرساخت، بندر در برابر بندر، نیروگاه در برابر نیروگاه و شهر در برابر شهر و قس علیهذا.
اگر این دشمن متجاوز حتی به قواعد جنگ و معاهدات بینالمللی تن نمیدهد نباید یکسویه از منافع چنین قواعد و معاهداتی بهرهمند باشد. رعایت اخلاق در برابر متجاوز نقض اخلاق است در برابر قربانیان تجاوز. ترحم بر او ستمکاری است بر دیگران. باید هر اقدام او را مثل خودش منتها با شدت عمل بیشتر پاسخ گفت. اگر دشمن میخواهد به قصد ارعاب دیوانه و غیرقابل پیشبینی جلوه کند باید حریف را چنان غیرقابل پیشبینی بیابد که یکسره مرعوب شود و نه تنها دست از جنگ بشوید بلکه تا اطلاع ثانوی جنگ را از میان گزینههایش حذف نماید. در غیر این صورت قربانی تجاوزاتش باید تسلیم محض شود و با پای خود تا مسلخ عقبنشینی کند. نمونۀ لبنان و سوریۀ دست بستۀ کنونی شاهد این مدعاست.
واقعیت آن است که گاهی قربانی خود نیز در وقوع جنایت مقصر است هرچند نه به اندازۀ جانی. ضعف یا اظهار ضعف بذر طمعِ تعرض را در دل متجاوزان بارور میکند. تنها ترس است که میتواند بر این طمع مهار بزند. آن هم ترسی بزرگ و فراگیر تا عمق جان متجاوز زورگو. بی دفاع بودن، بی سلاح بودن و پرهیز و گریز از جنگ به هر قیمت ممکن و بدتر از همه اظهار بیمیلی به جنگ یا ترس از آن؛ نه تنها صلح به ارمغان نمیآورد بلکه آن را بر باد میدهد. اگر قبل از حملۀ سراسری ۲۹شهریور۱۳۵۹ ایران پاسخی سخت به تجاوزات مکرر ارتش صدام داده بود چه بسا جاهطلبی سردار خیالی قادسیه مغلوب محاسبات احتیاطی شده و سودای فتح ایران از سرش به در میشد. بدینگونه شاید از آتشی که آن دیوانه به تنهایی افروخت دو سرزمین ویرانه و خلقی عظیم از هر دو ملت کشته، معلول و آواره نمیشد.
دو ملت ایران و عراق هیچ گاه بیگانه نبودهاند و نیستند اما از سر حماقت و جاهطلبی صدام هشت سال به هم مشغول و از دشمن و دشمنان مشترک غافل ماندند. اشغال بیروت و قتل عام صبرا و شتیلا در گرماگرم جنگ ایران و عراق رخ داد. صدام مغرور و رویاپرداز عدم واکنش جدی و قاطع به تحرکات خصمانهاش را ضعف حاکمیت نوپای پس از انقلاب ۵۷ تعبیر کرد و مثل امروز فریب آن دسته از شبه ایرانیان خائن را خورد که او را به گشودن آتش جنگ گسترده علیه ایران تشویق کردند و اطلاعات درست و غلط در باب عِدَه و عُدّه نظامی یا وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران به او دادند. این نیز خود قصۀ مفصل و شرمآور دیگری است البته نه به تفصیل و فضاحت خیانتهای اخیر ایرانینمایان فارسیزبان در زمینهسازی برای تجاوز اسرائیل به ایران و توجیه، لاپوشانی و عادیسازی جنایتهای شرورانهاش.
پس از پایان جنگ هشت ساله نیز اگر کویت سلاح و سنگری برای دفاع از خود داشت صدام در حمله به آن چنان بی پروا ظاهر نمیشد. به گذشتههای دور نرویم. حملۀ روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۳ در برابر چشمان ماست. اگر اوکراین به امید واهی تعهدات و معاهدات بین المللی زرادخانۀ اتمیاش را سادهلوحانه به روسیه تحویل نداده بود آیا به عنوان قربانی دست بستۀ روسیه مجبور میشد برای دریافت سلاح و پول از آمریکا و اروپا دریوزگی کند؟ حملۀ هیتلر به شوروی در سال ۱۹۴۱پس از امضای پیمان عدم تعرض میان دو کشور در ۱۹۳۹رخ داد. نه این پیمان مانع حملۀ آلمان به شوروی شد و نه قراداد ۱۹۷۵ الجزایر مانع حملۀ صدام به ایران و آغازجنگ هشت ساله. اشغال ایران از سوی قوای متفقین در شهریور ۱۳۲۰ شمسی پس از اعلام بیطرفی ایران و همه گونه همکاری برای جلب اعتماد متفقین رخ داد. صلحطلبی هیچ دولتی بدون پشتوانۀ قدرت (و البته مهمتر از هر سلاح و ثروت، پشتیبانی مردمی) ضامن صلح نیست. صلح را بیش و پیش از آنکه قدرت نظامی متجاوز تهدید کند ضعف نظامی، اجتماعی و سیاسی قربانی تهدید میکند.
آنچه سبب تجاوزات پی در پی و هر روزۀ اسرائیل به لبنان شده نه فقط قدرت تسلیحاتی اسرائیل بلکه مهمتر از آن ضعف دفاعی لبنان یا فقدان اراده برای دفاع در دولت و ارتش لبنان است. از آن زمان که لبنان بهترین شیوۀ دفاع یعنی حمله را کنار نهاد و به کاغذپارۀ آتشبس با ضمانت همدست متجاوز تکیه کرد یکسره آماج تجاوزات افسار گسیختۀ اسرائیل است. صلح طلبی لبنان شاید ترحم برخی را برانگیزد اما سبب هیچ اقدامی حتی از جانب دولت های دوست برای کشیدن قلادۀ سگ هاری چون اسرائیل نمیشود بلکه برعکس اسرائیل را تشجیع می کند تا حقارت ناشی از هر ضربۀ حماس در غزه را با حملهای سبعانه به لبنان جبران کند. فراموش نکردهایم که در جنگ سی و سه روزه اشکهای نخست وزیر فواد سنیوره در برابر دوربینها اسرائیل را از حملات وحشیانه به لبنان منصرف نکرد اما سلاح حزب الله، انسجام تشکیلاتی و همبستگی بدنۀ اجتماعیاش دولت اسرائیل را واداشت که پیگیر آتشبس و توقف جنگ شود.
در نقطه مقابلِ لبنان، یمن را می توان مثال زد که به رغم کمبود شدید امکانات نشان داده برای جنگیدن با اسرائیل و ابرقدرتی چون آمریکا عزم و ارادۀ جدی دارد. همین امر آمریکا را از درگیری با یمن منصرف ساخت. اینک یمن بر خلاف لبنان یک هدف دست نیافتنی نظامی به نظر میرسد. هر چه دولت جدید سوریه تاکید بیشتری بر عدم تمایل به درگیری با اسرائیل دارد بیشتر مورد تعرض و تهاجم نظامی قرار میگیرد. اما یمن معادله ای صبورانه را در مقابله با اسرائیل و حتی آمریکا برقرار کرده. حملات آزاردهندهای که یمن به طور مستمر علیه اسرائیل انجام میدهد سبب شده تعرض به او بی پاسخ نباشد و همین امر متجاوز را محتاط کرده. یمنیها خوب میدانند که به هر حال پس از غزه، لبنان، سوریه، اردن، عراق و مصر نوبت به آنها هم خواهد رسید. آنها می جنگند تا صلح را تحمیل کنند نه آنکه تسلیم شدن به آنها تحمیل شود.
در نظام بینالملل و در معادلات میان دولتها هیچ پشتوانهای برای صلح محکمتر از توانایی و قابلیت در جنگ نیست. حتی پشتوانۀ دیپلماسی و بهرهمندی از فواید مقررات بینالمللی قدرت از جمله قدرت نظامی است و مهمترین پشتوانۀ قدرت نظامی نیز البته حمایت مردم و همبستگی ملی است. قدرت بازدارندگی یعنی همین و بس. تا جنگ رخ نداده نمایش قابلیت جنگی ضامن صلح است و وقتی جنگ رخ میدهد کاربرد موثر این قابلیتها در عمل است که میتواند صلح را مجددا برقرار کند وگرنه دیگر قدرتها نیز به طمع میافتند تا سهم بیشتری از آنچه دارند طلب کنند و اجزای کشور قربانی را بین خود تقسیم نمایند.
جنگ جهانی اول و دوم به همین روال و در پی زنجیرهای از تجاوزها رخ داد. هر کشوری که توان دفاع از خود را نداشت بی رعایت معاهدات و تعهدات اشغال شد. در جنگ جهانی اول شماری فراوان از ایرانیان دوشادوش سربازان دولت عثمانی در برابر متفقین جنگیدند. اما این فداکاری صادقانه در کنار پیوندهای دینی و تاریخی مانع نشد قوای عثمانی به جبران حقارت شکست از متفقین صفحات غربی ایران را اشغال و با همکیشان ایرانی خود رفتاری کنند شرمآور خلاف دیانت و انسانیت. این همه نبود مگر به سبب ضعف دولت مرکزی و قوای لشکری ایران و بدتر از همه گسیختگی اجتماعی.
معادلۀ جنگ و صلح در شرایط کنونی جهان از همین قرار است که گفته شد. شاهد مدعا رخدادهایی است که به چشم میبینیم. کوتاه سخن آنکه در نظام بین الملل نیز همچون نظام طبیعت ضعیف پایمال است و این درد هیچ درمان ندارد جز افزایش قدرت به آن اندازه که بازدارنده باشد. بازدارندگی در چنین نظامی که قانون جنگل بر آن حاکم است نقطۀ اتکایی جز قدرت ندارد. مهمترین مولفۀ قدرت نیز نخست مردمند و سپس مولفههای دیگر از جمله سلاح و صلاح. در این باب بسیار گفتهاند و باز میتوان گفت. تا خدا چه خواهد.
انتهای پیام