ضرورت مدیریت جامع وضعیت حقوقی آتش‌بس ایران و اسرائیل | حمید ابوطالبی

حمید ابوطالبی، مشاور سیاسی حسن روحانی در دوران ریاست جمهوری، در یادداشتی تلگرامی با عنوان «ضرورت مدیریت جامع وضعیت حقوقی آتش‌بس ایران و اسرائیل» نوشت:

‏دقیقا به خاطر می‌آورم که تا ظهر روز پذیرش رسمی قطعنامه ۵۹۸ برای آتش‌بس میان ایران و عراق: چه ناسزاها و رفتارهای عجیبی نسبت به مذاکره‌کنندگان رخ داد، چه اقداماتی صورت گرفت تا جنگ ادامه یابد، و چه تلاش‌هایی شد تا پذیرش قطعنامه ننگ ملی تلقی گردد، و در نتیجه نشود بحث غرامت جنگ و… جدیت یابد. آنچه که اکنون دوباره در حال شکل‌گیری است؛ و با توجه به اختلاف دیدگاه میان مقامات و نهادهای رسمی جمهوری اسلامی ایران درباره وضعیت جنگ اخیر با اسرائیل، برخی نمایندگان مجلس آن را صرفاً «توقف درگیری» می‌دانند و رئیس‌جمهور و وزیر امور خارجه آن را «آتش‌بس» می‌خوانند و… اختلاف‌نظرها و فقدان موضع واحدی که می‌تواند شرایطی خطرناک پدید آورد.

‏ افزون بر این، تلاش وسیعی هم آغاز شده است تا اسرائیل و آمریکا به‌عنوان «جبهه‌ی ائتلاف متخاصم» تعریف شوند؛ بدون آن‌که تبعات این امر در نظر گرفته شود. وضعیتی که اسرائیل و حامی اصلی آن، ایالات متحده، ممکن است از شکاف روایتی‌اش برای تضعیف مشروعیت ایران و مدیریت افکار عمومی بین‌المللی بهره‌برداری کنند. علاوه بر این، تداوم این وضعیت، عملاً هرگونه اقدام خصمانه را مستقیماً به تصمیمات شخصی ترامپ به‌عنوان میانجی وابسته می‌سازد؛ عنصری که به‌هیچ‌وجه چارچوب حقوقی و ضمانت اجرایی پایداری ندارد. بنابراین ایران باید هرچه سریع‌تر نظرات و مواضع رسمی خود را یکپارچه کند و از هرگونه پراکندگی که فرصت سوءاستفاده به دشمن داده و خطرات اصلی پدید آورد بپرهیزد. خطراتی اصلی چون:

  • سوء‌استفاده اسرائیل از پراکندگی موضع ایران برای ادامه عملیات بدون پذیرش مسئولیت حقوقی؛
  • تداوم تهدید آمریکا بدون تعهد رسمی، با بهره‌گیری از موضع مبهم ایران برای توجیه فشار بیشتر؛
  • نبود سند رسمی برای اثبات نقض آتش‌بس در مجامع بین‌المللی؛
  • کاهش اعتماد عمومی در داخل کشور در نبود روایت شفاف.

ضرورت اقدام فوری برای تثبیت آتش‌بس و انسجام موضع مل

‏با توجه با آنچه گفته شد و اهمیت شرایط داخلی و وضعیت بین‌المللی، ضرورت دارد نه تنها جلوی این تلاش‌ها گرفته شود؛ بلکه باید در موارد زیر نیز اقدامات جدی انجام شود:

۱) تعیین موضع واحد درباره جبهه متخاصم

  • رسیدن به موضع مشترک میان دولت، مجلس و شورای عالی امنیت ملی که:
  • اسرائیل را به‌عنوان متخاصم مستقیم و آمریکا را به‌عنوان پشتیبان معرفی کند.
  • وضعیت را «آتش‌بس مشروط» و نه پایان جنگ کامل بداند.

۲) فعال‌سازی کانال ارتباطی غیررسمی

ایجاد کانال ارتباطی سریع و غیرمستقیم از طریق ترامپ یا کشور ثالث برای مدیریت فوری هرگونه نقض احتمالی.

۳) تدوین سند غیررسمی آتش‌بس

آماده‌سازی یادداشت تفاهم غیررسمی با تضمین میانجی که مفاد عملی آتش‌بس، محدوده عملیات و ضمانت واکنش در صورت نقض را مشخص کند.

۴) تثبیت حق دفاع مشروع

تأکید در بیانیه بر اینکه آتش‌بس به‌معنای پایان حق دفاع مشروع نیست و هرگونه نقض، پاسخ فوری و مشروع خواهد داشت.

۵) یکپارچه‌سازی روایت رسانه‌ای و مقابله با تلاش‌های مخرب

  • تهیه بسته پیام رسانه‌ای هماهنگ برای مسئولان، رسانه‌های رسمی و سخنگویان؛
  • پرهیز کامل از مواضع دوگانه که موجب تضعیف بازدارندگی می‌شود؛
  • تأکید رسانه‌ای بر اینکه توقف جنگ نتیجه اقتدار دفاعی ایران بوده است؛
  • جلوگیری از روایت‌سازی‌های بی‌پشتوانه، قهرمان‌بازی‌های رسانه‌ای، اصرار بر رتوریک‌های تحریک‌کننده، اصرار بر تحریک میانجی، طرح مواضع متناقض در این شرایط حساس در صدا سیما، و…

تحلیل حقوقی وضعیت

‏اما چرا این سخن را می‌گویم. آتش‌بسِ حمله‌ی عراق به ایران، مبنای حقوقی مستند و بین‌المللی داشت؛ قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت (مصوب ۲۰ ژوئیه ۱۹۸۷) مبنای حقوقی رسمی توقف مخاصمه شد. این قطعنامه الزام‌آور (طبق فصل ششم منشور) نبود، ولی چون دو طرف آن را پذیرفتند، عملاً وضعیت را از نظر حقوقی تثبیت کرد و آتش‌بس رسمی شد. نکته کلیدی این بود که آتش‌بس ایران و عراق بر اساس توافق رسمی، ثبت‌شده، با نظارت سازمان ملل (UN Iran-Iraq Military Observer Group) برقرار شد. این آتش‌بس حقوقی، مستند و قابل پیگیری بود و اجرای آن تحت نظر ناظران بین‌المللی صورت گرفت. در حالی‌که وضعیت کنونی حمله‌ی اسرائیل به ایران، فاقد بستر حقوقی تثبیت‌شده و رسمی است؛ و اصولا متکی به میانجی‌گری سیاسی و روایت سیاسی است، نه سازوکار سازمان ملل یا ضمانت حقوقی الزام‌آور . از نظر حقوقی، این وضعیت اغلب در چارچوب عملیات خصمانه بدون تجاوز سرزمینی کلاسیک دسته‌بندی می‌شود؛ و از این جهت، دارای نقاط ابهام فراوانی است که مهم‌ترین نکته‌ی آن، وجود سه نقطه‌ی ابهام از یک‌سو و نبود وضعیتی روشن از منظر حقوقی از سوی دیگر است:

۱) پرسش مشروعیت: «آتش‌بس توییتری»

‏یکی از ابهامات حقوقی و سیاسی این آتش‌بس، شیوه اعلام آن و نحوه پذیرش طرفین است؛ زیرا اعلام و پذیرش آتش‌بس به‌صورت توییتری و با میانجی‌گری فردی (ترامپ) و بدون حضور رسمی و شفاف ایالات متحده، این گزاره را تضعیف می‌کند که آمریکا رسماً تعهدی مستقیم برای توقف عملیات داده باشد. این وضعیت مبهم حقوقی می‌تواند در آینده برای ایران چالش‌ساز شود؛ زیرا امکان پاسخگویی حقوقی آمریکا را کاهش می‌دهد و کل مسئولیت نقض احتمالی آتش‌بس را متوجه اسرائیل، که ایران آن را به رسمیت نمی‌شناسد، باقی می‌گذارد. افزون بر این، آنچه این وضعیت را تشدید می‌کند ظاهراً تلاش یکپارچه‌ی در حال شکل‌گیری در کشور است تا اسرائیل و آمریکا را «جبهه‌ای واحد» معرفی کند؛ یعنی «جبهه‌ی ائتلاف متخاصم».

۲) مسئله «وحدت جبهه و ائتلاف متخاصم»

‏در حال حاضر، سطح همکاری آمریکا و اسرائیل علیه ایران بیشتر در حد «پشتیبانی فعال» است. لذا از منظر دیوان لاهه، بدون سند فرماندهی و عملیات مشترک، اثبات وضعیت «ائتلاف متخاصم» بسیار دشوار است. ایران برای تثبیت این ادعا، باید مدارک اطلاعاتی طبقه‌بندی‌شده (مانند شنود مکاتبات عملیاتی، مدارک لجستیکی مشترک، نقشه‌های عملیات با تأیید آمریکایی‌ها) را ارائه دهد؛ و این در وضعیتی است که آمریکا صرفا خود را نسبت به دفاع از اسراییل متعهد می‌داند و نه حمایت از اقدامات آن.

‏با وجود این و بر خلاف واقعیت‌های حقوقی و‌ در اقدامی کاملا سیاسی و غیرمتخصصانه، برخی مقامات سیاسی، مسئولان و نمایندگان‌ مجلس، صدا و‌ سیما، و حتی برخی دانشگاهیان در ایران می‌کوشند تشکیل یک جبهه متحد و ائتلاف متخاصم از سوی آمریکا و اسرائیل برای حمله نظامی به ایران را تحلیل و تبیین کنند. اقدامی که وفق آن و طبق قواعد عرفی و رویه دیوان بین‌المللی دادگستری، الزاما:

  • آتش‌بس باید با کل جبهه متخاصم منعقد شود.
  • توقف حملات از سوی یکی از اعضای ائتلاف بدون تضمین و تعهد دیگری، ترک مخاصمه حقوقی کامل محسوب نگردد.
  • مجری و ناظر آتش‌بس را عملاً با عامل اصلی جنگ در یک جبهه و ائتلاف قراردهد.

بنابراین اگر جبهه و ائتلاف متخاصم بودن مبنا قرار گیرد، کشور باید به‌سوی موضع برخی نمایندگان مجلس که این وضعیت را صرفاً «توقف درگیری» می‌دانند سوق یابد؛ نه آتش‌بس مورد تاکید رئیس‌جمهور و وزیر امور خارجه. زیرا فقدان تضمین رسمی از سوی آمریکا به‌معنای تداوم تهدید جنگی برای آتش‌بسی است که با وساطت فردیِ ترامپ برقرار شده است؛ وساطتی که صرفاً از نظر سیاسی اهمیت داشته اما از منظر حقوقی فاقد چارچوب الزام‌آور است و تنها به تصمیم شخصی و نفوذ سیاسی ترامپ وابسته است. لذا هشیاری نسبت به آن بسیار ضروری است. زیرا این موضع در هر لحظه می‌تواند تغییر کند؛ از آن جهت که در نبود سند رسمی و نهاد بی‌طرف تضمین‌کننده، این آتش‌بس عملاً فردی و شکننده است.

‏با وجود این، روشن نیست چرا در ایران گروهی بر طبل این موضوع می‌کوبند که: اصلا آتش‌بسی وجود ندارد، آتش‌بس به زودی شکسته می‌شود، ایالات متحده و اسرائیل مشترکاً با تشکیل جبهه واحد متخاصم علیه ایران اقدام کرده‌اند، و… و می‌خواهند ثابت کنند که در منطق حقوق بین‌الملل، این دو کشور عملاً به‌عنوان یک «ائتلاف متخاصم» شناخته می‌شوند، بدون آن‌که دریابند در این صورت، توقف جنگ باید در قالب توافق صریح با کل طرف متخاصم باشد، نه با توییت، پیامک یا تماس محدود از سوی یکی از بازیگران یعنی دونالد ترامپ.

‏۳) آمریکا: «میانجی، یا جبهه‌ی واحد تخاصم»

‏ نمی‌خواهم بگویم که آمریکا واقعا یک میانجی مصلح است؛ اما سخنم بر سر این است که در شرایطی که آمریکا خود را در «وضعیتی میانی» قرارداده، صورت یک میانجی به خود گرفته، خود را برقرارکننده آتش‌بس می‌خواند، و… چه ضرورتی دارد تا بکوشیم آن را در کنار اسراییل قرار دهیم و وزن خصومت را چندین برابر نماییم. کدام عقل سلیمی می‌گوید کشوری با قدرت منحصر به فرد، حق وتو، و… که می‌تواند جنگنده‌های اسرائیل را از آسمان ایران بازگردانده و حتی بر اسراییل خشم بگیرد را باید از موضع میانجی‌اش خارج کرده و آن را درون ائتلاف متخاصم قرارداد.!! چرا عده‌ای در کشور نمی‌خواهند «رابطه‌ی میان حقوق بین‌الملل و قدرت» را درک کنند؛ و برآمدن این حقوق از سیاست را نادیده بگیرند. اینکه حقوق بین‌الملل، قدرتِ خالصی است که ردای حقوق به خود گرفته است؛ و نه حقوقی که بر آن سیاست حاکم است. و دقیقا از همین رو است که هر وقت لازم باشد این ردا را در آورده و سیاسی محض می‌شود؛ همان‌گونه که در برجام اتفاق افتاد. آیا خطای ایران در برجام این نبود که مسئله ایران و آمریکا را از منظر سیاسی حل ننمود؛ و صرفا بر آن ردای حقوق‌ بین‌الملل کشید؟ و آن شد که شد.

‏گذشته از این موارد، چالش داخلی بر سر “تفاوت میان درگیری و آتش‌بس”، در حقوق بین‌الملل مخاصمات، چه منفعتی برای کشور دارد. اینکه «درگیری» به‌معنای آغاز و استمرار عملیات نظامی میان طرف‌ها باشد، بدون الزام به توافق برای توقف آن؛ و در مقابل، «آتش‌بس» توافقی صریح یا تلویحی برای توقف موقت یا دائم عملیات جنگی قلمداد گردد! و سپس تفسیر برخی نمایندگان مجلس از این وضعیت، این باشد که جنگ به سطحی نرسیده که نیاز به توافق ترک مخاصمه رسمی داشته باشد؛ در حالی‌ که دولت در موضع خود، این وضعیت را «آتش‌بس» بنامد، و تأکید کند که سطح درگیری به‌گونه‌ای بوده که نیاز به توافق (ولو غیررسمی) برای توقف داشته است. تداوم این اختلاف نظر به سود هیچ‌کس نیست؛ زیرا در شرایطی که ایران و اسرائیل مرز زمینی ندارند و فاصله جغرافیایی میان آن‌ها بیش از ۱۲۰۰ کیلومتر است؛ این وضعیت موجب می‌شود درگیری بیشتر در قالب عملیات نیابتی، تهاجم جنگنده‌ها، حملات موشکی، پهپادی یا جنگ سایبری صورت گیرد. وضعیتی که نظارت بر آتش‌بس و مدیریت نقض‌ها را بسیار دشوار ساخته؛ و هرگونه اختلاف در مواضع داخلی ایران نیز مدیریت این وضعیت را پرهزینه‌تر و پرخطرتر سازد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا