مهدی نصیری در کسوت خائن ملی | عباس موسایی

عباس موسایی، فعال سیاسی اصلاح طلب در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
مهدی نصیری، مدیر مسئول سابق کیهان که روزی تمام قد علیه ِ اصلاحات در این کشور، قد علم کرده و قلم را به مزد می گرداند، همچنان علیه ِ ایران و بعنوان ِ بازوی ِ رسانه ای و مزدور ِ متجاوزان به وطن، می کوشد تا با وارونه نماییای که از دیرباز بدان خو کرده بود، به عادی سازی تجاوز و تخطئهی دفاع مشروع از وطن، بپردازد.
گرچه از شخصیت ناتمام و روان پریش، نمی توان انتظار داشت، چه آن روز که قلم به مزد بود، چه اکنون که دندان مزد می گیرد تا در نقش ِ بوق و کرنای نتانیاهو، در رسانه های رسوا، عامل ِ تجاوز به مام میهن و به خون کشاندن ِ هم وطنان خود را تبرئه نماید.
طلبهی دیروز که به نشانهی نو شدگی، به ظاهر لباس از تن درآورده و به واقع، لباس شرف، میهن دوستی و افتخار را بر زمین نهاده تا دون مایگیاش بر آفتاب افتد، وقیحانه در صف متجاوزان قرار گرفته است. وی بسان ِ ماهیگیری است که قلاب انداخته تا ماهی بگیرد، اما نمی داند که چیزی که به قلابش گیر کرده. خود رودخانه! است.
سطحینگران و قشری گرایان اما در هر ساحتی، در صورت می مانند، ماهی قدرت را می جویند و چون نمی یابند، هر روز بر ساحل ِ برکه ای می نشینند تا قلاب ِ خود را دوباره به آب اندازند. به قول مولوی؛بوی کبر و بوی حرص و بوی آز/در سخن گفتن بیاید چون پیاز/گر خوری سوگند من کی خوردهام/از پیاز و سیر تقوی کردهام/آن دم سوگند غمازی کند/بر دماغ همنشینان بر زند
کینهی نصیری و طمع او به منصب و جایگاهی که از آن بی نصیب مانده، ترومایی در شخصیتش شکل داده تا ناتمامی اش در افراطی گری را تمام کند و حتی امکان ِ بهره مندی از غریزه ی وطن دوستی، در حد ماکیان، به زبان ِ گویای دهخدا را از دست بدهد؛هنوزم ز خردی به خاطر در است / که در لانـﮥ ماکیان برده دست/به منقارم آنسان به سختی گَزید / که اشکم چو خون از رگ آن دم جهید / پدر خنده بر گریه ام زد که هان! / وطن داری آموز از ماکیان
نصیری از مشروطیت و آخوند خراسانی دم می زند، بی آنکه از مبانی نظری ِ استوار ِ صاحب کفایه در دفاع از مشروطیت، از نقطهی عزیمت ِ مصلحت عامه، دفاع از دما ٔ محترمه و مصالحه مرسلهی شریعت، بویی برده باشد. از صلح می گوید، اما خود را در ذیل ِ ولیعهد ِ بی عقلی می نشاند که به جای پیروی از حداقل هایی که پدر و جدش پیرامون ِ دفاع از کیان ایران، حداقل در لسان بدان می نازیدند! پیرو ِ نخست وزیر ِ بنیادگرای یهودی (صهیونسیت) شده و خیال خام ِ رسیدن به تاج و تخت را در بر سر کردن ِ کلاه ِ یهودیان حسیدی و حریدی (اشترایمل) می جوید!
وطن در تاریخ ِ ایران، آنچنان جایگاهی دارد که ایرانیان از دیرباز از آن به «مام وطن» یاد کرده اند و حیات و ممات خود را در درجه ای پس از وطن، تعریف کرده اند. با این اوصاف، علیرغم ِ همهی نگرانی ها و گلایه ها، آنچه اهمیت و اولویت دارد، ایران است.
این چیزی است که کبر و حرص و آز، تروما و روان پریشی ِ امثال ِ مهدی نصیری بر آن چشم پوشیده و حقیرانه او را به دامان ِ جنایت پیشگان، می برد. شاعر ِ بزرگ و ایران دوست، پژمان بختیاری، از زبان ِ یعقوب لیث که خلیفهی عباسی، معتمد، او را به تسلیم فراخوانده بود، پاسخی می دهد که در خور ِ مدعیان ِ دروغین و بند به نایان و خائنان ِ همهی دوران ها است؛ «لکن مرا که خانه به چنگال دشمن استپامال جور بی وطنان ملک و میهن استآزاد نام دارم و بندم به گردن استبا خصم خود نشینم و آسوده می زنم ؟من مرد عزم و غیرتم این کار کی کنم؟»
شجاعت ِ ایران دوستانهی یعقوب، برای ایرانیان در طول تاریخ، درس آموز، تراز ایراندوستی و رسواگر ِ خائنان به مام میهن است؛ «گیرم که من شکسته شوم «سیستان» به جاست / در «سیستان» ، تهمتن کشور ستان به جاست / «ایران» به جاست تا که بلند آسمان به جاست« یعقوب » اگر نماند نمویم به ماتمش پاینده باد رایت ایران و پرچمش»
دکتر نصرت الله کاسمی، پزشک و شاعر ِ برجستهی ایرانی و نمایندهی ساری در دوره ۱۶، مجلس شورای ملی، در چکامه ای زیبا، درس ِ وطن دوستی و انذاری به ایرانیان می دهد تا در دفاع از ایران، سره از ناسره بشناسند و در لاطائلات ِ کینه توزان ِ کوته نظر و کوته آستینان ِ کم خرد، در بیراهه های مزدوران گام بر ندارند؛
تو فرزندی و این وطن مام تو / بر آوردهی نام او نام تو / ممان تا بر این مام یازند دست / تو را در جهان نام سازند پست / هر آن کو ندارد به دل مهر او /بنشکفته خواهد گل چهر او / دلش جایگاه غم و درد باد / به سینه درونش نفس سرد باد / بلا دیده بسیار ایران ما / نگه داشتش فریزدان ما / بر این شمع بس باد صرصر گذشت / چراغ خدا بود، خامش نگشت / بسی دید قهر خزان این درخت / از آنجا که بودش بن و شاخ سخت / نجنبید خود ز آن همه تند باد / قویتر شد و سر به بالا نهاد
انتهای پیام
چه خوب سخنان کامل اقای نصییری را نقل می کردید سپس انتقاد ها را می نوشتید
امید است فضایی ایجاد شود که تمام صاحبنظران فارغ از هر دیدگاه سیاسی بتوانند در محیط ازاد بطور محترمانه و بدون انگ زدن های سیاسی تبادل افکار و نظرات نمایند
نمیدانم عباس موسایی!؟ در اعتراضات ۱۴۰۱ کجا خفته بود؟ در حالی که نصیری با شجاعت و پر تکرار موضع گیری خودش را ابراز میکرد.
وطن فروشی شاخ و دم ندارد و آقای نصیری به دلیل کمبودها و عقده های خود خوب وطن فروشی را پیشه خود کرد. شرم بر او .