کتابسازان

فرهاد قنبری در کانال تلگرامی خود نوشت: «به این قضیه پی برده بود که در این جامعه همه کتاب مینویسند. زن و مرد و کارمند و سرمایهدار و دزد و کلاهبردار کتاب مینویسند و نویسندگی به صورت یک بیماری همه گیر درآمده است.»
(ژان کریستف _ رومن رولان)
پ.ن: این دیالوگ انگار برای جامعه امروز ما گفته شده است. در این مملکت یک بیماری فراگیری به اسم مقاله نویسی و کتاب نویسی راه افتاده و عده ای تصور می کنند با انشانویسی و کپی پیست های دست چندم و ترجمه های بریده بریده و ناقص از اندیشه های متفکران غربی به آنی فیلسوف و متفکر و جامعه شناس و رمان نویس و شاعر و.. می شوند.
البته این مسئله شاید در ظاهر مشکلی نداشته باشد اما به چند آسیب و معضل اجتماعی دامن می زند که از مهمترین آنها می توان:
۱- شخص مورد اشاره همین لاطائلاتی که به اسم مقاله و کتاب چاپ کرده است را به عنوان رزومه علمی سرهم کرده و در جایگاه استاد در دانشگاههای کشور مشغول گمراه کردن و به بیراهه کشاندن بااستعدادترین جوانان این سرزمین میشود.
۲- چاپ و توزیع وسیع این دست کتابها به اسم داستان و شعر باعث خاک خوردن و مهجور ماندن آثار کلاسیک و اصیل ادبی می شود و کم کم ذهن خواننده علاقه مند به شعر و ادبیات به «زردخوانی» و «مبتذل خوانی» عادت کرده و به هیچ چیز عمیقی تن نمی دهد.
۳- باعث به ابتذال کشیده شدن مدرک و کتاب و مقاله و دانشگاه می شود. به عنوان مثال طرف در اروپا پرفسور تمام بهترین دانشگاه دنیاست و سالی یکی دو مقاله بیشتر چاپ نمی کند و اینجا استاد فلان دانشگاه پیام نور در شهرستانی دور افتاده سالی بیست مقاله و کتاب می سازد.
این کار یک نتیجه مهم دارد و به ابتذال کشیدن علم و تحقیق است.
۴- طرف توهم نویسنده و شاعر و هنرمند و متفکر بودن می یابد و دیگر خدا را بنده نیست و شروع به ارائه نظریات عجیب و غریب و منحرف کردن اذهان عمومی در حوزه های مختلف اجتماعی و هنری و فرهنگی می کند.
۵- و مهمتر از همه اینکه ایران کشور بیابانی و کم آبی است و طبیعتا نابودی درختان برای چاپ این کتب و مقالات خیانت به محیط زیست و نسلهای آتی است.»
انتهای پیام