اشک رایگان و نانِ گران

صدیق قطبی، نویسنده، در کانال تلگرامیاش (عقل آبی) نوشت: «مولانا که میگفت نه «زور» و نه «زیرکی»، بلکه «زاری» راه رسیدن است، تذکّر هوشمندانهای هم میافزود:
زاریِ مضطرّ تشنه معنویست
زاریِ سردِ دروغ آنِ غوی است
(مثنوی، ۵: ۴۷۵)
میگوید منظورم زاریِ سردِ دروغین نیست. و بعد برای آنکه زاری سردِ دروغ را نشانه دهد داستان زیر را میآورد:
«حکایتِ آن اعرابی که سگِ او از گرسنگی میمُرد، و انبانِ او پر نان، و بر سگ نوحه میکرد و شعر میگفت و میگریست و سر و رو میزد، و دریغش میآمد لقمهای از انبان به سگ دادن.»
زاریهای ناراست، زاریهاییاند که تن به هزینه دادن، رنج کشیدن و قربانی کردن نمیدهند. زاریهایی که منفعلانهاند، نه فعّال. تأثّر عاطفی هر چه هم پُر اشک و آه باشد اگر به دل کَندن از پارهای عاداتِ مألوف، بخشیدن از داراییِ محبوب و نظائر آن منجر نشود، در نگاه مولانا سرد و دروغین است.
آری، زاری است که راه رسیدن است، اما زاری فعّال و نثارگر. زاریِ بخشنده. زاریِ گرهگشا.
استاد عبدالحسین زرینکوب دربارهٔ این قصه مینویسد:
«قصهٔ آن اعرابی که سگش از گرسنگی میمرد و او بر سگ نوحه میکرد و میگریست نمونهیی دیگر از آنچه نقص اخلاقی در آن هدف عمدهٔ طنز قصهپرداز است عرضه میکند. وقتی از این اعرابی که بر سگ خویش گریه و نوحه میکند سبب مرگ سگ را میپرسند، میگوید که حیوان از گرسنگی جان میدهد، پرسنده انبان اعرابی را نشان میدهد و سؤال میکند که پس آنچه در این انبانت هست چیست؟
عرب میگوید که این لوت و زاد است که توشهٔ راه من است. چون مرد میپرسد آیا چیزی از آن به این سگ خویش نمیدهی و اعرابی جواب میدهد که تا این اندازه به او علاقه ندارم، سائل بر وی عتاب و پرخاش میکند که خاکت بر سر _ که لب نان پیش تو بهتر ز اشک.
قصه در باب دوستی و دلنوازی زبانی و عاری از صدق بخیلان که در راه یاران حتی آنجا که پای جان آنها در میان است نیز از نان و مال دریغ دارند لطیفهیی معنیدار و گویاست، و اینکه اعرابی اشک ریختن را بر خرج کردن مال ترجیح میدهد یادآور قصهٔ آن توانگر بخیل است که چون برای رفع بیماری فرزند بین قرآن و بذل قربان مخیّر میشود «مُصحف مهجور» را به قول سعدی از «گلّهٔ دور» مناسبتر مییابد…
سِرّ قصه تقریر این معنی است که درخواست و زاری در پیش حق باید از روی اخلاص باشد. از این گونه احوال آنچه بر اهل ریا میگذرد سرد و دروغ و مثل زاری و نوحهٔ عاری از صدق این اعرابی است که اشک ریختن کاذبانه را از ایثار مخلصانه آسانتر مییابد.»
(بحر در کوزه، عبدالحسین زرینکوب، نشر علمی، ص۳۳۱-۳۳۲)
آن سگی میمُرد و گریان آن عرب
اشک میبارید و میگفت: ای کُرَب
سایلی بگذشت و گفت: این گریه چیست؟
نوحه و زاریّ تو از بهر کیست؟
گفت: در مِلکم سگی بُد نیکخو
نک همی میرد میانِ راهْ او
روز صیّادم بُد و شب پاسبان
تیزچشم و صیدگیر و دزدران
گفت رنجش چیست؟ زخمی خورده است؟
گفت: جوعُالکَلب زارش کرده است
گفت صبری کن برین رنج و حَرَض
صابران را فضل حق بخشد عوض
بعد از آن گفتش که ای سالارِ حُر
چیست اندر دستت این انبانِ پر؟
گفت نان و زاد و لوتِ دوشِ من
میکشانم بهر تقویٖتِ بدن
گفت چون ندْهی بدآن سگ نان و زاد؟
گفت تا این حد ندارم مهر و داد
دست نآید بی دِرَم در راه نان
لیک هست آبِ دو دیده رایگان
گفت: «خاکت بر سر ای پُر باد مَشک
که لبِ نان پیش تو بهتر ز اشک!»
(مثنوی، ۵: ۴۷۷-۴۸۷)
ای کُرَب: ای وای، اندوها، (کُرَب: جمعِ کُرْبَه به معنی اندوه و سختی)
جوعالکلب: مُراد گرسنگی سخت است.
حَرَض: گداختگی جسم، تباهی.
پُر بادْ مَشک: همان «مَشکِ پُر باد» که مَثَلی است برای مدعیانِ دروغگو.
لب نان: لبهٔ نان
انتهای پیام