شاهنامه ابزاری برای همبستگی اجتماعی

فرهاد قنبری در کانال تلگرامی خود نوشت:

«آفرین بر روان فردوسی
آن همایون نژاد فرخنده
او نه استاد بود و ما شاگرد
او خداوند بود و ما بنده»
(انوری)

یکی از ملاک‌های ارزیابی سطح فکر اهالی اندیشه و هنر، دقت در قدرت تمیز و تشخیص آنها در مواجهه با متفکران و هنرمندان درجه یک با متفکر و هنرمند درجه دو و درجه دو با درجه سه و… الی آخر است.

برای مثال کسی که خود را اهل فلسفه می‌داند باید به راحتی متوجه تفاوت جایگاه افلاطون و ارسطو و کانت با مثلا برتراند راسل باشد و اگر کسی هنگام سخن گفتن از فلسفه، راسل را هم پا و هم شأن هایدگر و هگل معرفی می‌کند، را نباید چندان جدی گرفت. در عالم هنر و شعر و ادب هم چنین است.

کسی که متوجه تفاوت جایگاه داستایوفسکی با (مثلا) کامو نیست یا تفاوت جایگاه فردوسی و حافظ و مولوی را با (مثلا) منوچهری و صائب و بیدل را متوجه نمی‌شود، شناخت عمیقی از ادبیات و شعر ندارد.

هنگامی که از فردوسی و شاهنامه سخن می‌گوییم باید متوجه باشیم که از یک هنرمند درجه یک و یک اثر کلاسیک بزرگ درِ سطح اول جهانی سخن می‌گوییم.

اینکه حسین هینکل یا شرق پژوهان غربی از فردوسی ستایش کرده‌اند در جای خود ارزشمند است اما به خاطر داشته باشیم که جایگاه فردوسی نه به خاطر سخنان ستایش‌آمیز دیگران بلکه به واسطه هنر عظیمی است که در مقابل‌ دیدگانمان قرار دارد.

فردوسی بزرگ است به خاطر اینکه اگر کسی یک بار شاهنامه را با دقت و تامل از اول تا آخر مطالعه کرده باشد، دیگر آن آدم سابق نخواهد بود. (و به خاطر داشته باشیم در تاریخ اندیشه و هنر کتاب‌هایی با چنین حجم تأثیرگذاری چندان زیاد نیست)

در تاریخ این سرزمین نامهای درخشانی به چشم می خورد که حیات خود را وقف رشد و اعتلای نام ایران در جهان کرده اند، نامهایی که در زمینه علوم مختلف مایه فخر و مباهات ایرانیان و جهانیان بوده اند.

در تاریخ این سرزمین نام شاعران و هنرمندان بسیاری به چشم می خورد که “یادشان زمزمه نیمه شب مستان” و خاک تربت‌شان “زیارتگه رندان جهان” است، اما در این میان یک نام هست که به حق باید او را بزرگترین خادم فرهنگ و زبان و هویت و تاریخ ایران نامید و آن، نام بزرگِ ابوالقاسم فردوسی است.

فردوسی در زمانه ای که در یک سو تازیان آخرین ضربات خود را بر پیکر نحیف و لاغرشده ایران و فرهنگ و هویت ایرانی وارد می کردند و در سوی دیگر بیابانگردان هوای تُرکتازی در سر می پرورانند، طلوع می کند و چون جغد مینروآ که در تاریکترین ساعت شب به پرواز درمی آید، بالهای خود را بر روی این گستره پهناور و عظیم فرهنگی می گشاید.

فردوسی از شمشیر شکسته و به زمین افتاده ایرانیان سلاحی به صَلابت قلم جاودان خویش ساخته و نبرد را به میدان فرهنگی هدایت کرده و درفش کاویانی را غبار قرنها از چهره بزدوده و برمی افرازد.

اگر تمام دستاورد ادبی یک قرن اخیر ایران (که اتفاقا کم هم نیست) چه در شعر، چه داستان، چه نمایشنامه و چه در رمان را در یک کفه ترازو قرار دهیم و در کفه دیگر آن شاهنامه را قرار دهیم. شاهنامه به تنهایی از کل دستاورد ادبی یک قرن اخیر ایران وزن به مراتب سنگین‌تری دارد.

در میان چهره های ادبی معاصرمان بودند کسانی که با چاپ چند دفتر شعری و چند داستان کوتاه چنان دچار توهم خودبزرگ‌بینی شدند که فردوسی و شاهنامه را مورد تمسخر قرار می دادند و یکی فردوسی را «آسید ابوالقاسم» و مدیحه سرای شاهان و جباران و اشراف تاریخ می نامید و آن دیگری (که تا پایان عمر از بیماری خودشیفتگی رنج می‌برد) فردوسی را روستایی روزمزدی که نظم سرایی می کرد و چیز چندانی از شاعری نمی دانست، معرفی می‌کرد.

گذر زمان بزرگترین ملاک سنجش اثر هنری است و گذشت زمان نشان خواهد داد که یک یا چند قرن دیگر نگاه مردم به داستان کوتاه های فلان نویسنده قرن بیستم ایران (و می دانیم که امروز با اینکه هنوز چندسال از حیات ادبی ایشان نمی گذرد، شاید کمتر از یک درصد جامعه شاید نام ایشان و آثارش را شنیده باشد) و یا شعرهای فلان شاعر چه شرایطی خواهد داشت و شاهنامه در چه جایگاهی خواهد بود.

شاهنامه با حیات هزار ساله امتحان بزرگش را پس داده است و از طوفان‌های سهمگینی چون بلای تازی و غُز و مغول و تیمور و…، در امان مانده و سرفرازانه به امروز ما رسیده است.

شاهنامه طی حیات هزار ساله‌اش سینه به سینه و دست به دست در میان روانهای پاکیزه و زیبایی‌جوی ایرانیان حفظ شده و هنوز که هنوز است روشنی بخش دلهایی است که در پس آینه غبارگرفته این سرزمین چیزی درخشان و روحی غنی و زیبا را مشاهده می کنند.

ابن اثیر ادیب مشهور عرب در قرن هفتم هجری قمری می گوید:
«شاهنامه قرآن ایرانیان است و امروز که از هم‌گسیختگی اجتماعی در ایران فراگیر شده است، تنها و تنها کتابی که می‌تواند همبستگی اجتماعی را در ورای قوم‌ها و زبان‌ها و عقاید مختلف در محدودۀ قلمرو ایران تقویت کند، شاهنامه است»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. سوژه جدید با شاهنامه به وجود نمیاد خودش باید به وجود بیاد نه اینکه بسازنش در ضمن شاهنامه قدیمه جدید نیست ..دیگه بالا میارم ..

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا