انواع شناخت و آیندهی انسان

هادی صمدی، مدرس فلسفه در کانال تلگرامی خود (تکامل و فلسفه) نوشت: «فرایند تکامل، روایتی از گوناگونی و انشعاب در درخت حیات است. به موازات گسترش حیات، تواناییهای شناختی نیز در شاخههای مختلف این درخت، مسیرهای متفاوتی را طی کردهاند.
امروزه در آستانهی رویداد تکاملی متفاوت، و با سرعتی بیشتری هستیم. گونهزایی شناختی نوین، دیگر تنها تحت هدایت انتخاب طبیعی نیست، بلکه تحت تأثیر پیشرفتهای فناورانه و توانایی ما در دستکاری مستقیم زیستشناسی و اطلاعات است. در آیندهای نه چندان دور، شاهد همزیستی انواع گوناگونی از ذهنها یا سیستمهای شناختی خواهیم بود که در بنیادیترین ویژگیهایشان با یکدیگر متفاوتاند.
مطابق روندهای کنونی انواع شناخت در آینده به شرح زیر است:
۱. شناخت بدنمند انسان متعارف در اکثریت جمعیت بشر ادامه مییابد: شناختی که طی میلیونها سال تکامل یافته و عمیقاً با ساختار زیستی، حواس پنجگانه، چرخههای هورمونی، نیازهای اجتماعی و محدودیتهای فیزیکی بدن انسان مرتبط است.
۲. شاهد شناخت بدنمند انسانهای اصلاحشدهی ژنتیکی خواهیم بود. با پیشرفت مهندسی ژنتیک، میتوان آیندهای را تصور کرد که در آن انسانها برای تقویت قابلیتهای شناختی نظیر حافظه، سرعت پردازش، تمرکز، خلاقیت یا مقاومت در برابر زوال عقل، دستخوش تغییرات ژنتیکی هدفمند میشوند. این افراد همچنان شناختی بدنمند خواهند داشت، اما بدن و مغزی که این شناخت را پشتیبانی میکند با حالت پایه تفاوت خواهد داشت و این تفاوتهای زیستی تجربیات ذهنی و الگوهای فکری متفاوتی را شکل میدهد.
۳. مسیر دیگر به سوی شناخت سایبورگی میرود که در آن انسانها به رابطهای مغز-کامپیوتر مجهز میشوند. نصب این تراشهها پتانسیل دگرگونی عمیقی در شناخت دارد. افراد ممکن است به اطلاعات دیجیتال دسترسی مستقیم پیدا کنند، حواس جدیدی کسب کنند، با ماشینها مستقیماً ارتباط برقرار کنند یا بخشی از پردازشهای شناختی خود را به واحدهای خارجی بسپارند.
۴. ترکیب دو رویکرد پیشین، شناخت هیبریدی پیشرفته را پدید میآورد. در این حالت، انسانها همزمان از طریق مهندسی ژنتیک برای پذیرش و کارایی بهتر تراشههای مغزی بهینهسازی شدهاند و این تراشهها نیز در مغزشان نصب شده است.
میتوان ژنهایی را طراحی کرد که رشد عصبی را برای اتصال بهتر با الکترودها تسهیل میکنند یا مدارهای مغزی که برای پردازش حجم عظیمی از دادههای دریافتی از تراشه تقویت شدهاند. این همافزایی میتواند به جهشهای شناختی منجر شود که بسیار فراتر از تواناییهای هر یک از این فناوریها به تنهایی است و گونهی شناختی کاملاً جدیدی را ایجاد کند. این افراد نخستین کاندیداهای حکمرانی بر جمعیتهای انسانی خواهند بود.
۵. در شاخهای متفاوت، شناخت هوش مصنوعی مبتنی بر مدلهای زبانی بزرگ قرار دارد. این نوع شناخت، اساساً فاقد بدن به معنای زیستیست. مدلهایی مانند چتجیپیتی بر روی حجم بزرگی از دادههای متنی آموزش دیدهاند، تواناییهای شگفتانگیزی در پردازش زبان طبیعی، استدلال مبتنی بر الگو، تولید محتوا و حل مسئله را دارند.
۶. در روباتهای هوشمند شناخت روباتیک یا هوش مصنوعی بدنمند تجلی مییابد. این روباتها، چه انساننما و چه صنعتی پیشرفته، دارای بدن فیزیکی هستند و از طریق حسگرها با محیط تعامل داشته و از طریق عملگرها بر آن تأثیر میگذارند. شناخت آنها، هرچند مبتنی بر سیلیکون، نوعی بدنمندی دارد و یادگیریشان شامل حلقههای حسگر-حرکتی و درک فضایی است.
۷. مرز بین ماشین و زیستشناسی در شناخت بیو-روباتیک کمرنگتر نیز میشود. در این دسته، روباتهایی را مییابیم که بدنشان نه از فلز و پلاستیک، بلکه از بافتهای مهندسیشده، سلولهای عضلانی مصنوعی یا حتی شبکههای عصبی زیستی باشد، که اگر از نوعی حس یا آگاهی برخوردار شوند رقابت، و شاید همکاری میان این موجودات، و انسانهای هیبریدی در کنترل جهان ایجاد میشود.
۸. شاید رادیکالترین شکل، ذهنهای دیجیتال یا آگاهیهای آپلود شده باشند؛ موجودات شناختی که کاملاً در بسترهای دیجیتال زندگی میکنند، چه حاصل اسکن و شبیهسازی مغز انسان باشند و چه کاملاً مصنوعی.
۹. فراتر از سیستمهای فردی، هوشهای جمعی یا ذهنهای کندویی قرار دارند. اینها شبکههایی از انسانها، هوشهای مصنوعی یا ترکیبی از هر دو هستند که به گونهای به هم متصل شدهاند که یک سیستم شناختی واحد و توزیعشده را تشکیل میدهند و میتوانند تواناییهای حل مسئله و خلاقیتی فراتر از مجموع اجزای خود داشته باشند.
۱۰. از محاسبات کوانتومی برای مدلسازی یا اجرای فرآیندهای شناختی استفاده میشود و شاهد ظهور نوعی شناخت مبتنی بر محاسبات کوانتومی خواهیم بود با قابلیتهای پردازشی و الگوهای فکری کاملاً متفاوت.
این گونهزایی شناختی نوظهور، پیامدهای عمیق و بیسابقهای را به همراه دارد که فلسفهی روز باید به آنها بپردازد.»
انتهای پیام