خرافه علیه دین

بهروز مرادی، جامعهشناس دین، در کانال تلگرامی خود نوشت: «اعتقاد به وجود نیروهای موهوم و توسل به سحر و جادو در زیست انسانی قدمتی دیرینه و ریشهای تاریخی دارد.
خرافات؛ عبور از دایرهی رویکردِ عقلانی و درنوردیدنِ تبیین علّی واقعیت جهت تبیین و تشریح و حل مسائل را پیشنهاد میدهد.
دین توحیدی با نفی دخالت نیروهای موهوم در زندگی و سرنوشت انسان و جوامع، خرافات را به نفع اعتقاد به توحید و نیز مواجههی عقلانی و منطقی با واقعیتهای زندگی پس راند.
مکتب مدرنیسم، بشر را هرچه بیشتر به این مواجهه ترغیب نمود، هرچند که مدرنیته هرگز نتوانست رویکردهای اسطورهگرایانه و خرافیِ پیشامدرن را به تمامی از زندگی انسان مدرن برچیند.
هنوز هم هستند کسانی که چیزهایی به گردنشان آویزان میکنند و معتقدند آن اشیاء آنان را از گزند بلا محفوظ میدارند.
کسانی هستند که سنگهایی کوچک را همراه خود حمل میکنند و بر این باورند که آن سنگها قدرت محافظت از آنان را دارا میباشند.
مهرهی مار، موی گرگ و خرس، فسیل برخی جانوران، دندان بعضی از حیوانات و…. نزد عوام قدرت محافظت و مراقبتی دارند.
حتی گفته میشود جادو به فوتبال نیز سرایت نموده و جادوگران به کمکِ نامشروع تیمهای فوتبال آمدهاند.
ای بسا در همهی جوامع بشری، از دیرباز مناسک و مراسم سحر و جادو وجود داشته و اعتقاد به تأثیرگذاری نیروهای موهوم و تسط و بهکارگیری آنها جهت حل مسائل و رسیدن به اهداف در بسیاری از جوامع همچنان اعتبار خود را حفظ نموده است.
از نظر جامعهشناسی دین؛ هرچه بنیان نگرش به زندگی از منطق و عقلانیت فاصله گیرد، به همان اندازه گرایش به خرافه و جادو و سحر قوت میگیرد. هرگاه ایمانِ انسانها به افسون و دستکاری وقایع به کمک نیروهای فرامادی بر اعتقاد به حقیقت و مواجههی عقلانی با زندگی پیشی گیرد، خرافه زاده شده است.
در این صورت، انسان بهجای نگریستن به درون خود و اتخاذ راهحلهای عقلانی جهت مدیریت مسائل و بحرانها و رفع نقائص و اصلاح ضعفها و تغییر شیوهها و اتخاذ اسلوبهای جدید و تحول در نظام اندیشه و مدیریت مشروع و مطلوب زندگی، بر آن میشود تا رابطهی علّی را در زندگی روزمره دور بزند و با توسل به نیروهای فرامادی در روندی دخالت و بر سرنوشتی تأثیر بگذارد تا نتیجهی مطلوب خود را از کجراههای حاصل آورد.
اعتقاد به خرافات بدون تردید از فهم نادرستِ چیستیِ اجزای شکلدهنده و سازندهی زندگی و تبیین مخدوشِ چگونهبودگیِ واقعیت و ارائهی تصویری خیالی و متوهمانه از مسئله زاده میشود.
هرگاه ماهیت اعتقاد مخدوش باشد، تبیین واقعیت نیز در پی آن به خطا میرود و پس از آن؛ توسل به نیروهای موهوم اجتنابناپذیر میگردد.
بیثباتی در جامعه، بسته یا صعببودنِ مسیرِ رسیدن به هدف در جامعه بهخاطر وضعیت نامطلوب زندگی نیز میتواند در گرایش به خرافات و توسل به جادو و سحر به امید دستکاری سرنوشت و رسیدن به هدف از راههای میانبر تأثیر بسیار داشته باشد.
این گرایش در میان عوام و افراد وابسته به طبقات پایین اجتماعی و اقشار فرودست فرهنگی که دینداریشان کمتر توحیدی و بیشتر اسطورهگرایانه و مدیریت زندگیشان کمتر تحت تأثیر عقلانیت میباشد، بیشتر است.
از سوی دیگر؛ دین نیز بهخاطر اعتقاد به نیروهای غیبی و فرامادی همواره در معرض تداخل مرزی با خرافه بوده است.
دیندارانِ فاقد سواد دینی و مسلمانانِ فاقد دانش و بینش قرآنی بههمان اندازه که از ساختار اعتقادیِ عقلانی و علِی دورتر باشند، بیشتر در وادیِ خطرِ گرویدن به خرافه زندگی میکنند.
روحانیت دینی که قرار است تبلیغ دین کند، چنانچه بنیان دینداریاش بر دانشِ صحیحِ دین توحیدی و بینشِ مبتنی بر گفتمان قرآنی استوار نباشد، باورمندیاش از توحید به شرک و دینداریاش از دین به خرافهباوری تغییر جهت و ماهیت میدهد و آنگاه نقشی بسیار مؤثر در تقویت خرافات و سوقدادن عوام به سوی شرک ایفا مینماید. تبدیل دین به خرافات و توحید به شرک نتیجهی محتوم چنین قصوری است.»
انتهای پیام