پیر پسر؛ رذیلت، فضیلت و آکراسیای فکری

سبحان هوشیار روزنامه نگار در یادداشتی ارسالی با عنوان «پیر پسر، رذیلت، فضیلت و آکراسیای فکری» می نویسد:

فیلم پیرپسر ساخته اکتای براهنی، صرفاً یک درام خانوادگی یا روایت پیچیده‌ی روابط پدر و فرزندان نیست. این اثر، در لایه‌ای عمیق‌تر، می‌تواند موضوع تأملی در حوزه «اخلاق باور» باشد؛ مفهومی مربوط به سده اخیر که نخستین‌بار ویلیام کلیفورد آن را مطرح کرد. او بر این باور بود همان‌طور که ما در رفتار و کنش‌های اجتماعی‌مان مسئولیت اخلاقی داریم، در قبال باورهایی که در ذهن می‌پذیریم، نیز مسئولیم.

 به بیان دیگر، اخلاق‌مداری فقط به بخشش و صداقت و تواضع خلاصه نمی‌شود، بلکه نیازمند صداقت فکری، تواضع فکری و مسئولیت‌پذیری فکری در برابر آنچه باور داریم نیز هست.

طبق این دیدگاه، اگر انسانی مهربان یا متواضع باشد اما به باورهای کاذب، آسیب‌زننده و بی‌پایه چنگ بزند، نمی‌توان او را فردی اخلاقی دانست. بلکه انسان اخلاق‌مدار کسی است که هم در رفتار و هم در باورهایش پایبند به فضیلت باشد. کسی که با پشتکار فکری به دنبال صحیح‌ترین گزاره‌ها می‌گردد، و با جسارت، باورهای غلط و آسیب‌زای خود را بازبینی و طرد می‌کند.

شاید بتوان گفت فیلم پیرپسر صحنه‌ای است از همین کشاکش! شخصیت «غلام باستانی» (حسن پورشیرازی) پدر خانواده، تصویری‌ست از انسانی گرفتار در رذیلت‌های فکری. او نمونه‌ای از آنچه کلیفورد آن را «بی‌اخلاقی در باور» می‌خواند به نمایش می‌گذارد. غلام مردی است که باورهایش را نه با سنجش و تأمل، بلکه بر پایه امیال، لذت‌گرایی و خودبینی شکل داده است. جمله‌ی کلیدی او «تو این خونه هیچ‌چی زشت نیست» نمایانگر نگاه کودک‌وار و غریزی او به جهان است. او «پیرکودک» است؛ چون هم از بلوغ فکری تهی است و هم خویشتن‌داری اش همچون کودک است و از آن فراتر نمی‌رود.

در نقطه مقابل، علی (حامد بهداد) نماینده فضیلت فکری است. او در پی گفت‌وگوست، حقیقت‌طلب است، و می‌کوشد مسئولانه بیندیشد. بنابراین و شاید با کمی تسامح بتوان گفت علی از منظر اخلاق باور شخصیتی اخلاق‌مدار است.

در سوی دیگر ماجرا رعنا (لیلا حاتمی) است که در وضعیتی قرار دارد که در حوزه اخلاق باور به آن «آکراسیای فکری» می‌گویند. آکراسیای فکری نوعی ضعف نفس است که فرد می‌داند باورهایش اشتباه است؛ حتی در لحظه‌ی تصمیم‌گیری، از خطای خود آگاه است؛ اما نمی‌تواند آن باور را ترک کند. مانند کسی که می‌داند مصرف مواد مخدر اشتباه است، اما توان ترک آن را ندارد.

در عرصه باور آکراسیای فکری بسیار رایج است: می‌دانیم باورمان کاذب است؛ می‌دانیم باید گفت‌وگو کنیم و نباید به دیگری در فرآیند دیالوگ برچسب بزنیم؛ نباید نسبت به عقاید خود تعصب بورزیم؛ اما نمی‌توانیم. ضعف نفسی شدید درون‌مان ما را به تکرار عادت‌ها و پافشاری بر خطاها سوق می‌دهد.

شخصیت رعنا در فیلم، نماینده ما انسان‌هایی است که تمایل داریم درست بیندیشیم، می‌خواهیم فضیلت‌مند باشیم، اما توانش را نداریم. گذار از آکراسیای فکری نیازمند دو چیز است: نخست، ممارست در اندیشیدن صحیح و گفتگوی خردمندانه و دوم، همنشینی، محبت‌ورزی و تشبه به کسانی که فضیلت‌های فکری را در خود ملکه کرده‌اند.

درست مانند تجربه رعنا در فیلم که در پایان، با بوسه‌ای بر لبان علی گویی از آکراسیای فکری گذر می‌کند و به سوی مهار و ضبط فکری رهسپار می‌شود. او در روز بعد، تصمیم می‌گیرد از این باور غلط که «چون می‌توانم اغواگر باشم و رفاه نسبی به دست بیاورم، پس اغواگری می‌کنم» دست می‌کشد و پول ناحق را به غلام بازمی‌گرداند. این کنش، نشانه‌ای است از عبور از وضعیت ضعف نفس و حرکت به سوی تعهد به باورهای سالم و صادق.

اما رسیدن به مرحله‌ای که «نمی‌توانی» نادرست بیندیشی، مرحله‌ی نهایی رشد فکری است؛ جایی که فرد آن‌چنان فضیلت‌مند شده که توان خلاف رفتن ندارد. این وضعیت در علی دیده می‌شود؛ او نه از سر اضطرار، بلکه از سر منش، نسبتا درست می‌اندیشد.

در نهایت، فیلم پیرپسر صرفاً ماجرای یک خانواده نیست. این فیلم روایتی‌ست از جدال درونی میان «پیرکودک»‌های درون ما و «علی»‌های پرسشگر و اخلاق‌گرا. این اثر ما را به «خرد و خیال» فرا می‌خواند؛ جایی که نه تنها می‌توان از خیال خود برای زندگی اخلاقی استفاده کرد، بلکه باید با کمک تفکر انتقادی، رؤیاهای نادرست را ترک کرد، باورهای پوسیده را جارو زد و به اخلاق در اندیشه نیز پایبند ماند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا