پزشکیان: مسوولان نامه امام علی(ع) به مالک را بخوانند
پر است از غصه آینده؛ عادت دارد برای مستند کردن سخنانش که با شور و حرارت خاصی بیان می شود، به نهج البلاغه رجوع کند و عربی و فارسی با تسلطی قابل توجه مطالبش را عرضه کند. در مجلس هم به همین شیوه نطقش را ادا می کند. گله مند است از دوری جامعه از گفته های امیرالمومنین(ع) و تصورش بر این است که اگر روزی برسد که سخنان امیرالمومنین (ع) به درستی فهم شود بسیاری از مشکلات امروزی اداره امور کشور وجود نخواهد داشت و درک درست از نهج البلاغه می تواند چراغ راهی باشد برای مسوولان. به شدت توصیه می کند به بازخوانی نامه امام علی (ع) به مالک اشتر و بازتفسیر از نهج البلاغه و تبدیل آن به دستورات اجرایی.
به گزارش انصاف نیوز به نقل از شفقنا در گفت وگو با دکتر مسعود پزشکیان، وزیر اسبق و نماینده امروز مجلس شورای اسلامی به بررسی «روش حکومتداری حضرت علی(ع)» و عوامل کاستی های موجود در بهره برداری از این الگو در جهان اسلام پرداخته است.
متن گفت وگوی را در ادامه می خوانید:
*در نطق های شما در مجلس که بازتاب گسترده ای نیز در رسانه ها داشته است، کمک گرفتن از نهج البلاغه به وضوح مشاهده می شود؛ چرا برای شیوایی کلام خود، نهج البلاغه را انتخاب می کنید؟ از این استفاده به دنبال چه تاثیری هستید؟
مساله روشن است. ما ادعای حکومت اسلامی و راه اندازی مدیریت اسلامی داریم، مدعی می شویم باید رفتاری متفاوت از دنیا داشته باشیم و باور، دین و راهی بهتر از دیگران داریم؛ این ادعا باید در مفاهیم و نیز در میدان عمل و اجرا مشاهده شود. امروز که حکومت در اختیار جمهوری اسلامی و تشیع است، باید آنچه را ادعا می کردیم به مردم نشان دهیم. مردم و افرادی که از بیرون این مدیریت را می بینند، باید در عمل مشاهده کنند که در حق آنها عادلانه و منصفانه برخورد می شود و این انصاف و عدالت در سیستم، خود را نشان دهد. واقعیت این است که انصاف و عدالت دیده نمی شود، حرف های زده شده و کارهای انجام شده مبنایی بر این اساس ندارند و فاصله ای بسیار با آنچه در باورها هست، وجود دارد. این ادعا وجود دارد و هر فردی می خواهد حرفی بزند، اسلام را به او نشان می دهند که به این شکل است و شما مسلمان نیستید اما خود در میدان عمل، کاری انجام می دهیم که فاصله ای بسیار با سنت پیغمبر(ص) و ائمه(ع) و آنچه امام(ره) فرمودند دارد.
تناقض مشاهده شده، افراد عامل این اقدامات را به چالش می کشد. با استناد بر مطالب استخراج شده از قرآن، نهج البلاغه و کتاب ها از دیدگاه اعتقادی هیچ بخشی از قرآن و سنت پیغمبر(ص) نمی توان این را یافت که انسان بی عدالتی، بداخلاقی و ظلم کند، تهمت و افترا بزند و زور بگوید. ما رسما زور می گوییم، نام دین و مذهب را نیز بر آن می گذاریم. بسیاری اوقات، خارج کردن طرف مقابل از صحنه به نام امام حسین(ع)، عاشورا، حضرت زینب(س) و حضرت فاطمه(س) و… انجام می شود یعنی عوام فریبی می کنیم. این در حالی است که روح زندگی آنها با رفتار ها و اقدامات ما ۱۸۰ درجه فاصله دارد.
*این فاصله از کجا به وجود آمده است؟ یعنی چرا عاملیت به مفاهیمی که مطرح می شود، وجود ندارد؟
به تصور من دو علت دارد. در طول تاریخ برای ما، فاصله ای از میدان عمل وجود داشته است و مجبور به کارکردن با تعدادی مفاهیم و تئوری ها بوده ایم. به دلیل همین در میدان عمل نبودن، این مفاهیم و تئوری ها بیشتر در چارچوب های فلسفی، منطقی و کلامی باقی ماند و مشاهده نشد که این ادبیات در میدان عمل چگونه توان اجرایی شدن خواهد داشت.
دلیل دیگر این که امروز هم که باید عمل کرد، کار را فردی دیگر و توصیه را فردی دیگر انجام می دهد که این دو همخوانی ندارند. به این معنا که تا انسان نسوزد، درک نمی کند سوختن به چه معناست، تا پشت فرمان ننشیند، نمی فهمد رانندگی یعنی چه! هر چند تئوری آن را به طور کامل بداند. دانستن تئوری عمل جراحی قلب به معنای داشتن توانایی عمل به آن است؟ حفظ کردن و دانستن یک مطلب با فهمیدن آن فاصله بسیاری دارد. بر فرض فردی با طی کردن این مرحله به محدوده فهم رسید، بین آنچه که او می فهمد و آن چه مهارت اجرای آن را دارد، فاصله بسیار است. انسان برای استقرار موضوعی در جامعه و محیط، باید این مراحل را طی کند. این مراحل طی نشده و نمی شود، به همین دلیل همواره در حال سخن گفتن هستیم و در حرف مانده ایم.
برای اثبات ادعای بهتر بودن از دیگر دیدگاه های موجود، باید آن را در عمل نشان داد، در غیر این صورت با سال ها بیان این بهترین ها، کسی آن را نخواهد پذیرفت. اگر مدیریتی ساخته شود که کارآمد تر، منصفانه تر، اثربخش تر و با کیفیت تر باشد، مذهبی و غیر مذهبی و مسلمان و غیر مسلمان برای یاد گرفتن آن خواهش می کند اما عکس آن یعنی مدیریتی غیر اثربخش، غیر کارآمد و گران ساخته شود و از مردم بخواهند پذیرفته شوند، آیا می پذیرند؟ نمی پذیرند.
در صورت عملی شدن ادعاها، نیازی به دعوا نیست اما وقتی هنری و مهارتی در کنار ادعا نباشد و با زور راه رفته خود بر دیگری تحمیل شود، چرا دیگران باید آن راه را انتخاب کنند؟ با داشتن کمی ایده، خلاقیت و توانمندی، نه تنها چنین راهی را نمی پذیرند بلکه در صورت کمی زور شنیدن برای حرکت در آن مسیر، از فرد تحمیل کننده متنفر نیز خواهند شد.
*موضوع دیگری که قابل توجه است، عقب ماندن از توسعه در اغلب کشورهای اسلامی است. برخی اندیشمندان معتقدند که اصلا دین و توسعه قابل جمع نیستند، از طرف دیگر نیز کارشناسانی دلیل این توسعه نیافتگی یا در حال توسعه بودن را به نوع اندیشیدن این جوامع مربوط می دانند، نه به دین و تاکید می کنند که دین عناصر و عوامل ایجاد کننده توسعه را در درون خود دارد. نظر شما چیست؟ در صورت پذیرش نگاه دوم، چرا دین نتوانسته منجر به توسعه در این جوامع شود؟
شخص من با باورها و اعتقاداتی برگرفته از دین، تا آخرین مراحل پیشرفت علمی در این کشور، درس خوانده ام و کارهایی نیز انجام داده ام، در حالی که در محیطی عقب مانده و خانواده ای متوسط به پایین رشد یافتم. نه در میان خانواده نه در میان خویشان فردی این مسیرها را طی نکرده بود تا راهنما یا سبب جایگاه فعلی من باشد و در زمانی از تاریخ، متولد شدیم که درگیری ها و دغدغه های مختلفی، ذهن و گرایش های ما را به خود مشغول می کرد. تلاش کردم هر شروعی را تا جای ممکن به بهترین وجه آن برسانم؛ هیچ گاه به بهترین شدن نرسیدم زیرا با دغدغه های پیش از انقلاب، حین انقلاب و بعد از آن، فرصت این کارها به ما داده نشد و زمان و عمر ما بر رسیدگی به آن دغدغه ها گذشت.
سخن این است که این باورها و اعتقادات این مسیر را برای من و امثال من ترسیم کرده است. بر طبق این باور و اعتقاد برگرفته از دین اسلام، برای زندگی به عنوان یک مسلمان، باید در تمام سطوح ممکن اعم از علمی، هنری، اقتصادی، فرهنگی و… بهترین شد، در میدان عمل خود را نشان داد و نه تنها در تئوری. با این دیدگاه به طور مثال عقب ماندن از نظر تکنولوژی پذیرفته نیست، ممکن است هیچ گاه به آن نرسد اما این احساس وظیفه برای رسیدن به آن قله بلند موجب حرکت می شود.
از همین روست که گفته می شود مسلمان از «لغو» دوری کند؛ «لغو» یعنی هر آنچه انسان را از حرکت، رفتن و آن ایده زیبا غافل کند. فراموش کردن اصل و تکیه بر حاشیه ها مساله است زیرا این حواشی به خودی خود چندان اهمیتی ندارند، مهم این است که انجام این کارها انسان را از حرکت در جهت هدف خود بازندارد. هر چه فرد زمان خود را در جهت فعالیتی در غیر از مسیر رسیدن به هدف خود صرف کند، زمان رسیدن و رفتن را از دست می دهد.
*یعنی وضعیت نامناسب فعلی در اغلب کشورهای اسلامی را ناشی از نوع نگرش غلط به دین و ناآگاهی نسبت به دین اصیل می دانید؟
تصور من این است و دین در اصل به معنای راه زندگی است. به طور مثال اعتقاد ما این است که هر چه را عقل نمی پذیرد، دین قبول نمی کند. آیا ما امروز با این ادبیات با یکدیگر صحبت می کنیم؟ خیر! ما حرف دیگری می زنیم و نوع دیگری تربیت می کنیم. در قرآن گفته شده است که «و لا تقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسئولا» یعنی هیچ وقت آنچه را که بر آن علم و آگاهی نداری، پیروی مکن و بر آن مایست که در روز قیامت گوش و چشم و دل همه در باره آن مورد بازخواست واقع می شوند که چرا بر آنچه نمی دانستی، ندیده و نشنیده بودی یا اشتباه شنیده بودی، ایستادی و دنباله روی کردی؟ اگر به همین یکی عمل شده بود، وضعیت متفاوت از امروز بود. مثال در این مورد فراوان است،
مثلا حضرت علی(ع) در نهج البلاغه می فرمایند که «فالناظر بالقلب العامل بالبصر یکون مبتدا علمه ان یعلم اعمله علیهم له» ابتدای کار آن که با قلب می بیند و با بصیرت نگاه می کند، این است که ارزیابی کند این راهی را که می خواهد برود و کاری که می خواهد انجام بدهد، علیه او یا به نفع اوست. «فان کان له مضی فیه وان کان علیه وقف عنه»، اگر به نفع او و در جهت هدف اوست، ادامه دهد، اگر علیه اوست دیگر آن را ادامه ندهد. «العامل بغیر علم کالسائر علی غیر طریق»، کسی که بدون علم، عمل کند یعنی راه به اشتباه رود. «فلا یزیده بعده عن الطریق الواضح الا بعدا من حاجته»، هر چه تندتر رود، در حال دورتر شدن از هدف است.
آیا ما چه در زندگی شخصی، چه در قانونگذاری و چه در مدیریت اداری در چارچوب علم حرکت می کنیم؟ خیر! بدون علم می گوییم برو! بر مبنای کدام چارچوب علمی و کدام تجربه بین المللی این سخن مطرح می شود؟
*این فاصله را چگونه می توان پر کرد؟ فراموش کردن اصل و توجه به حواشی…
وظیفه مسوولان و افرادی است که مقوله فرهنگ و دین یا مسوولیت دینی را بر عهده دارند که دانسته ها را به فهم و فهم ها را به رفتار و عمل تبدیل و عملیاتی کنند. تنها منتقل کردن تعدادی محفوظات و دانسته ها به جامعه کفایت نمی کند. در بخشی از نهج البلاغه گفته شده است که «من نصب نفسه للنّاس اماما فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره»، هر که خود را در جایگاهی قرار دهد که امام، پیشوا و پیشتاز مردم، مدیر یک واحد، مدیر یک مدرسه، رهبر یک قسمت و… شود، پیش از این که دیگران را آموزش دهد، ابتدا باید شروع به آموزش خود کند. «و لیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه»، ادب و علم آموختن او پیش از زبان با رفتارش باشد. «معلم نفسه و مودبها احق بالاجلال من معلم الناس و مودیهم»، تربیت خود و اصلاح رفتار خود بالاتر و مهم تر از درس دادن به دیگران و تلاش برای تغییر رفتار دیگران است. آیا افراد مدعی این کارها را می کنند؟ نمی کنند و بعد از دین و مذهب دم می زنند.
منظور کدام دین و مذهب است که خود، هنر یکی از آنها را نداریم. باید بتوانیم بعد از گذشت سی و پنج سال از انقلاب، یک سیستم مدیریتی که بتواند اسلامی و درست اداره کند، نشان دهیم. سی و پنج سال است حرف از اسلامی کردن دانشگاه ها زده می شود؛ او منحرف، بد، بی سواد و نابلد، شما می توانی؟ پس درست کن تا شاگردی ات را کند و یاد بگیرد. انسان ها به دنبال الگوی برتر هستند. در ذات انسان، خداست. خدا یعنی بی نهایت، بی نهایت زیبایی، علم، هنر، خلاقیت، رحمت، قدرت و عشق یعنی انسان به دنبال بی نهایت است زیرا روح خدا در وجود این انسان وجود دارد.
این یعنی وقتی انسان، بهترین را می بیند، می خواهد به طرف آن حرکت کند، به طرف آن حرکت کند که زیباترین جلوه های انسانی در او دیده می شود، نه به سمت فردی که بدترین نوع مدیریت و زشت ترین رفتار انسانیت را نشان داده است. آیا ما چنین الگویی از خود نشان داده ایم که دیگران به سمت ما بیایند و نیامدند؟
*مسلمانان الگوهای برتری مانند حضرت علی(ع) دارند که چه در سطح فردی و چه در سطح حکومتداری مثال زدنی هستند. با توجه به جایگاه عقلانیت و عدالت در حکومتداری ایشان، امام علی(ع) چگونه توانستند این دو مقوله را اجرایی کنند؟
حضرت علی(ع) با آن وضعیت رشد جامعه و در آن زمان که موفق نشدند زیرا واقعا رشد اجتماعی، طبقاتی، فرهنگی و علمی جامعه در آن حد نبود. علی(ع) برای آن دوران نبود؛ آن سخنان و رفتارها نسبت به جامعه آن زمان برای جامعه امروز بسیار قابل فهم تر و عمیق تر است. به این دلیل که تغییری ناگهانی از عرب های بیابان گرد با رفتارهای شناخته شده با خود، با زن ها، برده داری و… و فرهنگ غالب آنها به مدل ارائه شده اسلامی که امکانپذیر نبود.
آن ادبیات تبدیل شده به رفتار بود که حضرت علی(ع) را کشت و آن رفتارها با امام حسین(ع) و امام حسن(ع) انجام شد اما امروز با وجود الگوهای برتر دنیای امروز، ادعای نبود امکان اجرایی شدن آن از ما پذیرفته نیست. دنیای فعلی به دنبال الگوی برتر است و برای یافتن آن الگو دستورالعمل لازم است. به تصور من این دستورالعمل ها را می توان از این مفاهیم اعتقادی خارج کرد. عمل کردن به همان سخنان امیرالمومنین(ع) در نامه اش به مالک اشتر، مملکت را گلستان خواهد کرد. نامه ای بسیار زیبا و کارشناسی و در عین حال کلی است که باید آن را به دستورالعمل اجرایی تبدیل کرد. هنر درک آن نبوده است، اگر هم افرادی آن را درک کرده اند، مهارت اجرای آن را نداشته اند. نداریم!
در تحقیقی ساده از نمونه ای از مدیران کشور می توان بررسی کرد که این افراد از چه تعداد مفاهیم بیان شده در این نامه امام(ع) به مالک اشتر اصلا خبر دارند یا یک بار خوانده اند. در صورتی که علاوه بر خواندن باید می فهمیده اند و این فهم را به مهارت تبدیل می کرده اند. این مدیریت اسلامی، اقتصاد اسلامی و…که هر روز از آنها صحبت می شود و مدعیانی دارد، چیست؟ دستورالعملی از آن نشان دهید.
*تا کنون در زمینه نهج البلاغه، پرداخت آن و به قول شما استخراج یک دستورالعمل چه کارهایی صورت گرفته است؟
بزرگان بسیاری در زمینه نامه امام(ع) به مالک اشتر در رابطه با حکومتداری وارد شده اند و تفسیر و ترجمه کرده اند که البته به نظر می رسد همه آنها نیاز به بازنگری و تطبیق با اوضاع فعلی دارد. به طور مثال آیت الله فاضل لنکرانی، استاد جعفری، آیت الله منتظری، آیت الله مکارم شیرازی و بسیاری دیگر این کار را آغاز کرده اند، وارد این قصه شده اند اما آنچه انتظار می رود استخراج نشده است و دستورالعمل اجرایی نیست. علاوه بر آن آیا مدیران ما این متون را دیده اند؟ آیا بزرگان دولت ما می دانند؟ آیا افرادی که می خواهند مدیریت اسلامی را راه اندازی کنند، این مفاهیم را درک می کنند؟ اصلا خوانده اند؟ فقط دعوا می کنیم و می خواهیم مدیریت و … اسلامی شود. انجام دهید. بر فرض در دولت جلوی کار را گرفتند، در کار شخصی انسان که کسی نمی تواند جلوی او را بگیرد. من نوعی با همان دستورالعمل در بیمارستان، با بیمارها، با خانواده و با مردم رفتار کنم. در آن صورت خانواده ام عاشق من خواهند شد، آیا به این شکل عمل می کنم؟ متاسفانه خیر!
*گفتید حضرت علی(ع) نتوانستند عدالت و عقلانیت را در جامعه آن زمان پیاده کنند و جامعه پذیرش آن را نداشت اما ایشان در حکومتداری خود، الگوهای مناسبی ارائه دادند که در توضیحات خود نمونه مهمی از آن یعنی نامه امام(ع) به مالک اشتر را…
اصلا رفتار ایشان با دیگران نیز همین گونه بود یعنی همان کار را انجام می داد اما «تا در نرسد وعده هر کار که هست/سودی ندهد یاری هر یار که هست/تا زحمت سرمای زمستان نکشد/پر گل نشود دامن هر خار که هست» آن جامعه باید به هم می خورد تا درست شود اما برای این به هم خوردن هیچ گاه فرصت و زمان کافی وجود نداشت.
انسان ها براساس فطرت خود در حال حرکت به سمت تشکیل حکومت واحد جهانی هستند، به همین دلیل است که اروپا مرزهای خود را برداشته و پول خود را یکی کرده است زیرا ما انسان ها در یک خانه زندگی می کنیم. روی یک توپ در کهکشانی سرگردان به مقصد نامعلومی حرکت می کنیم. مقصد برای ما نامعلوم اما برای آنکه خلق کرده، معلوم است. نمی توان فردی در نقطه ای از کره زمین اشتباه کند و در برابر آن سکوت کرد زیرا با این اشتباه، در حال خراب کردن خانه ای است که همه در آن زندگی می کنیم، باید یک چارچوب، یک قانون و یک سیاست در کل این کره کوچک خاکی داشت. در نگاهی به کهکشان و دنیا این کره خاکی بسیار بسیار کوچک است. رشد عقل انسان باید به جایی برسد که در این کره خاکی یک حکومت واحد درست شود یعنی همان که معتقد هستیم امام زمان می آید و این کار را خواهد کرد.
قصد ورود به مباحث علمی ممکن بودن یا نبودن تشکیل این نوع حکومت واحد را ندارم بلکه می خواهم بگویم این ادبیات به کسانی که در این ادبیات زندگی می کنند این نگاه را می دهد که هستی کره زمین را باید تحت یک فرماندهی قرار داد و اجازه نداد هر کس هر کار که خواست انجام دهد زیرا در آن صورت به یکدیگر ضرر می رسانند، باید چارچوبی وجود داشته باشد که بتوان تعدیل و عدالت را در آن اجرا کرد.
این بحث مفصل است و انسان، ناخودآگاه و بر اساس فطرت خود در حال حرکت به آن سمت است. این دین و این مذهب برای این آمده است که کاتالیزوری در این مسیر باشد و انسان را زودتر به آن هدف هدایت کند و برساند. اگر پذیرش و ظرفیت آن وجود داشته باشد، حرکتی سریع صورت می گیرد، در غیر این صورت در جهل و نادانی باقی می ماند تا زمان آن فرا رسد.
*برای رسیدن به آن نقطه باید مراحلی را طی کرد بنابراین در نگاهی جزیی تر به الگوی برتری که حضرت علی(ع) برای نیل به اهداف متعالی دین ارائه داده اند، بیشتر بپردازیم. به طور مثال ایشان در برابر افرادی که به تقابل و مخالفت با رویکرد عقل و عدل در حکومتشان برخاستند، چه مواجهه ای داشتند؟
دو مثال در این زمینه مطرح می کنم. یکی از آنها جریان اختلاف به وجود آمده میان حضرت علی(ع) و یک مسیحی است که لباس رزمی حضرت در دست آن فرد بود. باید دقت کرد که ایشان امام معصوم و خلیفه وقت جامعه بودند در برابر یک فرد ساده مسیحی. زره نیز متعلق به علی(ع) و در دستان این فرد است که ادعای امام(ع) بر مالکیت آن را نمی پذیرد. مساله به دادگاه کشیده می شود. اصلا تصور چنین پیشامدی در جامعه ما امکانپذیر است؟ در دادگاه، قاضی حضرت علی(ع) را با احترام صدا می کند و با واکنش و اعتراض ایشان مواجه می شود که تو به عنوان قاضی موظفی و باید هر دوی ما را به یک شکل و با یک ادبیات مخاطب قرار دهی. قاضی از حضرت علی(ع) می خواهد دلایل و شواهد خود را ارائه کند و ایشان نمی تواند شهادت دهد و محکوم می شود که لباس متعلق به فرد مسیحی است.
در جامعه امروز فرض کنید چنین جریانی در مورد مالکیت وسیله یا … میان یک مسوول در هر سطحی و مسیحی هم خیر، یک مسلمان پیش آید، چه می کنیم؟ کار به دادگاه می کشد؟ این کار حضرت علی (ع) اوج عدالت است.
*درست است که در دوره حضرت علی(ع) وسعت مناطق تحت سیطره اسلام کمتر از امروز بوده است و ایشان به عنوان یک معصوم، حاکم آن ممالک بودند اما نوع نگاه امیرالمومنین به مردم چگونه بود که آنها با حاکم زمان خود احساس یکی بودن داشتند، بدون ترس و چشم در چشم او را نقد و مشکلات خود را مطرح می کردند، تا جایی که این جرات وجود داشت که در دادگاه در برابر ایشان قرار بگیرند؟
سنت و رفتار از ابتدا همان بود، توانستن نبود. این ماجرا بسیار شنیده شده است که سفیری از خارج برای دیدن رسول خدا می آید. در مسجد به دنبال او می گردد اما رسولی پیدا نمی کند. بیرون می آید و سراغ رسول را می گیرد یعنی فردی که از بیرون می آید بین رسول خدا، یک برده و فردی در هر موقعیت دیگر مثلا رییس قبیله است، نمی توانست تشخیص دهد چه کسی رسول است، چه کسی فرمانده است. آیا امروز رفتار ما در مجلس و … به این شکل است؟
*آیا چنین حالتی در شرایط امروز دنیا امکان عملی شدن دارد؟
دنیای پیشرفته در حال انجام این کار است. امروز مدیریت را با رهبری سازمانی تعریف می کنند. چرا ژاپن پیشرفت کرد؟ چون مدیران آن رهبری سازمانی را به عهده گرفتند تا مدیریت دستوری و امر و نهی ای را. با کارمندها مانوس و مثل کارمند شدند در نتیجه کارمند، تمام وجود خود را برای آن سازمان گذاشت اما وقتی مدیر با کارمند خود رفتار دستوری دارد، اگر چشم او نباشد کار خود را می کند. با عشق کارکردن فرق دارد با کار برای پول و با اجبار. عشق کاری می کند که اجبار هیچ وقت نمی تواند.
*در کشوری زندگی می کنیم که روزی بحث یارانه ها مطرح می شود و روزی دیگر موضوع سبد کالا و صف های طویلی برای دریافت سبد کالا تشکیل می شود. شاید یکی به دلیل این است که این اعتماد در مردم وجود ندارد که این روند توزیع ادامه خواهد داشت و دیگری این که عزت نفس در آنها در حدی نیست که کسی بپرسد چرا این کالاها به این شکل در میان ما توزیع می شود؟ ما به عنوان پیروان علی(ع) که داعیه پیرو اهل بیت بودن و محبت ایشان را داریم تا چه اندازه توانستیم این الگو را در کشور خود پیاده کنیم و مردم ما با عزت نفس تربیت شوند؟
طبیعتا نگاه حضرت علی(ع) به مردم به این شکل نبوده است البته جامعه آن زمان هم به این شکل بود که بر سر همین مباحث مالی و مادی با حضرت علی(ع) به چالش برخاستند. طلحه و زبیر چرا با حضرت علی(ع) اختلاف پیدا کردند؟ تا زمان حضرت علی(ع) اینها کشورگشایی می کردند، غنایمی به دست می آوردند، غنایم را تقسیم می کردند.
در زمان حضرت علی(ع) به این رسید که حکومت را در داخل بر چارچوب عدالت بگذارند، در آنجا دیگر غنایمی نبود، باید کار می کردند، اینجا می جنگیدند اما پولی نبود و باید برای ارزش ها می جنگیدند. این باعث در آمدن صدای افراد بسیاری شد و اختلافاتی به وجود آمد که بحث آن مفصل است. اصلا رفتار دولت ها در رابطه با هدفمندی از ابتدا مشکل داشت. علاوه بر آن وقتی گفته می شود این رفتار غلط است و جامعه چرا به این شکل است باید پاسخ این سوال را داد که وضعیت ازدحام اجتماعی، حضور مردم برای گرفتن یک سبد کالا نشان از چیست؟
*فقر!
نشان فقر است. نشان عدم توانمندی است. چرا جامعه ای ساخته ایم که یک انسان برای یک ظرف غذا دعوا می کند و حتی ممکن است به زخمی کردن و کشتن همدیگر منجر شود. عملکرد درست نیست که بعد از این همه سال، ما برای یک سبد غذایی همدیگر را می کشیم. چه کسانی مسوول هستند؟ کسی جز ما که نیست. ایران پس از انقلاب، مشخص ترین کشور در دنیاست که سیاست خارجی مستقلی دارد و آمریکا و هیچ کشور دیگری نتوانسته در آن دخالت کند پس این کشور را ما ساخته ایم. باید به خود بازگردیم. خودمان عامل این وضعیت هستیم.
چرا جامعه به این شکل درآمده که فردی اطلاعات غلط راجع به درآمد خود دهد و آن را کمتر بنویسد تا در یارانه ها شریک شود در حالی که در واقعیت درآمد بیشتری دارد. در اینجا چه کسی را می توان به عنوان مقصر شناخت؟ از نظر مدیریتی و علمی گفته می شود هیچ وقت دنبال مقصر نگرد و به دنبال مشکل باش و آنها را حل کن. وقتی نه به فکر حل مشکل بلکه به فکر مقصر باشیم، مشکلات همچنان وجود دارند. کاری که همواره اتفاق افتاده است، امروز نیز دولت را مقصر می دانند اما کسی نمی پرسد مشکل کجاست و چرا این اتفاق افتاده است؟
*مشکل کجاست آقای دکتر؟
بسته به هر موردی باید رفت و پیدا کرد زیرا پیدا کردن هر مساله ای در فرایند خود معنا می دهد. شناسایی مشکل از نظر علمی روش دارد، باید مشخص کرد مشکل چیست تا بگوییم برای آن چه روشی را باید رفت و به دست آورد که چرا به وجود آمده و چگونه باید آن را حل کرد. یکی از سخنان تاریخی حضرت امام این است که «اگر مجلس درست شود، مملکت درست می شود.» من تصور می کنم که اگر مجلس درست شود، مملکت درست می شود، برای این که مجلس است که قانون می نویسد و اگر مجلس توانمند باشد، عاقلانه و عالمانه عمل کند، قانون را درست بنویسد و بر این قانون درست، درست نظارت کند، چرا باید مشکل بیکاری وجود داشته باشد؟ دولت عمل نمی کند؟ مجلس عدم کفایت دهد. چرا نمی دهد؟ وزیر عمل نمی کند؟ برکنار شود، اصلا مجلس رای ندهد به وزیری که توانمند نیست. مقصریم!
مجلس قوی باشد می تواند به مجری های قوی رای دهد و برای آن شاخص بگذارد. آیا مجلس این کار را می کند؟ دولت گذشته عملا گفت قانون برنامه چهارم را قبول ندارم، قانونی که مجلس نوشته و شورای محترم نگهبان تایید کرده است. جایگاه یک رییس جمهور این نیست که بتواند بگوید قانون را نمی پذیرد. اصلا ایشان رییس شده که قانون را اجرا کند. گفتند قبول ندارند، مجلس حرفی نزد، شورای محترم نگهبان هم هیچ نگفت. نتیجه می شود آنچه امروز می بینید. آیا دین این را گفته است؟
در نامه مالک گفته شده است که «لیس من فرایض الله شی الناس اشد علیه اجتماعا مع تفرق اهوایهم و تشتت ارایهم من تعظیم الوفاء بالعهود» از فریضه ها و واجبات خدا هیچ واجبی وجود ندارد که تا این حد با هر گونه تفرقه و ایده و… در آن وحدت نظر دارند. آن چیست؟ اینکه به عهد و پیمان های خود احترام بگذارند و پایبند باشند.
*در این شرایط وظیفه رسانه و شمای نماینده ملت و هر قشری که در این زمینه نقش و تاثیرگذاری دارند، چیست که بتوان عزت نفس را به جامعه بازگرداند؟
قرآن و آیه نشانه است و به یاد می آورد که ای انسان، تو این هستی! تو عزیزی! بزرگی! انسان خدایی هستی! چرا ذلیل شدی؟ باید این واقعیت ها و آنچه در وجود انسان است را به او یادآوری کرد. آیه نمی خواهد بگوید چه باید باشی که امروز نیستی بلکه می گوید این هستی و به این شکل نباش.
*چطور باید این اتفاق بیفتد؟
هر فردی در جایگاه خود باید بررسی کند و راهی بیندیشد، رسانه با توجه به نقش خود، نماینده، دانشجو، مدیر و …با توجه به موقعیت خود روشی بیایند، یک نسخه نمی توان برای همه نوشت. «رحم الله امرئ عرف قدر نفسه» از کلمات قصار حضرت علی(ع) است، به این معنا که رحمت خدا بر آن کس باد که اول خود را بشناسد. سپس می گوید علم (بداند) من عین(از کجا آمده) فی عین (در کجاست) الی عین(می خواهد به کجا رود)، این یعنی همان استراتژی اقدام است و هر آنچه در مدیریت، مورد بحث است. هر گونه برنامه مدیریتی که مشاهده شود، کامل تر و جامع تر از آن نیست، فقط آنها مطلب را جزیی کرده اند.
*خود شما در جایگاه یک مسوول و نماینده مردم، چه خط مشی و روشی را عمل می کنید در راستای کمک به حل این مشکلات یا هدایت به این مسیری که ایده آل می دانید؟
سعی می کنم به هر چه اعتقاد دارم پایبند باشم. آنچه در قانون قرار است بر آن کار کنم، درست فکر و نوشته شود؛ البته این قانون در مورد من راجع به قوانین مرتبط با کمیسیون بهداشت و درمان است و در آنجا این تلاش ها صورت می گیرد. ادعای کار کردن بر همه قانون ها دروغ است زیرا حوزه های مختلف اقتصاد، کشاورزی، فرهنگ و سیاست نیز علم مربوط به خود را می خواهد. به آن که ادعای علم بر همه این حیطه ها را دارد، باید گفت شاید دکتر باشد اما دکتر سیاست و اقتصاد که نیست.
علاوه بر آن ممکن است فردی دکتر باشد، بداند اما معلوم نیست آن دانسته را بفهمد، معلوم نیست مهارت عملیاتی آن را داشته باشد بنابراین تلاش من این است که حداقل در رابطه با بهداشت و درمان، قوانین درستی نوشته شود. تلاش کنیم بر این قوانین نظارت درستی صورت بگیرد، در صورت اجرا نشدن، برخورد شود البته این کار سخت است زیرا فرهنگ، ادبیات و رفتار ما به این شکل نیست که اگر حرفی زده شد و به آن عمل نکردند، کسی اعتراض کند.
اگر من امروز وعده ای دهم و عمل نکنم، ممکن است ملامت چندانی نشوم اما اگر با پیراهن آستین کوتاه در مجلس حاضر شوم، ممکن است به کفر هم متهم شوم. در حالی که در قرآن و سنت و شریعت همواره بر این تاکید شده که خلف وعده نکنید، نه این که آستین کوتاه نپوشید.
انتهای پیام
پزشکیان فراموش کرده که هم خطهاش چگونه فاجعه کوی دانشگاه را بوجود اوردند و هیچ اعتقاد به رحم خدا نداشتند.