چیزی که هستیم، چیزی که داریم

علیرضا کریمی‌ صارمی، عکاس، در روزنامه اعتماد نوشت: «با جمله‌ای از وُلتر آغاز کنیم: «دوست دارم بدانم که انسان در خط سیر خود، از حالت توحش به مدنیت، چه گام‌هایی برداشته است.» از ۲/۵ میلیون سال پیش تاکنون یعنی زمانی که انسان در آفریقا به تکامل رسید و اولین ابزارهای سنگی را ساخت همواره فراز و فرودهای بسیاری را پشت سر گذاشته است.

او از تنهایی آغاز می‌کند، اما به تدریج زندگی گروهی را شکل می‌دهد. همبستگی با دیگر همنوعان که برایش امنیت می‌آورد و خطر را دور می‌کند. در این مسیر تلاش او برای بقا ادامه دارد و از طبیعت می‌آموزد؛ سگی که استخوان نیم خورده خود را زیر خاک پنهان می‌کند، سنجابی که فندق را برای روز دیگر نگه می‌دارد، زنبوری که عسل را در کندو ذخیره می‌کند و مورچه‌ای که از ترس روزهای بارانی توشه خود را پنهان می‌سازد، همه اینها، نخستین کارگران تمدن بوده‌اند. او همکاری و ممارست در پی یافتن غذا و اندوختن برای روزگاری دیگر را از آنها فرا می‌گیرد. این انسان وحشی یاد می‌گیرد که چگونه شکار کند، می‌اندیشد و تلاش می‌کند تا خود و اطرافیانش را زنده نگه دارد، چراکه شور زنده ماندن و زندگانی در او ذاتی است.

«اولین نشانه تولید ابزار به۲/۵ میلیون سال پیش بازمی‌گردد. باستان‌شناسان تولید و استفاده از ابزار را معیاری برای شناسایی انسان‌های اولیه می‌دانند.» سپس ۷۰هزار تا ۳۰ هزار سال پیش، در پویش فکری خویش که «انقلاب شناختی» نامیده شده است، قایق، چراغ نفتی، تیر و کمان و سوزن (برای دوختن لباس‌های گرم) را اختراع می‌کند. «بیشتر محققان بر این باورند که این پیشرفت‌های بی‌سابقه حاصل انقلابی در توانایی‌های شناختی انسان خردمند بود و معتقدند انسان‌هایی که نئاندرتال‌ها را به نابودی کشاندند و استرالیا را فتح کردند و مجسمه «مرد شیرنما» را در غار اشتادل تراشیدند به اندازه ما با هوش و خلاق و با احساس بوده‌اند.»

مهارت انسان اولیه در فن بافندگی و تقلید از خانه عنکبوت و لانه در هم تنیده پرندگان قابل تحسین است. او با صدف حیوانات در کنار دریا قاشق و بشقاب و کاسه و دیگر اقلام زندگی را می‌سازد. او دیگر یک مخترع است و سیستم فکری او به ‌دنبال راهکارهایی برای تغییر است. پس انسان خردمند، جامعه‌پذیر می‌شود و تلاش می‌کند تا عواطف و احساسات خود را به شکل‌های مختلف نمایان کند.

ویل دورانت در جلد اول کتاب تاریخ تمدن می‌نویسد که تمدن در نگاه کلی عبارت از یک نظم اجتماعی است که موجب خلاقیت در فرهنگ شده و به مسیر خود ادامه می‌دهد. در تمدن چهار رکن و عنصر اساسی را می‌توان تشخیص داد که عبارتند از: ۱-پیش‌بینی و احتیاط در امور اقتصادی، ۲- سازمان سیاسی، ۳-سنن و اخلاق، ۴-کوشش در راه معرفت و گسترش هنر. تمدن هنگامی نمایان خواهد شد که در یک جامعه آشوب و پریشانی و بی‌ثباتی پایان پذیرفته باشد، زیرا امنیت است که موجبات خلاقیت، اختراع و ابداع می‌شود.

دایرهالمعارف انسان‌شناسی ویژگی‌های زیر را از مهم‌ترین ملاک‌های شناخته شده برای پدیده تمدن نام می‌برد: ۱- تولید مواد غذایی در سطحی بالا، ۲- توسعه مهارت‌های اداری در به کار انداختن نهادهای در حال توسعه اقتصادی، اجتماعی و نظامی، ۳- تسلط و نظارت طبقات حکمروایان مرسوم و آیینی بر ابزار و وسایل تولید، ۴- طبقات بازرگانان حرفه‌ای که در یک شبکه مبادلاتی توسعه یافته منشعب از مراکز شهرها به خارج کار و فعالیت می‌کنند، ۵- صنعتگران متخصص تمام وقت که از کار دستی رها شده‌اند و اکثر آنها عامل پیشرفت علم حساب، هندسه، اخترشناسی، کتابت، نظام نشانه‌گذاری اعداد و استانداردهای زمان و فضا و وزن هستند.

مفهوم تمدن به عنوان یک ویژگی فرهنگی توسعه یافته و به عنوان یک برتری نسبت به دیگر ملل، اولین‌بار توسط یونانی‌ها ایجاد شد و در واقع سرآغاز ایده غربی جامعه متمدن متعلق به یونان و روم باستان است. در طول دوره کلاسیک، یونانی‌ها خود را نه تنها متفاوت از سایر ملل، بلکه بهتر از آنها می‌دانستند به گونه‌ای که هِردوت، در اواسط سده پنجم پیش از میلاد به «بربرها» اشاره می‌کند، نامی که به غیریونانیان اطلاق می‌شد، اما یکصد سال بعد در زمان ارسطو، تعریف بربریت و جوامع بربر با انواع رفتارهای خاص آنها همچون تعامل با بردگان و دادوستد به جای اقتصاد پولی شکل گرفت، چیزی که توسط یونانیان متمدن ناپسند شمرده می‌شد.

اما «تمدن» دیگر توسط انسان‌شناسان و محققان به عنوان یک اصطلاح که نشان می‌دهد یک فرهنگ، بهتر از فرهنگ دیگری است، درک نمی‌شود، بلکه بر تعریفی مبنی بر آنچه یک «فرهنگِ بالغ» است، تاکید می‌شود. اما واژه «تمدن» نخستین‌بار در سده هجدهم میلادی در فرانسه به کار رفت.

یکی از چهره‌های مهم ادبیات فرانسه به نام امه سه زر، تمدن و فرهنگ را دو وجه از یک واقعیت می‌بیند و می‌گوید: «تمدن بیرونی‌ترین محیط فرهنگ» و فرهنگ «هسته داخلی» و «ویژه‌ترین جنبه تمدن» است. به عبارت دیگر «فرهنگ به سوی ویژگی میل می‌کند و تمدن به سوی کلیت». از نظر نباید دور داشت که یکی از عناصر عقلی و روحی تمدن، واژه و زبان است.

«در واقع، انسانیت از زمانی آغاز شد که موجودی نیم انسان و نیم حیوان در غار یا روی شاخه‌ای از درخت نشست و مغز خود را برای یافتن و ابداع علامات صوتی به کار انداخت که بتواند معرف دسته‌ای از اشیای مشابه باشد: مانند کلمه خانه برای تمامی خانه‌ها، انسان برای همه انسان‌ها و روشنی برای همه روشنایی‌هایی که روی آب و خشکی می‌درخشیدند الفاظ و کلمات نه تنها وسیله‌ای برای اندیشیدن به ‌صورت واضح و روشن بوده، بلکه سبب پیدایش سازمان اجتماعی، وسیله‌ای برای تعلیم و تربیت و انتقال فرهنگ و هنر و همچنین ایجاد ارتباط عقلی محکمی میان نسل‌های متوالی شده است.»

«بزرگ‌ترین فایده کلمات و الفاظ، پس از توسعه فکر، تعلیم و تربیت است. تعلیم و تربیت در واقع عبارت از آموزش اموری بوده است که هر کس به وسیله آن بتواند راه زندگی را پیدا کند. در واقع مدنیت یا تمدن عبارت از گنجینه عظیمی است از هنر و فرزانگی و عادات و اخلاق که به مرور زمان فراهم آمده است؛ از همین ثروت فراوان است که فرد، ضمن تکامل و پیشرفت خود، خوراک معنوی خود را کسب می‌کند.

اگر این میراث بشری از نسلی به نسل دیگر انتقال نیابد، تمدن محکوم به مرگ می‌شود؛ به همین جهت باید گفت که زندگی مدنی مدیون تعلیم و تربیت است.» شاید مهم‌ترین نقش تعلیم و تربیت در توسعه فرهنگی، حفظ فرهنگ باشد. «ادوارد تیلُر فرهنگ یا تمدن را مجموعه‌ای پیچیده از معرفت، عقاید، هنر، اخلاقیات، قوانین، آداب و همه قابلیت‌ها و عادات دیگری می‌داند که انسان چون عضوی از جامعه آنها را می‌آموزد.»

بنابراین تعریف، برای حفظ یک فرهنگ باید هنجارها، سنت‌ها و باورهای فرهنگی خاصی به نسل‌های جدید منتقل شود. بهتر است به خاطر داشته باشیم که چرا تحصیل یا همان تعلیم و تربیت برای افراد یک جامعه مهم است؟ باید بدانیم که توسعه فرهنگی بدون تحصیل ممکن نیست. دانش‌آموزان به عنوان اعضای یک جامعه باید بیاموزند که حفظ ارزش‌ها و اخلاقیات فرهنگی ضروری است. اگر جمعیت یک کشور به خوبی تحصیلکرده باشند، افراد بیشتری وجود خواهند داشت تا به اندازه کافی صلاحیت ایجاد آثار فرهنگی را داشته باشند، زیرا آنها می‌توانند باورها و اعتقادات را بهتر منتقل کنند که در نهایت منجر به نسلی می‌شود که فرهنگ جامعه خود را درک کرده و برای آن ارزش قائل خواهد بود.

یادآوری این نکته نیز ضروری است که ممکن است بخشی از نسل‌های پیشین یک جامعه تحصیلات آکادمیک نداشته، اما از سطح دانش، فرهنگ و هنری بسیار درخشان برخوردار باشند و همواره در حفظ فرهنگ مملکت خویش بکوشند، زیرا فرهنگ ساخته اندیشه انسان است و از راه‌های مختلف مانند زبان، خط، نقش و نگار و ابزار از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود و مانند میراث مادی و معنوی در تاریخ حیات اجتماعی نوع بشر استمرار و دوام می‌یابد.

شکل دادن به یک فرهنگ، فرآیندی است که حداقل چند قرن طول می‌کشد و برای توسعه یک جامعه مهم است که از پیشینیان خود بیاموزد. با این حال، آموزش نباید فقط تضمین کند که دانش‌آموزان همه‌ چیزهایی را که جامعه آنها قبلا داشته است، یاد گرفته‌اند، بلکه باید ابزارهای لازم برای ارزیابی انتقادی از گذشته و حال کشورشان را نیز در اختیار جوانان قرار دهد. افراد با آگاهی یافتن از اشتباهات اجداد خود می‌توانند در زمان حال تصمیمات بهتری بگیرند.

علاوه بر این، تفکر انتقادی و مهارت‌های تحلیلی برای توانایی و تمایل به خلق چیزی جدید بسیار مهم است. افرادی که از نیازها و ویژگی‌های فرهنگ خود آگاه هستند، می‌توانند کسب و کارها و فناوری جدیدی ایجاد کنند که به پیشرفت جامعه آنها کمک می‌کند. در عین حال، کسی که تاریخ و فرهنگ خود را می‌شناسد احتمالا هنری خلق می‌کند که نماینده وضعیت فعلی کشورش باشد. برای تقویت یک فرهنگ و توانایی تفکر در آن، لازم است با فرهنگ‌های دیگر نیز آشنا شد.

با شناخت فرهنگ‌های دیگر، مردم می‌توانند پیوند خویش را با فرهنگ خود بیشتر تقویت کنند و هویت فرهنگی خود را توسعه دهند. در جهان، همه گروه‌های بشری صاحب فرهنگند و به شمار این گروه‌ها فرهنگ‌های گوناگون وجود دارد، ولی به تعداد آنها تمدن وجود ندارد، از این رو می‌توان مثلا از فرهنگ‌های قوم‌های ایرانی مانند کرد، بلوچ، لُر و گیلک یاد کرد، اما نمی‌توان از تمدن‌های کردی، بلوچی، لُری و گیلکی سخن گفت. در صورتی که مشترکات فرهنگی قومی این قوم‌ها و شمار دیگری از فرهنگ‌های جامعه‌ها و قوم‌های ایرانی درون حوزه جغرافیایی- فرهنگی ایران زمین بزرگ، تمدنی به نام تمدن ایرانی را در جهان پدید آوردند.

جواهر لعل نهرو گفته است: «فرهنگ چیزی است که ما هستیم، تمدن چیزی است که ما داریم.» فرهنگ جوهر شخصیتی ما را به عنوان افراد یک جامعه مجسم می‌کند، در حالی که تمدن به دستاوردها و ساختارهای ملموسی اشاره دارد که ما به عنوان یک جامعه ایجاد کرده‌ایم. او معتقد است از سوی دیگر تمدن مظهر بیرونی دستاوردهای بشری است. اشاره به پیشرفت‌های مادی و ساختاری دارد که جوامع در طول تاریخ داشته‌اند. در حالی که فرهنگ و تمدن نمایانگر جنبه‌های متمایز وجود انسان هستند، اما به هم پیوسته و متقابلا تاثیرگذارند.

فرهنگ ارزش‌ها، سنت‌ها و روایت‌های مشترکی را فراهم می‌کند که زیربنای توسعه تمدن است و مسیر و شخصیت آن را شکل می‌دهد. برعکس، تمدن شرایط را برای حفظ و اشاعه فرهنگ ایجاد و تداوم آن را در طول نسل‌ها تضمین می‌کند. فرهنگ بر انتخاب‌ها و اولویت‌های یک جامعه در حال توسعه تاثیر می‌گذارد؛ زیرا ارزش‌ها و هنجارهای فرهنگی نقشی محوری در شکل دادن به جهت‌گیری پیشرفت‌های تکنولوژیکی، ساختارهای حکومتی و نهادهای اجتماعی در یک تمدن دارند. پیشرفت تمدن، اغلب به مبادلات فرهنگی و آمیختن سنت‌های متنوع منجر می‌شود.

فرهنگ و تمدن هر دو در هم تنیده هستند و فرهنگ به عنوان پایه و تمدن به عنوان مظهر بیرونی پیشرفت انسان عمل می‌کند. شناخت و ارزش‌گذاری و تاثیر متقابل بین فرهنگ و تمدن برای درک بافت پیچیده هویت و تاریخ بشر ضروری است. این به ما یادآوری می‌کند که میراث فرهنگی ما فقط یادگاری از گذشته نیست، بلکه یک نیروی بالنده است که زمان حال و آینده ما را شکل می‌دهد. نعل نهرو معتقد است، تمدن، تکثیر خواسته‌ها نیست، بلکه چشم‌پوشی عمدی و داوطلبانه بسیاری از آنهاست.

بدون شک برای پایداری یک تمدن از تاثیر هنر بر جامعه نمی‌توان غافل بود؛ زیرا هنر از زمان‌های گذشته تا به امروز بخشی جدایی‌ناپذیر از تمدن بشری بوده و به عنوان وسیله‌ای برای بیان، ارتباط و تقویت اندیشه‌ورزی ایفای نقش کرده است. از اولین غار نقاشی شده دوران پارینه سنگی و عصر حجر در آلتامیرا اسپانیا تا شاهکارهای رنسانس، از گرافیتی‌های خیابانی تا اینستالیشن‌های دیجیتال. هنر از مرزها فراتر می‌رود و مردم را توسط فرهنگ‌ها و نسل‌ها به هم متصل می‌کند. هنر فراتر از جذابیت‌های زیبایی‌شناختی‌اش، دارای قدرت شگرفی برای تاثیرگذاری، به چالش کشیدن و دگرگونی جامعه نیز است. هنر از دیرباز به عنوان ابزاری قدرتمند شناخته شده است.

هنر با نقاشی‌های دیرینه در غارها، مجسمه‌های کلاسیک یا چیدمان‌های معاصر، دریچه‌ای را به دوران و فرهنگ‌های مختلف باز می‌کند و به ما امکان می‌دهد میراث جمعی خود را درک کرده و پاس بداریم. هنر، به عنوان پلی میان نسل‌ها عمل می‌کند و داستان‌ها، سنت‌ها و دانش ملت‌ها را از یک دوره به عصر دیگر منتقل و به حفظ و شکل‌گیری هویت یک جامعه کمک می‌کند. علاوه بر این، هنر این قدرت را دارد که هنجارها و قراردادهای اجتماعی را به چالش بکشد. هنر همچنین نقش مهمی در آموزش و رشد فردی دارد. مطالعات نشان داده است که قرار گرفتن در معرض هنر باعث افزایش تفکر انتقادی، خلاقیت و مهارت‌هایی برای حل مسائل می‌شود.

فعالیت‌های هنری افراد را تشویق می‌کند که خارج از چارچوب رایج فکر و دیدگاه‌های جایگزین را بررسی کنند. هنر تخیل و فردیت را پرورش می‌دهد و حس توانمندی را تقویت می‌کند. این می‌تواند مردم را تشویق کند که به دنبال علایق خود باشند، هنجارهای اجتماعی را به چالش کشند و کمک‌های مثبتی به جوامع خود داشته باشند.

در دنیایی که پر از استرس و آشفتگی است، هنر آرامش می‌دهد و می‌تواند یک درمانگر باشد. هم تولید و هم مصرف هنر می‌تواند طیف وسیعی از احساسات را برانگیزد و افراد را قادر ‌سازد تا احساسات خود را پردازش کنند. هنر علاوه بر چالش‌برانگیزی بر هنجارهای اجتماعی، می‌تواند به عنوان روشی درمانی برای افراد و جوامع نیز عمل کند. در واقع هنر درمانی به یک جامعه کمک می‌کند تا با یادگیری یک رشته هنری درونیات خود را بیان کند و به آرامش روحی و روانی برسد.

امروزه هنر درمانی به‌طور موفقیت‌آمیزی در محیط‌های مختلف برای مدیریت سلامت روان و افزایش رفاه کلی مورد استفاده قرار گرفته است. ابزاری برای ابراز وجود فراهم می‌کند و به هنرمندان اجازه می‌دهد تا احساسات، مبارزات و پیروزی‌های خود را با جهان به اشتراک بگذارند. هنرمندان از طریق کار خود می‌توانند دیگران را تشویق کنند تا صدای خود را بیابند و با چالش‌های شخصی مقابله کنند.

هنر از طریق توانایی‌اش در شناخت احساسات ما می‌تواند آسایش، شادی و احساس ارتباط با چیزی بالاتر از خودمان را به ارمغان بیاورد. یکی از نقش‌های اصلی هنر توانایی آن در شکل دادن به فرهنگ است. هنر بازتاب‌دهنده ارزش‌ها، باورها و آرمان‌های یک جامعه است و از طریق اشکال مختلف خود، جوهر تجربه انسانی را به تصویر می‌کشد. با این حال، توجه به این نکته مهم است که تاثیر هنر بر جامعه همیشه فوری یا جهانی نیست.

تاثیر واقعی یک اثر هنری ممکن است مدت زمانی طول بکشد تا آشکار شود. هنر می‌تواند بذرهای دگرگونی را بکارد که ممکن است سال‌ها یا حتی دهه‌ها بعد جوانه بزنند. علاوه بر این، تفسیر هنر، ذهنی است و افراد مختلف ممکن است معانی متفاوتی را از یک اثر هنری دریافت کنند. این بی‌شماری دیدگاه‌ها به پرمایگی و تنوع دنیای هنر کمک می‌کند.

علاوه بر این، هنر می‌تواند تاثیر اقتصادی قابل توجهی بر جامعه داشته باشد؛ زیرا صنایع خلاق از جمله هنرهای تجسمی، هنرهای نمایشی، سینما و… به رشد اقتصادی، اشتغال‌زایی و گردشگری کمک می‌کنند. نشانه‌های فرهنگی مانند موزه‌ها، سینماها، نگارخانه‌ها و تئاترها، بازدیدکنندگان را از سراسر جهان جذب می‌کنند، اقتصاد محلی را شکوفا و جوامع را پویا می‌کنند. تلاش‌های هنری، فرصت‌های شغلی را برای هنرمندان، نویسندگان و دیگر متخصصان خلاق فراهم و به شکوفایی کلی جامعه کمک می‌کند.

بی‌گمان هنر فقط وسیله‌ای برای بیان هنرمندان نیست، افراد و جوامع را نیزتوانمند می‌سازد و بستری برای صداهای به حاشیه رانده شده فراهم می‌کند و به آنها اجازه می‌دهد شنیده شوند و داستان‌های‌شان گفته شود. به عنوان مثال، هنر خیابانی اغلب از جوامع محروم سرچشمه می‌گیرد و از فضاهای عمومی برای بازپس‌گیری هویت خود استفاده می‌کند. کارگاه‌های هنری و پروژه‌های اجتماعی افراد را قادر می‌سازد تا خلاقیت خود را کشف کنند، اعتماد به نفس خود را ایجاد کنند و صدای خود را بیابند و رشد شخصی و توانمندسازی را تقویت کنند. هنر می‌تواند انسان را از حالت گسیخته تا حالت موجودی جامع و کامل، ارتقا دهد. هنر به بشر توان درک واقعیت را می‌بخشد و نه تنها در تحمل واقعیت او را یاری می‌رساند، بلکه برای انسانی‌تر و والا کردن آن، به انسان عزمی راسخ ارزانی می‌دارد.

هنر، خود واقعیتی اجتماعی است. «جامعه‌ای که در حال فروپاشی است؛ هنر، اگر صادقانه باشد، باید این ویرانی را نمایان سازد. هنر، اگر نخواهد رشته پیوند خود را با نقش ویژه اجتماعیش بگسلد، باید جهان را تحول‌پذیر بنمایاند و به تحول یافتن آن، کمک کند.»

هنر از موانع فرهنگی و زبانی فراتر رفته و درک و همدلی بین جوامع مختلف را تقویت می‌کند. این زبان به عنوان یک زبان جهانی عمل می‌کند که می‌تواند توسط افراد با پیشینه‌های مختلف قابل درک باشد. هنر همیشه منعکس‌کننده واقعیت‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی زمانه خود بوده است.

در این راستا خالقان هنر یعنی هنرمندان معمولا مرزهای آنچه قابل قبول با جریان اصلی تلقی می‌شوند، پشت سر می‌گذارند و دیدگاه‌ها و روایت‌های جایگزینی را ارایه می‌کنند. آنها با زیر سوال بردن هنجارهای جامعه، وضعیت موجود را به چالش می‌کشند، تفکر انتقادی را تشویق و گفت‌وگو را ترویج می‌کنند. هنرمندان در طول تاریخ با مسائل حساسی مانند نابرابری اجتماعی، فساد سیاسی، نقش‌های جنسیتی و تبعیض نژادی مواجه بوده‌اند.

آثار آنها به عنوان محرک عمل کرده و جامعه را مجبور می‌کند با حقایقی ناراحت‌کننده روبه‌رو شود. هنرمندان همچنین نقش مهمی در ایجاد تغییرات اجتماعی ایفا کرده‌اند. آنها از طریق خلاقیت‌های خود، بی‌عدالتی‌ها را برجسته و از جامعه‌ای عادلانه‌تر حمایت می‌کنند؛ آثار تولیدی آنها می‌تواند رسانه‌ای قدرتمند برای افزایش آگاهی در مورد مسائل اجتماعی، بسیج جوامع و تقویت همبستگی ملت‌ها باشد.

جنبش‌های هنری مانند رنسانس هارلم، هنر فمینیستی و اعتراضات ضد جنگ، همگی سهم قابل توجهی در تغییرات اجتماعی داشته‌اند و تاثیری ماندگار بر جامعه خویش برجای گذاشته‌اند. هنرمندان اغلب از قدرت خلاقانه خود برای به تصویر کشیدن ماهیت دوران خود استفاده می‌کنند و تصویری از جامعه ارایه می‌دهند که ممکن است از طریق رسانه‌های دیگر منتقل نشود. هنرمندان با به تصویر کشیدن مبارزات جوامع به حاشیه رانده شده، افشا‌کننده بی‌عدالتی‌های اجتماعی، تبدیل به آینه‌ای می‌شوند که از طریق آن جامعه می‌تواند به درون خود بپردازد و با چالش‌های خود مقابله کند.

هنر، فرهنگ را شکل می‌دهد، هنجارهای اجتماعی را به چالش می‌کشد و جرقه‌های تغییرات اجتماعی را می‌زند. هنر از طریق قدرت برقراری ارتباط، برانگیختن و الهام بخشیدن از مرزها فراتر می‌رود و افراد را در زمان و مکان به هم متصل می‌کند. همان‌طور که جامعه به تکامل خود ادامه می‌دهد، هنر نیز بدون شک نقش حیاتی در شکل دادن به آگاهی جمعی و ایجاد تحول مثبت دارد و با ارایه آثار هنری در جشنواره‌ها، نمایشگاه‌ها و نمایش‌ها، مردم را گرد هم می‌آورد، گفت‌وگو را تشویق و فضایی برای تجربیات مشترک ایجاد می‌کند. هنر با قرار دادن افراد در معرض دیدگاه‌های مختلف، تحمل، پذیرش و قدردانی را پرورش می‌دهد.

طرح این سوال که چرا فرهنگ و هنر برای پایداری یک تمدن مهم است، الزامی است، زیرا فرهنگ و هنر خصلت درونی یک جامعه را تشکیل می‌دهد و استانداردهای اجتماعی، سنت‌ها، ارزش‌ها و موارد دیگر را در بر می‌گیرد. این امر بسان پی‌ریزی زیرساخت‌های، روح و روان یک ملت است که کیفیت، شخصیت و سرنوشت آنها را شکل می‌دهد. فرهنگ و هنر تجسم تجربه تاریخی، سنت‌ها و ارزش‌های مسلط است که به عنوان پایه‌ای پایدار برای تمدن‌های آینده عمل می‌کند.

در خاتمه باید اذعان داشت که هنر انسان را از سایر مخلوقات متمایز کرده و برای یک ملت در همه سطوح هویت خاصی ارایه می‌کند. با آنکه فرهنگ و هنر با تمدن در هم آمیخته، اما تمدن نشان‌دهنده گام‌های تکاملی انسان به سوی زندگی بهتر است، در حالی که فرهنگ بیانگر رفتار اخلاقی و معنوی است و یکنواختی و انضباط را در جامعه تقویت می‌کند.

با این حال فرهنگ جزو جدایی‌ناپذیر تمدن به شمار می‌رود و بر آموزش، رشد دانش و هنجارهای اجتماعی تاثیر می‌گذارد و آن را به سنگ بنای توسعه و پیشرفت بشر تبدیل می‌کند. هنر ابزاری قدرتمند برای تقویت فرهنگ یک جامعه است. این قدرت تاثیری مستقیم بر قوام‌بخشی تمدن یک ملت دارد و تنها بر اساس ویژگی‌های ذاتی خود است که انقلابی فرهنگی برای رشد تمدن ایجاد می‌کند.»

پی‌نوشت: منابع در دفتر روزنامه موجود است.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا