این مرد نماینده عقلانیت ایران است

ابن سینا نماینده عقلانیت است. اگر هم کسانی او را در این زمینه نفی می کنند، به دلیل کم خوانی یا عمیق نخواندن آثار اوست. چنین کسانی باید تاریخ فلسفه و نحوه تکامل آن را درست مطالعه کنند.

سایت اطلاعات نوشت: «دوم تیرماه سالگرد درگذشت دانشمند نامدار ایرانی، ابوعلی سینا در سال ۴۱۶شمسی است ‌ که به‌ویژه به دلیل آثارش در زمینهٔ فلسفه و پزشکی اهمیت جهانی دارد و استاد اعوانی از آگاه‌ترین دانشوران معاصر به اندیشه و زندگی است. متن کامل گفتگوی زیر که به همت حورا نژاد صداقت و غلامرضا حسین‌پور انجام گرفته، پیشتر در «اطلاعات حکمت و معرفت» به چاپ رسیده است و در اینجا عمدتاً بخشهای مربوط به ابن سینا با حذف پرسش ها در دسترس خوانندگان قرار می گیرد.

این مرد نماینده عقلانیت ایران است

ابن سینا جایگاه عظیمی در فلسفه و عقلانیت دارد که فهم آن نیازمند دانستن تاریخ فلسفه و چگونگی تطور افکار بشری است. ابن سینا افق دیگری در عقلانیت باز کرد. او فیلسوفی افق‌بازکن بود. افلاطون در رسالۀ «تیمائوس» خدا را در حال خلق کردن تجسم می‌‌کند و این کار بزرگی است. اگر بخواهیم جایگاه ارسطو را در سیر تطور عقلانیت بررسی کنیم، پیش از همه با او، آن هم با عنوان «معلم اول» مواجه می‌شویم.

او کسی است که در علوم مختلف برای اولین بار کتاب تألیف کرده. درباره علم النفس، نجوم، زیست شناسی، مابعدالطبیعه و… کتاب نوشته است. می‌گویند اسکندر ۸۰۰ شکارچی و ماهیگیر را برای ارسطو استخدام کرده بود که انواع حیوانات را برای تشریح در اختیارش قرار می‌دادند. او بنیانگذار علمی به نام مابعدالطبیعه است و کتابی با همین نام دارد. او معروف بود به «عقل مجسم».

با این همه، جالب است بدانیم که ابن سینا متوجه اشتباهات متعدد ارسطو شد. او منطق ارسطو را تکمیل کرد. بعضی که آثار او را نخوانده‌اند، به گمانشان تمام مطلب صرفاً تکرار است. در حالی که اصلاً چنین نیست. هر بحثی را که در آثار ارسطو آمده، در نوشته‌های ابن سینا بسیار رشد‌کرده‌تر و دقیق‌تر می‌توان یافت؛ مثلا در بحث قیاس، قضایا، قضایای شرطیه و تبدیل قضایای شرطیه به حملیه و حملیه به شرطیه (که درآثار ارسطو نیست) و… تحلیل ابن سینا نزدیکی بسیاری به منطق جدید دارد. از نظر ارسطو قضایای کلیه را می‌توان تبدیل به شرطیه کرد و قضایای جزئیه را نمی‌توان. و ابن سینا این را کشف کرد.

یکی دیگر از کشفهای او، بحث زمانیات و قضایای موجهه است. ابن سینا برای نخستین بار چنین مسائلی را مطرح کرد. ابن سینا شارح نبود، برخلاف ابن رشد که چند جمله را نقل می‌کند و سپس به شرح آن می‌پردازد. تمام ارسطوشناسان پیش از ابن سینا، شارح بودند. وقتی شاگرد ابن سینا از او می‌خواهد که شرح کند، می‌گوید: من شارح نیستم، ولی اگر بخواهی از خودم بنویسم، می‌نویسم. سپس کاغذ خواست و تمام رئوس مطالب «شفا» را طی دو یا سه روز از حفظ بدون مراجعه به منبعی نوشت!

روش کار

او در شرح حالش گفته هر جا مسأله‌ای را در آثار فیلسوفان بزرگ می‌خواندم، برایش پرونده‌ای درست می‌کردم تا ببینم صغری و کبرای قیاس مسأله چیست و آیا در آن مغالطه‌ای صورت گرفته یا خیر، منتج است یا منتج نیست. چنین کارهایی، سبک فکری و کاری یک فیلسوف به معنای دقیق کلمه است. ابن سینا با نگاه فلسفی آثار ارسطو را بررسی کرده نه با نگاه شارح. به جای شرح، مسائل و نظام فکری ارسطو را تحلیل کرده است. به تعبیر امروز، منطق پراکنده در ارسطو را اصل موضوعی (آگزیوماتیک)کرده است. او منطق را که علم عالی ابزار برای اثبات همه علوم است، آگزیوماتیک کرده، یعنی آماده کرده تا از این طریق همه علوم را با استفاده از روش اصل موضوعی، اثبات کند.

الهیات «شفا» را با متافیزیک ارسطو مقایسه کنید. متافیزیک حرف حرف است: آلفا، بتا و… هیچ ارتباط و نظمی هم میان آنها وجود ندارد. ابن سینا این الهیات را منظم و اصل موضوعی کرده است. او می‌گوید: «موجود بما هو موجود بدیهی است» و سپس احوال موجود بماهو موجود را به لحاظ وحدت و کثرت و قوه و فعل و وجوب و امکان و علت و معلول، بررسی کرده است.

ابداع الهیات

او اول کسی است که علمی به نام آنتولوژی یا هستی شناسی یا الهیات به معنای اعم ایجاد کرد. ارسطو اصلاً چنین مباحثی را ندارد. ابن سینا برای نخستین بار، الهیات بالمعنی الاعم را از بالمعنی الاخص (خداشناسی) جدا کرد، در حالی که این بحث در آثار ارسطو در هم آمیخته است. ابن سینا آن منطق را در مشکل‌ترین علم که علم الهی است، به کار گرفت. مشخص کردن موضوع و مسائل یک علم و بیان رابطه موضوع و محمول علوم، بسیار دشوار است و همین‌ها بیانگر عقلانیت شگرف ابن سیناست.

چنین کار‌های اساسی اصلاً در غرب رواج زیادی ندارد، ولی در آثار ابن سینا به خوبی دیده می‌شود و اتفاقاً در غرب تأثیر فراوان داشته است. ژیلسون ـ بزرگترین مورخ تاریخ فلسفه مسیحی ـ اشاره می کند که قدیس توماس در یک کتابش بیش از هزار بار به طور مستقیم یا غیر مستقیم از ابن سینا نام می‌برد. ابن سینا در فلسفه جدید بسیار تأثیرگذار بوده است. گرچه این آثار را به دقت مطالعه و بررسی نمی‌کنند.

مبنای تفکر ارسطو در هستی شناسی، جوهر و عرَض است و مبنای تفکر ابن سینا وجود و ماهیت است و این دو بسیار متفاوتند. ابن سینا اساس مابعدالطبیعه و الهیات را از مقولات به وجود و ماهیت تغییر داد. او نظامی را تأسیس کرد که در آن مبنا بر وجود و ماهیت است، و چنان دقیق دست به این کار زد که حتی تا کنون نیز مبنای فکری‌اش غیرقابل خدشه است. گرچه در فلسفه اگزیستانس بحث وجود و ماهیت به معنای دیگری هم مطرح می شود، ولی در کل، وجود و ماهیت کاملا در فلسفه جاافتاده است و فقط تحقیقات درستی روی آن انجام نشده و به دلیل عدم مطالعه، و عدم شناخت سیر تفکر، به گمانمان چنین مسائلی تکراری است.

از نظر ابن سینا عالم ممکن الوجود است و خدا واجب الوجود. ممکن هیچ اقتضائی ندارد و هر کمالی که دارد، برگرفته از واجب است. این برهان قوی که از تمام براهین ارسطو قوی تر است، در آثار و اندیشه ارسطو دیده نمی‌شود. ابن سینا به آثار ارسطو نظم و ترتیب داد و حتی بدون نام بردن، اشکالات بسیاری از آنها را دفع کرد؛ پس می‌توان گفت به یک معنی معلم اول ابن سیناست که جنبه دقیق و علمی به این مباحث اعطا کرد.

حکمت مشرقیه

ابن سینا افقهای مهم دیگری نیز باز کرد. او منطق ارسطویی و حکمت بحثی را لازم ولی کافی نمی‌داند. حکمت عملی را با ارتباط آن با حکمت دینی ارتقا داد. جدای از اینها، در ابتدای شفا می‌گوید: من فلسفه‌ای غیر از تمام فلسفه‌‌های دیگر دارم به نام حکمت مشرقیه. رساله‌ای نیز در این باب نوشت.

او کوشید فلسفه را در جهت الهی سوق دهد و از این طریق عقلانیت طولی به وجود آورد و نه عرضی. در مقدمه حکمت مشرقیه می‌گوید: نقایص حکمت ارسطوییان بسیار زیاد بود و گرچه من در جهت رفع آنها اقدام کردم، ولی همچنان راضی نیستم. بعضی در فلسفه مانند حنابله هستند، از ظاهر تجاوز نمی‌کنند؛ زیرا گمان می‌کنند ارسطو حرف مطلق را زده و حاضر نیستند حتی در یک کلمه با او مخالفت کنند! در حالی که ارسطو اشکالات فراوانی دارد. ما حکمت را از منابع بسیار دیگر کشف کرده‌ایم، از منابع غیر یونانی.

البته آثار متعددی از او از جمله در باب حکمت مشرقیه از بین رفته‌اند. حافظ شاعری به این بزرگی،هیچ گاه اشعارش را جمع آوری نکرد. دیگران پس از او کردند. ابن سینا نیز چنین طبیعتی داشت. کتاب‌های زیادی برای افراد مختلف می‌نوشت و به راحتی می‌گفت: من فلان کتاب را نوشته‌ام و اکنون دست فلانی است.

این کتاب‌ها به تصادف بعدها پیدا می‌شدند؛ مثلا کتاب «حکمت عروضیه» را برای شخصی به نام عروضی در ماوراءالنهر نوشت. اکنون فقط یک نسخه از این کتاب در سوئد موجود است. همچنین، کتابی در ۲۰ جلد نوشته بود به نام « الانصاف» که محاکمه بین فلسفه شرق و غرب دربیش از ۲۰ هزار مسأله است! نسخه این کتاب در حمله مسعود غزنوی که دشمن ابن سینا بود، در اصفهان از بین رفت.

مرحوم همایی مقاله مفصلی درباره روزهای آخر زندگی ابن سینا نوشته‌‌که خواندن آن اشک بر چهره خواننده جاری می‌کند. مسعود غزنوی چند سردار را در اصفهان مستقر کرده بود که هر سال به این شهر حمله می‌کردند. در این حملات ابن سینا و علاءالدین کاکویه، فرمانروای اصفهان، به کوهها پناهنده می‌شدند. همین حملات و پناهندگی‌ها موجب شدکه ابن سینا نتواند این کتاب را بازنویسی کند. البته بخشهایی از حکمت مشرقیه باقی مانده است، مانند: مقامات العارفین (در انتهای اشارات)، رسالهٌ فی العشق (که نشان می‌دهد عالم مبتنی بر عشق است)، رساله حیّ بن یقظان، رساله الطیر، سلامان و ابسال.

تمام آثار مذکور رمزی و بر مبنای حکمت مشرقی است. در حکمت بحثی رمز جایی ندارد. همین اندیشه پس از تکمیل شدن در سهروردی به حکمت اشراق و حکمت ذوقی تبدیل می‌گردد. در عالم اسلام مطلقا فیلسوفی استدلالی‌تر از ابن سینا نداریم.ابن سینا پس از مدتی به حکمت رمزی و ذوقی سوق پیدا کرد، البته آنجا نیز به شیوه کاملا فلسفی نظر خود را بیان کرده است. این خود افق دیگری است که ابن سینا باز کرده.

ابن سینا نماینده عقلانیت است. اگر هم کسانی او را در این زمینه نفی می کنند، به دلیل کم خوانی یا عمیق نخواندن آثار اوست. چنین کسانی باید تاریخ فلسفه و نحوه تکامل آن را درست مطالعه کنند. در غرب اکنون، عده‌ای دوباره در پی کشف آثار و اندیشه‌های ابن سینا اقدام کرده‌اند. در همین مطالعات، معلوم خواهد شد که بسیاری از تفکرات فلسفی قرون وسطی و حتی امروز، برگرفته یا نشأت گرفته از آثار ابن سیناست.

ابن سینا ابتدا تحت تأثیر ارسطو بود، ولی به تدریج از او فاصله گرفت. حکمت مشرقیه ابن سینا، افلاطونی‌تر و نوافلاطونی‌تر است. فلاسفه اسلامی نمی‌توانستند با ارسطو خرسند باشند. زیرا او نمودار کمال حکمت بحثی است و حکمت ذوقی و عرفانی را که در سطح بالاتری است و مبتنی بر حق الیقین است، ندارد. ابن سینا با حکمت مشرقی راه و افق دیگری را بر خود باز کرد و تا حدی به افلاطون نزدیک تر شد، بدون اینکه افلاطونی شود.

پدیده ابن سینا

ابن سینا یک شخصیت استثنایی و اعجوبه دهر است. اولین نکته، دانشجویی اوست که چقدر عاشق علم بود. حدوداً در ۸ سالگی قرآن را حفظ کرد. فهمیدن غیر از حفظ کردن است. ابن سینا همه علوم را یک به یک در سنین کم آموخت. او فقیه بود. کتابی درباره فقه از سهروردی پیدا شده که فوق العاده است. ابن رشد کتابی در باب فقه و اصول دارد که بیداد می‌کند. شاید اگر ابن سینا می خواست شرحی بر کتاب ارسطو بنویسد، بسیار بهتر از تمام دیگر شارحان این کار را انجام می‌داد. ولی شارحی، کار ابن سینا نبود. البته او کلید پاسخ اشکال خود را در یکی از کتاب‌های فارابی می‌یابد.

به نقل از خودش، در راه با یک وراق یا کتاب فروش مواجه می‌شود که به ابن سینا التماس می‌کند فلان کتاب را بخر. ابتدا ممانعت می‌کند. وراق می‌گوید: صاحبش به پول کتابش نیاز دارد. کتاب را می خرد و به خانه می برد و تمام مسائل و مشکلاتش درباره کتاب مابعدالطبیعه حل می شود.

مساله دیگر کتاب‌های فراوانی است که ابن سینا نوشته. مثلا کتاب الانصاف ۲۰ جلد است. یعنی اگر قرار بود امروز چاپ شود، شاید حدود ۶۰ یا ۷۰ جلد می‌شد. کتاب‌های زیاد دیگری نیز نوشته است که یا باقی نمانده‌اند یا استنساخ اندکی از آنها صورت گرفته است. اگر این کتاب‌ها باقی مانده بودند، ما ابن سینای دیگری داشتیم.

خلاصه، ابن سینا حکمت را به سمت حکمت الهی سوق داد. حکمت دنیایی ارزشی ندارد. ابن سینا این کار را در زمانه‌ای انجام داد که همواره با جنگ و لشکرکشی و فرار به کوهستان مواجه بوده است. این زندگی رقت بار همواره در گریز سپری شد. حتی هنگام وزارت، سپاهیان علیه او شوریدند و حدود ۴ ماه در زندان محبوس شد.

البته در تمام آن مدت نیز مشغول نوشتن بود. به گفته ابوعبید چندین بار به ابن سینا تریاک داده‌اند، تا او را بکشند. شاگرد ابن سینا به نحو غیرمستقیم می‌گوید که او به موت طبیعی از دنیا نرفت. ابن سینا در زمان وفات حدود ۵۷ سال قمری یا ۵۵ سال شمسی داشت و نوشتن چنین آثار متعددی در این زمان اندک، بسیار عجیب است.

دقت کنید در ابتدای کتاب حکمت عروضیه که آن را در بیست و یک سالگی نوشته است، لبّ و اساس حکمت ارسطویی را بیان کرده است. حدود ۱۵ سال بعد، کتاب عظیم شفا را نوشت. چقدر این شخص در چنین زمان کوتاهی تکامل یافته است؛ حکمت عروضیه کجا و شفا کجا.

ابن سینا در همین حال حکمت مشرقیه را بنا گذاشت. اگر ابن سینا نبود، مسلماً نه سهروردی بود و نه ملاصدرا. گرچه این دو به راه خود رفته‌اند، ولی آثار و اندیشه‌های ابن سینا برایشان بسیار راهگشا بوده است و مانند بسیاری از متفکران دیگر چه در مشرق و چه در غرب وامدار او بوده اند.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا