«جوابیه تحقیقی» به اشکال مهاجرانی: عوام دنبال استدلال نیست

حجت الاسلام و المسلمین «محمد مسعودی» از اساتید حوزه علمیه قم به اشکال دکتر سیدعطاءالله مهاجرانی [لینک] به حدیث نقل شده از امام حسن عسکری علیه السّلام توسط آیت الله وحید خراسانی، از مراجع تقلید، در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز، به نقد آن پرداخته است که در پی میآید:
بسم الله الرحمن الرحیم
در کتب حدیث روایتی نقل شده که در عصر امام عسکری علیه السلام قحطی اتفاق می افتد و به دستور خلیفهی وقت مردم برای طلب باران از شهر خارج شده و استسقاء مینمایند که نتیجه نمیگیرند و در این حین نصاری به خارج از شهر رفته و طلب باران مینمایند که باران شدید میبارد و موجب تشکیک مردم عوام در دین میشود لذا خلیفه دستور میدهد تا امام عسکری را از حبس خارج کرده و سرّ این واقعه را بگشاید.
حضرت در روز بعد به صحرا آمده که اتفاقاً نصاری نیز برای طلب باران میآیند و در حین درخواست باران حضرت دستور میدهد تا دست راهب را میگیرند و معلوم میشود که در دست وی استخوان پیغمبری بوده لذا باران میآمده است و بعد از اینکه استخوان را میگیرند دیگر به استسقاء آنان باران نمیآید و حضرت میفرماید به همین علت بوده است.
حال این روایت مورد بحث و گفتگو واقع شده که آیا اولاً این روایت از ناحیه امام علیه السّلام صادر شده یا نه؟ و ثانیاً دلالت آن چگونه است؟
بنده بعد از تحقیق در این روایت نتیجه را گزارش میکنم:
۱ . این حدیث در دو مدرسه نقل شده است: الف. مدرسه حدیثی شیعه. ب. در مدرسه حدیثی اهل سنت.
توضیح ذلک:
الف) در مدرسه حدیثی شیعه آنچه به دست ما رسیده از محدثین قرن ششم به بعد رسیده است که به ترتیب سال وفات بیان میشود:
یک. عماد الدین محمد بن علی بن حمزه الطوسی معروف به ابن حمزه طوسی است که متوفای تقریباً ۵۶۰ هجری قمری در کربلا میباشد. در فهرست رازی در توصیف وی میگوید: فقیه عالم واعظ. او این حدیث را در کتاب الثاقب فی المناقب (ص ۵۷۵ رقم ۵۲۲، ناشر انصاریان، نوبت چاپ سوم) نقل میکند و راوی آن علی بن علی بن الحسن بن شابور میباشد.
دو. سعید بن هبه الله بن الحسن ملقب به قطب الدین الراوندی که متوفای ۵۷۳ هجری قمری میباشد که مدفون در حرم حضرت معصومه علیها السلام در قم است. در فهرست رازی در توصیف وی میگوید: فقیه عین صالح ثقه. وی از اجله علمای شیعه در حدیث و تفسیر و کلام و فقه بوده است و این حدیث را در کتاب الخرائج و الجرائح (ج ۱ ص ۴۴۱، رقم ۲۳، ناشر موسسه امام مهدی علیه السلام) نقل کرده است و راوی آن علی بن الحسن بن سابور میباشد.
سه. محمد بن علی بن شهر آشوب المازندرانی معروف به ابن شهر آشوب است که متوفای ۵۸۸ هجری قمری میباشد و در بیرون حلب در بالای کوه معروف به جبل جوشن به خاک رفت. وی از علماء طراز اول شیعه بوده که در وصف او همین بس که رجالیون اهل سنت نیز ستودهاند.
در لسان المیزان بعد از بیان نامش میگوید: من دعاه الشیعه فقال ابن ابی طی فی تاریخه: اشتغل بالحدیث و لقی الرجال ثم تفقه و بلغ النهایه فی فقه اهل البیت وسع فی الاصول…. کان کثیر الخشوع.
ابن شهر آشوب این حدیث را در کتاب مناقب آل ابی طالب (ج ۴، ص ۴۲۵ چاپ موسسه انتشارات علامه، قم) نقل کرده است و راوی آن علی بن الحسن بن سابور میباشد.
چهار. علی بن عیسی بن ابی الفتح الاربلی متوفای ۶۹۲ هجری قمری است که در منزل خود در بغداد مدفون میباشد. در امل الآمل میگوید: کان عالما فاضلا محدثا ثقه شاعرا ادیبا منشأ جامعا للفضائل و المحاسن.
وی این حدیث را در کشف الغمه فی معرفه الائمه (ج ۲، ص ۴۲۹، چاپ مکتبه بنی هاشمی، تبریز) نقل میکند و راوی آن علی بن الحسن بن سابور است.
پنج. علی بن محمد بن علی بن محمد بن یونس النباطی العاملی است که متوفای ۸۷۷ هجری قمری و مدفون در النباطیه از قراء جبل عامل میباشد وی از بزرگان علماء شیعه بوده و مرحوم خیابانی در ریحانه الادب میگوید: عالمی است فاضل فقیه محدث محقق مدقق ادیب شاعر متکلم ماهر متبحر وحید عصر و فرید دهر خود و از اکابر مشایخ شیعه و جامع کمالات اوائل و اواخر.
او این حدیث را در کتاب الصراط المستقیم الی مستحقی التقدیم (ج ۲، ص ۲۰۷، رقم ۱۵، چاپ المکتبه الحیدریه) نقل میکند به صورت خلاصه و بدون نام راوی است.
شش. بعد این متقدمین و اولین در نقل این حدیث دیگران نیز از این کتابها نقل کردهاند مثل بحرانی و شیخ حر عاملی و علامه مجلسی و سید نعمت الله جزایری و متأخرین از اینان.
ب) در مدرسه حدیثی اهل سنت نیز این روایت نقل شده است و آنچه از کتب آنان امروز به دست آمده و نقل این روایت موجود است بیان میشود.
یک. علی بن محمد بن احمد معروف به ابن صباغ است که متوفای ۸۵۵ هجری قمری در مکه میباشد وی فقیهی مالکی مذهب بود. وی این روایت ر ا در کتاب الفصول المهمه فی معرفه الائمه (ج ۲، ص ۱۰۸۴، ناشر: موسسه علمی فرهنگی دار الحدیث) نقل کرده است.
ابن صباغ این حدیث را از ابوهاشم داود بن القاسم الجعفری روایت میکند و در این نقل مساله را به طور تفصیل بیان کرده است.
دو. نور الدین علی بن عبدالله السمهودی است که متوفای ۹۱۱ هجری قمری در مدینه میباشد وی به مذهب شافعی بوده که سخاوی در الضوء اللامع بعد از بیان کتبی که نورالدین خوانده وی را میستاید. او این روایت را در کتاب جواهر العقدین (ص ۳۷۰ و ۳۷۱، بیروت، دار الکتب العلمیه، طبع اول) از داود بن القاسم الجعفری نقل میکند.
سه. احمد بن محمدبن حجر الهیثمی المکی است که متوفای ۹۷۳ هجری قمری در مکه میباشد وی به مذهب شافعی بوده و شوکانی در البدر الطالع وی را میستاید و میگوید: کان زاهداً متصلا علی طریقه السلف آمراً بالمعروف ناهیاً عن المنکر…
وی این روایت را در کتاب الصواعق المحرقه (ص ۲۰۷ و ص ۲۰۸) به طور خلاصه نقل کرده است.
چهار. سلیمان بن خوجه ابراهیم قبلان الحسینی النقشبندی القندوزی است که در سنه ۱۲۷۰ در قسطنطنیه فوت میکند وی حنفی مذهب بوده و زرکلی در الاعلام میگوید فاضل من اهل بلخ. وی این روایت را در ینابیع الموده در سه باب نقل میکند.
اول: در باب ۶۳ در ذکر امام حسن عسکری علیه السّلام
دوم: در باب ۶۶ میگوید: و من ذلک ما رواه داود بن القاسم الجعفری ان … که در این باب از کتاب جواهر العقدین نقل کرده است.
سوم: در باب ۷۹ میگوید و فی الصواعق المحرقه للشیخ ابن حجر الهیثمی المکی الشافعی … و واقعه را نقل میکند.
پنج. ابراهیم الحسینی السمهودی که شافعی است در کتاب الاشرف علی فضل الاشراف (ص ۲۵۳ و ۲۵۴ چاپ انتشارات کلمه الحق طبع اول) این روایت مفصل نقل میکند و میگوید: و من ذلک ما یروی عن داود بن قاسم الجعفری…
شش. مؤمن بن حسن مؤمن الشبلنجی است که در الازهر مصر تحصیل کرده است و همانجا نیز مقیم شده است و در سال ۱۳۰۸ هجری قمری وفات میکند وی این حدیث را در کتاب نورالابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار (در ص ۱۶۶ طبع دارالحسین الاسلامیه- قاهره) نقل میکند و میگوید: حدث ابوهاشم داودبن قاسم الجعفری…
هفت. ابوبکر بن عبدالرحمن بن محمد بن علی بن عبدالله بن عبدروس وی با علوی الحسینی است که در سال ۱۳۴۱ قمری در حیدر آباد هند وفات میکند و زرکلی در الاعلام میگوید: فقیه له علم بالفنون.
وی در کتاب رشفه الصادی (ص ۲۸۲ و ۲۸۳ چاپ دارالکتب العلمیه بیروت طبع اول) این حدیث را نقل میکند و میگوید: حکی انه حصل ایام المعتمد…
هشت. بنا به آنچه در حاشیه رشفه الصادی آمده و آدرس حدیث را بیان کرده این حدیث در کتاب غررالبهاء الضوی تألیف محمد بن علی بن علوی بن محمد با علوی متوفای ۹۶۰ ه ق نیز آمده است که باین کتاب دسترسی نداشتم.
و مرحوم حسینی شوشتری معروف به شهید ثالث در احقاق الحق و ازهاق الباطل این حدیث را نقل کرده و مصادرش را بیان میکند که یکی از آنها کتاب مفتاح النجافی مناقب آل العباء تألیف محمد بن معتمدخان البدخشی متوفای حدود ۱۱۲۶ قمری میباشد که باین کتاب نیز دسترسی نداشتم تا آدرس دقیق بدهم.
یکم: این روایت هم از طریق شیعه نقل شده و هم از طریق اهل سنت، به طوری که در علوم درایه به چنین روایتی که در کتب متعدد نقل شده باشد روایت مشهوره می گویند.
این روایت توسط علماء طراز اول شیعه و اهل سنت نقل شده است و آنان تا زمانی که اطمینان به صدور نداشته باشند نقل نمیکنند مخصوصاً علماء و محدثین اهل سنت هیچ داعی بر نقل روایت ضعیفی ندارند که بخواهند با آن روایت کرامت بر امام و پیشوای شیعه جعل کنند. بالخصوص همانند ابن حجر هیثمی که فردی بسیار متعصب بوده و کتاب صواعق محرقه را برای ردّ عقاید شیعه نوشته که به نظرش عقیده ضاله است.
و نیز باید توجه داشت که هر چند بعضی از محدثین این حدیث را از کتب متقدمین از خود اخذ کردهاند مثلاً در آن سه نقل ینابیع الموده در یک نقل از کتاب جواهر العقدین نقل میکند ولکن باید به این نکته توجه داشت که همه آنان که این حدیث را نقل کردهاند مخصوصاً علماء اهل سنت آن حدیث را صحیح میدانستند و نقل کردهاند.
در قرون متقدمه محدثین اگر به حدیثی برخورد میکردند که در کتب معتبره بوده و مؤلف آن شخصیت ممتازی داشت به طوری که احادیث جعلی را نقل نمیکرد و یا از روات ضعیف حدیث اخذ نمیکرده است به آن کتاب اعتماد داشتند و لذا در ذکر سند مسامحه مینمودند چون سند طریق وثوق به صدور روایت است و اگر طروق دیگری برای وثوق به صدور باشد خیلی به سند عنایت نداشتند.
دوم: این حدیث در منابع شیعه از علی بن الحسن بن سابور (شابور) نقل شده و این راوی در کتب تراجم و رجال ذکر نشده است البته باید توجه داشت که ذکر نشدن یک راوی در کتب رجال و تراجم دلیل بر نبود وی نیست زیرا بسیاری از کتب شیعه و کتب رجالی شیعه در حوادث تاریخ از بین رفته است بلی این راوی در ضمن اسناد روایات دیگر نیز نیامده است.
ولی در منابع اهل سنت این حدیث از داود بن القاسم الحضرمی نقل شده است و داود بن القاسم در نزد ائمه علیهم السلام جلیل القدر بوده است، نجاشی میگوید: کان عظیم المنزله عند الائمه علیهم السلام شریف القدر ثقه روی ابوه عن ابی عبدالله علیه السّلام
و شیخ هم در کتاب رجالش و هم فهرست وی را جلیل القدر و عظیم المنزله میداند و میگوید: و قد شاهد جماعه منهم، منهم الرضا و الجواد و الهادی و العسکری و صاحب الامر علیهم السّلام و قد روی عنهم
و از این دو دسته نقل معلوم میشود که مصادر اولیه نقل نزد شیعه و اهل سنت متفاوت بوده و در آن مصادر که اهل سنت از آن اخذ کردهاند سند را به داود بن القاسم منتهی کردهاند و در مصادر شیعه سند به علی بن الحسن بن سابور منتهی شده است.
سوم: نام خلیفه در مجموع نقلها به سه صورت آمده است در بعضی نقلها به طور مطلق گفته شده: خلیفه، در بعضی نقلها که اکثر جوامع اهل سنت است گفته شده: المعتمد (علی الله) ابن المتوکل، و در کشف الغمه گفته شده: المتوکل. و در خرائج گفته شده: [المعتمد بن] المتوکل، به نظر میرسد مصحح خرائج در بعضی نسخ چنین دیده و اصلاح کرده است چون نوعاً اصلاحات با نسخه میشده است و معمولاً از اصلاحات اجتهادی پرهیز میکردند یا در نسخ اهل سنت چنان دیده که مطابق با واقع است از آنجا اصلاح کرده است و در نسخه کشف الغمه احتمالاً (المعتمد بن) سقط شده که این بسیار اتفاق میافتاد.
به هر حال آنچه صحیح است المعتمد بن المتوکل است که نسخ اهل سنت دارند.
چهارم: در تکنیه حضرت امام عسکری علیه السّلام باید دانست که عرب منتظر ولادت فرزند نبودند تا پدر را مکنّی به اسم فرزند کنند بلکه در بین عرب وقتی میخواستند کسی را گرامی بدارند وی را با کنیه مناسب مینامیدند و حسن را با کنیه ابو محمد خطاب میکردند کما اینکه امام مجتبی نیز مکنی به ابو محمد است.
زمخشری در ربیع الابرار میگوید: والذی دعاهم الی التکنیه، الاجلال عن تصریح بالاسم بالکنایه عنه.
در الاصابه فی تمییز الصحابه، عسقلانی در ترجمه انس بن مالک میگوید مادر انس وی را نزد حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله آورد و او ۱۰ سال داشت: آن حضرت انس را مکنی به ابوحمزه کردند.
به هر حال این درست نیست که ما خیال کنیم که چون حضرت امام عسکری علیه السلام ولادت فرزند خود را مخفی کرده است پس چگونه او را با کنیه ابومحمد خطاب کردهاند این خطاب به بود و نبود فرزند ربطی ندارد.
پنجم: بلی این روایت از قرن ششم در کتب حدیثی دیده میشود و در جوامع متقدم که امروزه در دست ماست نیامده است و لکن باید توجه داشت که بسیاری از احادیث ما ممکن است در جوامع اولیه نباشد ولی در جوامع بعدی نقل شده و آن بدان جهت است که بسیاری از کتب حدیثی شیعه در طول تاریخ در آتش سوزی کتابخانهها مثل کتابخانه شیخ طوسی و غیره از بین رفته و یا به دست فراموشی سپردهاند و نابود شده است مثلاً در حمله جزّار به جبل عامل در کتابخانه شیخ علی خاتون آبادی، پنج هزار نسخه خطی به آتش کشیده شد و چه بسیار کتابها که زیر خروارها خاک مدفون گشت و متاسفانه آنچه به دست ما رسیده اندکی است از بسیار.
در رجال نجاشی در ترجمه کلینی میگوید وی کتاب رجال و کتاب رسائل الائمه داشته که امروزه ما آنها را نداریم ولکن تا زمان سید بن طاووس (قرن هفتم) کتاب رسائل الائمه بوده و وی در کتابهای خود از آن نقل میکند یا شیخ صدوق کتاب مدینه العلم که در ده جزء بوده داشت و تا زمان والد شیخ بهائی بوده ولکن بعداً مفقود شده است به هر حال بسیاری از کتب حدیثی به دلیل مسامحه در حفظ آن از بین رفته است یا بسیاری از کتب اهل سنت از بین رفته مثلاً در ترجمه احوالات طبری (صاحب تاریخ طبری) می گویند وی کتاب الغدیر داشته که امروزه از آن خبری نیست.
به نظر میرسد این حدیث از مسلمات بوده ولکن جوامع اولیه که آن را نقل کردهاند به دست ما نرسیده است.
ششم: این واقعه در عصر امام عسکری علیه السّلام اتفاق افتاد و خلیفه عباسی بعد از مشاوره با اطرافیان نتوانسته حل معما نماید لذا متوسل به آن حضرت شده و آنان که عوام بی اطلاع از اصول دین هستند با دیدن آن صحنه متزلزل شده بودند لذا امام عسکری علیه السّلام حقیقت مساله را به آنان روشن میکند و در آنجا که پیراهن حضرت یوسف بتواند چشمهای یعقوب را بینا کند و خداوند چنان مقرر نماید بلی استخوان پیغمبری هم میتواند موجب بارش باران شود و خداوند به احترام استخوان پیغمبرش باران نازل کند و اعتقاد مردم حفظ شود.
و باید توجه داشت که عدهای با دلیل و برهان و استدالال به حق میرسند ولکن عمده عوام مردم با چنین جریانات ایمان خود را حفظ میکنند و یا از عقیده خود متزلزل میگردند، عوام دنبال استدلال نیست.
در خاتمه باید بگویم که استاد فرزانه حضرت آیت الله العظمی وحید در جای خود ادله عقلیه و نقلیه و برهان بر حقانیت اعتقادات بیان مینمایند و به مقتضای جهاتی در بعضی مواقع چنین وقایع را نقل میفرمایند تا اولاً شاگردان تنوع در بیان حقائق را متوجه باشند و ثانیاً در بین مردم که شاگردان به آنان منتقل مینمایند این قضایا نقل شود.
مع الاسف در این اعصار در حوزه معارف دین همه صاحب نظر شدهاند و با عقل ناقص خود تحلیل میکنند در حالی که اطلاعات کافی ندارند یا اشکال مینمایند که شبهه افکنی بسیار آسان است قرآن میفرماید: و ان کثیراً لیضلون باهوائهم بغیر علم. انعام ۱۲۱
انتهای پیام
انتهای پیام
سخن در باره موضع معجزه بوده است . سخن بر سر روایت یک واقعه است که توسط دو نفر در نیمه قرن ششم هجری مطرح شده است. واقعه ای که تقریبا سیصد سال پیش از زمان روایت اتفاق افتاده است. سخن این است که هیچ نشانی از این واقعه در منابع متقدم نیست. راوی به کلی ناشناخته و به اصطلاح از مجاهیل است و نزول باران به اعتبار مکشوف شدن استخوان پیامبری در کف راهبی، بسیار دور از خرد روشن و باور است. سوم، در این روایت راهب باران می باراند و امام عسکری باران را متوقف می کند!
میگویند تعدادی از بیست و چهار هزار پیامبر در تخت فولاد اصفهان مدفون هستند اگر تکه از استخوان یکی از انان را به دست آوریم مشکل بی آبی کشور حل میشود .
اگه به این جناب مسعودی میگفتن، از کل مطالب این مقاله مهمترین عبارت رو خود شما انتخاب کن، احتمالا می گفتن:
“مع الاسف در این اعصار در حوزه معارف دین همه صاحب نظر شدهاند و با عقل ناقص خود تحلیل میکنند در حالی که اطلاعات کافی ندارند یا اشکال مینمایند که شبهه افکنی بسیار آسان است …”
اون عبارت “عقل ناقص” اوج تواضع گوینده رو نشون می ده!
بهتر نبود این مقاله مؤدبانه به پایان میرسید ؟! حتما باید از زبان گزنده استفاده کرد ؟!
این جوابیه بود یا نتیجتا قضاوت نهایی؟ وقتی معرفت جبار با ….ضرب ….شروع شود نتیجه جوابیه هم همین است.
دیگر اینکه کلمه عوام اختصاصی مصداقی است یا مفهومی؟واز همه مهمتر اساس این بحث است نه تشکیکش ذهنی را مشغول ونه نتیجه اش فراغتی حاصل.
حضرت استاد زمین واسمان رابهم پینه و وصله فرمودند که این حدیث راعلمای شیعه ویاسنی چگونه ودرکدامین کتاب نقل شده و و و و بنده بعنوان یک عوام نه تنها به دنبال استتدلال هستم بلکه استدلال چوبین را نخواهم پذیرفت وقایعی که من در طول چهل سأله گذشته دیده ام ودرمتن ان قرار داشته ام طور دیگری وانمودمیکنید مطمئن باشید من ودیگرعوامها باتوجه به بعد زمانی حیات امام معصوم وکتابهای مورداستنادبه این سادگیها این روایتها را قبول نخواهدداشت
(عوام دنبال استدلال نیست)باتشکراز استاد محترم نکاتی دراین مقاله وجود دارد که نباید ازکنارشان گذشت ۱-عوام بدنبال استدلال نیست بنابراین هرجا که عوامی گیر اوردید برای رسیدن به مقصودبرای تحریک احساساتشان هرچه که خواستید بگوئید۲-هروقت درمجلس یا مسجدی حظور یافتید وگوینده بدون استدلال سعی دربیان مطلب خرق عادت واستفاده ار احساساداردبدانید که او شنونده راعوام دانسته وداد سخن میدهد ۳-(مع الاسف در این اعصار در حوزه معارف دین همه صاحب نظر شدهاند و با عقل ناقص خود تحلیل میکنند)نویسنده محترم جناب اقای دکتر مهاجرانی راناقص عقل دانسته وطبیعتاخودراکامل عقل که نیاز به قضاوت دیگران دارد ۴-تحقیق امریست که محقق دران نباید پیش داوری داشته باشد بلکه با جمع اوری مستندات مثبت ومنفی موضوع به حقیقت امرپی میبرد اینکه ما بخصوص درزمینه های عقیدتی دنبال سندمیگردیم تابا جمع اوری اسنادمثبته انرا به تائید برسانیم تحقیق نیست بلکه جستجو نام دارد
خدا را شکر که جواب کاملی بود
نقل واقعه در مصادر اهل سنت که انگیزه ای برای جعل حدیث به منظور اثبات کرامت امامان وپیشوایان شیعه(علیهم السلام)را ندارند بهترین دلیل برای اثبات وقوع کرامت نقل شده میباشد
سلام ،
دل خوش سیری چند ؟! که اگر یک مثقالش را میداشتیم، ما هم میشدیم ابن مسعود و ابن اسحاق و صدتا خودکار بیک برای این قبیل نوشته ها یکشبه تمام میکردیم ! خوش بحالتان آقای مسعودی ! چقدر شاد و راحت هستید ! راحت !