پیشینه روابط ایران و یمن از منظر شاهنامه

نگاهي به پيشينه روابط ايران و يمن در دوران باستان براساس شاهنامه فردوسي به مناسبت مقاومت «انصارالله»

عظیم محمودآبادی در روزنامه اعتماد نوشت: «هرچند جبهه‌بندی‌های امروزی میان کشورهای جهان براساس منافع ایشان صورت گرفته است اما به هیچ‌وجه نمی‌توان پیشینه‌های موثر جغرافیایی، فرهنگی، سیاسی و اعتقادی را در این امر نادیده گرفت. در این مقاله بنا دارم به پیشینه یکی از این موارد اشاره کنم که از حیث متن مورد ارجاع اهمیت بالایی دارد. می‌دانیم که امروزه کشور ما اصلی‌ترین حامی استراتژیک «انصارالله» یمن است. شیعیان زیدی که فارغ از قرابت اعتقادی در جهان اسلام از حیث نگاه سیاسی و بین‌المللی نیز اتحاد مبارکی را با کشور عزیزمان ایران به نمایش گذاشته‌اند و از مهم‌ترین بازیگران ضدصهیونیستی منطقه به شمار می‌روند؛ به‌طوری‌که برخی از قدرت‌های جهانی سعی می‌کنند آنها را در زمره گروه‌های نیابتی ایران معرفی کنند. اما واقعیت این است که یمن از دیرباز – دست‌کم براساس شاهنامه فردوسی- متحد بسیار نزدیک و قابل اعتمادی برای ایران به شمار می‌رفته است که گویی این اتحاد استراتژیک امروزی ریشه در سالیانی کهن دارد که به قرن‌ها پیش از اسلام باز می‌گردد.

البته ما در اینجا لزوما ادعای تاریخی خاصی را مطرح نمی‌کنیم. بلکه منظور از این مطالب، صرفا آن بخشی از تاریخ است که به شکل نمادین و اسطوره‌ای در یکی از مهم‌ترین متون کلاسیک ما که از ارزش و سبقه هویتی و هنری بی‌نظیری برخوردار است انعکاس یافته. چنانکه می‌دانیم شاهنامه حکیم طوس، اصلی‌ترین سند مکتوبِ هویتِ ملی ما است.

پیشینه روابط ایران و یمن از منظر شاهنامه

آغاز رابطه ایران و یمن در شاهنامه به پادشاهی فریدون باز می‌گردد. فریدون در شاهنامه نه فقط پادشاه ایران بلکه پادشاه جهان است که با شکست دادن ضحاک و گرفتن انتقام پدرش آبتین از او، وی را در کوه دماوند به بند می‌کشد و به ‌دار می‌آویزد تا جان ‌دهد. فریدون همزمان با درآمدن به کاخ ضحاک دو معشوقه وی – ارنواز و شهرناز – را از اسارت وی رها می‌کند و آن دو را به همسری خود برمی‌گزیند. ارنواز و شهرناز در شاهنامه خواهران جمشیدشاه معرفی شده‌اند که ضحاک آنها را به حرمسرای خود آورده بود. با پیروزی فریدون و به خاک افتادن ضحاک، ارنواز و شهرناز از فریدون باردار می‌شوند و سه پسر که به ترتیب عبارتند از سلم، تور و ایرج از این دو خواهر برای فریدون زاییده می‌شود.

انتخاب همسر برای فرزندان فریدون

زمانی که این سه پسر بالغ می‌شوند و به سن ازدواج می‌رسند، فریدون یکی از معتمدان خود به نام «جندل» را بر می‌گزیند و وی را راهی ماموریتی مهم می‌کند: «فریدون از آن نامداران خویش / یکی را گرانمایه‌تر خواند پیش / کجا نامِ او جندلِ راهبر / به هر کار دلسوزه بر شاه‌بر». فریدون از جندل می‌خواهد در سراسر جهان بگردد و سه خواهر شایسته از نژادِ بزرگان که از یک پدر و مادر باشند را برای سه پسر او به ازدواج برگزیند: «بدو گفت برگرد گِردِ جهان / سه دختر گُزین از نژادِ مِهان / سه خواهر ز یک مادر و یک پدر / پریچهره و پاک و خسروگهر/ به خوبی سزای سه فرزند من / چنان چون بشایند پیوند من».

لذا مامور مورد اعتماد فریدون در سراسر گیتی گشت و به جست‌وجوی همسرانی شایسته برای فرزندان وی پرداخت: «چو بشنید جندل ز خسرو سخن / یکی رای پاکیزه افگند بن / که بیدار دل بود و بسیار مغز / زبان چرب و شایسته کار نغز». جندل که فردی خردمند و خوش بیان بود، این ماموریت را در دستور کار خود قرار داد و در همه جهان از ایران گرفته تا کشورهای دیگر را برای یافتن سه دختر شایسته برای فرزندان فریدون گشت: «یکایک ز ایران سر اندر کشید / پژوهید و هرگونه گفت و شنید / به هر کشوری کز جهان مهتری / به پرده درون داشتی دختری / نهفته بجستی همه رازشان / شنیدی همه نام و آوازشان». جندل هر کجا دختران شایسته‌ای می‌یافت، پنهانی به تحقیق در رفتار و کردارشان می‌پرداخت اما از ایرانیانِ نژاده کسی را نیافت که شایسته فرزندان فریدون باشد (شاهنامه فردوسی، مهری بهفر؛ انتشارات نشرنو، جلد یکم، صص۴۰۶و۴۰۷): «ز دهقان پرمایه کس را ندید / که پیوسته آفریدون سزید».

عروسان فریدون از یمن

اما آن سه گوهری که جندل در ایران نیافته بود، نهایتا در یمن یافت و برای همین به نزد پادشاه یمن – که «سرو» خوانده می‌شد – رفت و آن سه همسر شایسته که فریدون برای فرزندانش خواسته بود را نزد وی یافت: «خردمند و روشن‌دل و پاک‌تن / بیامد برِ سرو، شاهِ یمن / نشان یافت جندل مر او را درست / سه دختر چنان کافریدون بجست».

جندل نزد پادشاه یمن رفت، احترام کرد و اینطور گفت: «خرامان بیامد به نزدیک سرو / زشادی چو پیش گل اندر تذرو / زمین را ببوسید و چربی نمود / بر آن کهتری آفرین برفزود». پادشاه یمن نیز که جندل را فرستاده‌ای مودب و خردمند یافت چنین گفت: «به جندل چنین گفت شاه یمن / که بی‌آفرینت مبادا دهن / چه پیغام داری؟ چه فرمان دهی؟ / فرستاده‌ای ‌گر گرامی مِهی؟»

خواستگاری فرستاده فریدون

از دختران پادشاه یمن

فرستاده فریدون به پادشاه یمن چنین پاسخ داد: «بدو گفت جندل که خرّم بدی / همیشه ز تو دور دست بدی / از ایران یکی کهترم چون شمن / پیام آوریده به شاهِ یمن». جندل به پادشاه یمن گفت من فرستاده پادشاه ایران هستم و در ادامه سلام فریدون را به وی رساند و گفت: «درودِ فریدونِ فرّخ دهم / سخن هرچه پرسی تو پاسخ دهم». در ادامه جندل به نیابت از فریدون با یک مقدمه چینی مناسب، مساله خواستگاری از دختران پادشاه یمن را مطرح می‌کند: «مرا گفت شاه یمن را بگوی / که برگاه تا مشک بوید ببوی / همیشه تن آزد بادت ز رنج / پراگنده رنج و بیاگنده گنج». جندل از جانب فریدون، پادشاه یمن را بزرگ اعراب خطاب می‌کند و می‌گوید: «بدان‌ ای سرِ مایه تازیان / کز اختر بدی جاودان بی‌زیان / که شیرین‌تر از جان و فرزند و چیز / همانا که چیزی نباشد بنیز / [پسندیده‌تر کس ز فرزند نیست / چو پیوند فرزند پیوند نیست]». جندل در پیام فریدون بعد از اینکه قدر و مرتبت پادشاه یمن را یادآوری می‌کند و او را «سرِ تازیان» و پادشاه عرب می‌خواند، سپس به بی‌نظیری جایگاه فرزند برای آدمی می‌پردازد که اساسا فرزند ارجمندترین و عزیزترین داشته هر انسان است. بعد اما فریدون در پیام خود می‌گوید گرچه هر سه فرزندم عزیزند و نور چشمم هستند اما یکی از آنها عزیزتر است!: «به سه دیده اندر جهان‌گر کس‌ست / سه فرزند، ما را سه دیده بس است / گرامی‌تر از دیده آن را شناس / که دیده به دیدنش دارد سپاس». فریدون گفت اگر در جهان کسی باشد که سه چشم داشته باشد، منِ فریدون همان فردی هستم که سه فرزندم، در حکم سه چشم من هستند اما در این میان یکی از آنها هست که خودِ چشم هم از دیدنش سپاسگزار است و بنابراین وی ارجمندتر است و عزیزتر.

منظور از فرزند عزیز‌تر، همان کوچک‌ترین پسر فریدون است که ایرج نامش بود و پادشاهی ایران به وی واگذار شد.

ازدواج دختران پادشاه یمن با پسران فریدون

داستان ادامه پیدا می‌کند و نهایتا هر سه دختر پادشاه یمن به ازدواج فرزندان فریدون در می‌آیند و این ازدواج در فرهنگ اساطیری ما نشان از همبستگی عمیق فرهنگی ما ایرانیان با ملت یمن دارد. چنانکه فریدون وقتی می‌خواهد سه خواهر شایسته از نژادی بزرگ برای فرزندان خود بیابد آن را در نژاد ایرانی پیدا نمی‌کند بلکه در میان بزرگ عرب می‌یابد و نهایتا این دختران پادشاه یمن هستند که شایستگی اینکه عروس ایران زمین باشند را می‌یابند.

داستان ایرانیان و یمنیان البته به اینجا ختم نمی‌شود بلکه بعد از گذشت روزگار و زمانی که فرزندان بزرگ‌تر فریدون (سلم و تور) که هر یک به حکومت بخشی از جهان نائل آمده‌اند – سلم پادشاهی ممالک مغرب زمین و تور پادشاهی چین را دارد – به ایرج – که دارنده حکومت ایران و سرزمین عرب است – حسادت می‌ورزند و او را ناجوانمردانه به قتل می‌رسانند، نیز بار دیگر پای پادشاه یمن به داستان باز می‌شود. در اینجا هم باز سروِ یمن وارد داستان شاهنامه می‌شود و جانب پادشاه ایران را می‌گیرد و در گرفتن انتقام ایرج که به ناحق به دست پادشاهان غرب و چین کشته شده بود با منوچهر، نوه دختری ایرج و نتیجه فریدون همکاری می‌کند تا سپاه سلم و تور را شکست می‌دهند.

پادشاه یمن در کنار منوچهر

برای گرفتن انتقام ایرج

در سپاهی که منوچهر به فرمان فریدون فراهم می‌کند تا به جنگ سلم و تور رود و انتقام ایرج را از آنها بستاند، در کنار پهلوانان ایرانی چون «قارنِ رزمخواه» و «شاپورِ نستوه»، پادشاه یمن نیز حضور دارد: «سپهدار چون قارن رزمخواه / چو شاپور نستوه پشت سپاه / به یکدست بر یاد خسرو بپای / چو شیروی شیراوزنش رهنمای / به دست دگر سرو شاهِ یمن / به پیش سپاه اندرون رای‌زن» و همه این لشکر فراهم آمده تا انتقام ایرج پادشاه ایران را بستاند: «درختی که از کین ایرج بِرُست / به خون بار و برگش بخواهیم شست». آنها سپاهی بزرگ و قدرتمند فراهم آوردند که جهان را لرزاند: «سپاهی که از کوه تا کوه جای / بگیرند و کوبند گیتی به پای». در نهایت نیز فریدون که به منوچهر دستور داده بود سپاهی قوی فراهم کند به همراه پادشاهِ یمن، دمار از اهریمنان در آورد و سلم و تور نیز به هلاکت افتادند. اما پیش از این وقتی قاصدی از نزد سلم و تور برای فریدون پیام آورده بود که آنها را ببخشد و از خطای‌شان درگذرد، فریدون با لحنی مصمم و تردیدناپذیر، عذرخواهی ایشان را نابه جا خوانده بود و خواسته‌شان را رد کرده بود: «شنیدم همین پوزش نابکار / چه گفت آن جهانجوی نابردبار / که هر کس که تخم جفا را بکشت / نه خوش روز بیند نه خرّم بهشت». فریدون عذر دو فرزند سرکش خود – پادشاهان غرب و چین – را نپذیرفت و به آنها یادآور شد کسی که تخم ستمکاری بکارد، نه در این جهان روزگار خوشی خواهد دید و نه چشمش در آن جهان بر بهشت روشن خواهد شد و خلاصه جفاپیشه خسرالدنیا و الاخره است و در هر دو جهان باید شاهد مکافات عمل خویش باشد و این واقعیتی است که پنهان هم نخواهد ماند: «مکافات آن بُد به هر دو جهان / بیابید و این هم نماند نهان».

ایران و یمن پس از اسلام

ارتباط دوستانه و متحدانه ایرانیان و یمنیان با ظهور اسلام از قبل هم عمیق‌تر و پررنگ‌تر می‌شود. شاید در نگاه ایرانیان که دلبسته مذهب اهل بیت پیامبر (ص) بودند همیشه یمن به عنوان سرزمینی شناخته می‌شد که یکی از مهم‌ترین و غیورترین یارانِ وصی برحق و خلیفه بلافصل رسول خدا – امیرالمومنین (ع) – از آن دیار مبارک بود. شاید مالک اشتر که از قبیله «نخعِ» یمن بود از نسل همان سروِ یمن باشد که پشت به پشت فریدون و نواده‌اش منوچهر داد تا انتقام خون ناحق فرزند شایسته‌اش ایرج را بستاند. مالک اشتر نیز وزیر و سردار «شاهِ مردان علی» – به تعبیر شیخ اجل سعدی – بود. علاوه بر اینها البته حوثی‌های یمن نیز قرابت قریبی با مذهب اهل بیت پیامبر دارند و آنها نیز خود را از پیروان «شاهِ مردان» می‌دانند بر مذهب زیدی‌اند. در پایان ذکر این نکته شاید لازم باشد که اتحاد و وفاق ایرانیان و یمنی‌ها هرچند ممکن است دولت‌ها در بروز و ظهورش نقشی داشته باشند اما ریشه در تاریخی دور و درازتر از اینها دارد که بتوان سطح آن را به اشتراک منافع و … تنزل داد.


یمن از دیرباز -دست‌کم بر اساس شاهنامه فردوسی-  متحد بسیار نزدیک و قابل اعتمادی برای ایران به شمار می‌رفته است که گویی این اتحاد استراتژیک امروزی ریشه در سالیانی کهن دارد که به قرن‌ها پیش از اسلام باز می‌گردد. البته ما در اینجا لزوما ادعای تاریخی خاصی را مطرح نمی‌کنیم. بلکه منظور از این مطالب، صرفا آن بخشی از تاریخ است که به شکل نمادین و اسطوره‌ای در یکی از مهم‌ترین متون کلاسیک ما که از ارزش و سبقه هویتی و هنری بی‌نظیری برخوردار است انعکاس یافته. چنان که می‌دانیم شاهنامه حکیم طوس، اصلی‌ترین سند مکتوبِ هویتِ ملی ما است.
آغاز رابطه ایران و یمن در شاهنامه به پادشاهی فریدون باز می‌گردد. فریدون در شاهنامه نه فقط پادشاه ایران بلکه پادشاه جهان است که با شکست دادن ضحاک و گرفتن انتقام پدرش آبتین از او، وی را در کوه دماوند به بند می‌کشد و به‌ دار می‌آویزد تا جان ‌دهد 
فریدون همزمان با درآمدن به کاخ ضحاک دو معشوقه وی – ارنواز و شهرناز – را از اسارت وی رها می‌کند و آن دو را به همسری خود بر می‌گزیند. ارنواز و شهرناز در شاهنامه خواهران جمشیدشاه معرفی شده‌اند که ضحاک آنها را به حرمسرای خود آورده بود. با پیروزی فریدون و به خاک افتادن ضحاک، ارنواز و شهرناز از فریدون باردار می‌شوند و سه پسر که به ترتیب عبارتند از سلم، تور و ایرج از این دو خواهر برای فریدون زاییده می‌شود.
اتحاد و وفاق ایرانیان و یمنی‌ها هرچند ممکن است دولت‌ها در بروز و ظهورش نقشی داشته باشند اما ریشه در تاریخی دور و درازتر از اینها دارد که بتوان سطح آن را به اشتراک منافع و… تنزل داد.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. سلام‌قبایلی‌ازیمن‌درصدر‌اسلام
    به‌آذربایجان‌آمدند‌وبطور‌دائم
    ساکن‌شدند‌ودرتاریخ‌مفصل
    شرح‌داده‌شده‌که‌حکومت‌تشکیل
    دادند‌و‌مدتها‌حاکمان‌آذربایجان
    بودند‌

    ۱

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا